آيا غير از قرآن كريم، كتابهاى ديگرى بر پيامبر نازل شد؟ آيا تنها على عليه السلام از آن آگاه بود؟ آيا كتابهاى الجامعه، صحيفه ناموس، صحيفه عبيطه، صحيفه ذؤابة السيف، صحيفه على، جفر، مصحف فاطمه، تورات و انجيل و زبور را ائمه حفظ كردهاند؟
پاسخ:
مسلمانان پس از درگذشت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دو مرجع در اختيار داشتند:
الف) قرآن مجيد
ب) سخنان پيامبر گرامى به نام سنّت.
اين دو ركن اساسى است كه اسلام را بهپا داشته است و احاديث امامان معصوم نيز منعكس كننده سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله است؛ زيرا آنچه كه مىگويند، به نقل از او ست.
حضرت رسول صلى الله عليه و آله براى حفظ سنت، گاهى امر به نوشتن آن مىكرد.
از باب نمونه:
1. پيامبر گرامى (ص) در فتح مكه خطبهاى ايراد كرد و پس از آن، مردى از يمن حضور آن حضرت رسيد و درخواست كرد كه اين خطبه را براى او بنويسد. پيامبر صلى الله عليه و آله به يارانش فرمود: اين خطبه را براى او بنويسيد.
[1]
2. در دوران پايانى عمر خود فرمود: قلم و دواتى بياوريد تا براى شما چيزى بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد، ليكن متأسفانه عمر مانع از نگارش آن شد و گفت: بيمارى بر پيامبر چيره شده و كتاب خدا براى ما كافى است.
[2]
3. مردى از انصار، در محضر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مىنشست و سخنان او را گوش مىداد ولى در خاطرش نمىماند. در محضر پيامبر از ضعف حافظهاش شكايت كرد. حضرت فرمود: «اسْتَعِنْ بِيَمِينِكَ»؛ «از نوشتن كمك بگير.»
[3]
عمرو بن شعيب، از جدّ خود نقل مىكند كه به پيامبر گرامى (ص) گفت:
آنچه را كه از تو مىشنوم بنويسم؟ فرمود: بنويس.
[4]جايى كه قرآن دستور مىدهد اگر كسى به كسى وامى داد بنويسد.
[5]آيا احاديث رسول خدا كه لنگه و همتاى قرآن است، چنين جايگاهى ندارد؟
به خاطر اهميتى كه سنّت پيامبر دارد على بن ابى طالب عليه السلام و فرزندان آن حضرت به ضبط احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله در دوران حيات و پس از رحلتش همت گماردند.
اميرمؤمنان عليه السلام مىفرمايد:
«كُنْتُ إِذَا سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله أَعْطَانِي وَ إِذَا سَكَتُّ ابْتَدَأَنِي».
«هرگاه از پيامبر صلى الله عليه و آله مىپرسيدم پاسخ مىگفت و هرگاه خاموش مىشدم، او سخن آغاز مىكرد.»
[6]
بنابراين كتابهاى مربوط به اميرمؤمنان عليه السلام همگى احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله است كه از زبان او شنيده و ضبط كرده است و اين كتابها به نامهاى مختلف در ميان فرزندان او محفوظ بوده و حتى حضرت باقر و حضرت صادق عليهما السلام گاهى از روى آن كتابها حكم شرعى را بيان مىكردند.
[7]امير مؤمنان نه تنها به ضبط احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله اهتمام مىورزيد بلكه نخستين كسى بود كه اقدام به نوشتن قرآن كرد و همه آن را بهتدريج- در مدت بيست و سه سال نزول آيات- نوشت و خود فرمود: به خدا سوگند آيهاى در قرآن نيست، مگر آن كه مىدانم براى چه، دركجا و در حق چه كسى نازل شده است. خدايم به من دلى دانا و زبانى گويا عطا كرده است.
[8]بنابراين، كتابهايى كه نام برده اكثر آنها احاديث رسول خداست درباره مصحف فاطمه نيز در گذشته سخن گفتيم.
برخى از آن كتابها كه او نام مىبرد بخارى در باب كتابة العلم آورده است.
[9]شگفت اينجاست كه اين نقطه قوت (گردآورى سنت پيامبر) كه در تاريخ اهل بيت عليهم السلام وجود دارد در ديد اين گردآورنده پرسشها نقطه ضعف تلقى شده است. كتابهاى ياد شده هر چند ممكن است برخى دو نام داشته باشد نشانه اهميت دادن اهل بيت عليهم السلام به فرهنگ اسلامى و علوم نبوى است.
البته چنين فردى حق دارد به اين عمل فرهنگىِ بزرگ از ديده منفى بنگرد؛ زيرا خلفا پس از درگذشت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هر نوع كتابت حديث را ممنوع كردند.
عايشه مىگويد: شبى ديدم پدرم خوابش نمىبرد، علت را از وى پرسيدم. وقتى صبح شد گفت: دخترم! احاديثى كه نزد تو است بياور مجموعاً 500 حديث از پيامبر جمع كرده بود همه را آتش زد و سوزاند.
[10]
وقتى عمربن خطاب به قدرت رسيد بخشنامهاى را به تمام نقاط فرستاد و در آن اينگونه نوشت:
«مَنْ كَتَبَ عَنِّي شَيْئاً غَيْرَ الْقُرْآن فَلْيُمْحِهِ».
[11]«هركس از من چيزى غير از قرآن نوشت، آن را محو كند و از ميان ببرد.»
و به خاطر همين بخشنامه نگارش حديث ممنوع شد و نوشتن حديث پيامبر حالت ضدّ ارزش به خود گرفت.
وقتى خليفه اموى عمربن عبد العزيز در دوران خلافت خود (101- 99) احساس كرد كه ترك نگارش حديث موجب از ميان رفتن علوم نبوى است در نامهاى از «ابوبكر بن حزم» (عالم مدينه) خواست احاديث پيامبر خدا را بنويسد زيرا بيم آن مىرفت كه احاديث آن حضرت از ميان برود و علم هنگامى نابود مىشود كه حالت پنهانى به خود بگيرد.
[12]ولى باز هم اين بخشنامه به خاطر ذهنيتى كه از قبل وجود داشت چندان اثر نبخشيد تا اينكه در دوران منصور دوانيقى در سال 143؛ يعنى پس از يك قرن و نيم نوشتن حديث به صورت رسمى رايج شد.
[13]وضعيت حديثى كه حدود يك قرن و نيم نوشته نشود و مذاكره و نوشتن آن ضد ارزش تلقى گردد معلوم است. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
در اين مدت چقدر بازرگانان حديث از جعل حديث استفاده كرده و سره را با ناسره مخلوط كردند.
باز شگفت اينجاست كه گرد آورنده پرسشها كه آگاهى امامان ما را از تورات و انجيل و زبور نقطه ضعف تلقى كرده مىگويد: اسلام تنها يك كتاب دارد و آن قرآن كريم است ...
آرى، اسلام يك كتاب دارد و آن هم قرآن كريم است ولى در عين حال همه ما مأموريم انبياى پيشين و كتابهاى آنان را تصدق كنيم.
قرآن مىفرمايد:
آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَانُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ.
[14]
«پيامبر صلى الله عليه و آله به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده، ايمان آورده است و همه مؤمنان هم به خدا و فرشتگان او و كتابها و پيامبرانش ايمان آوردهاند و مىگويند: ميان هيچ يك از پيامبران او فرقى نمىگذاريم و مىگويد: شنيديم و فرمان برداريم. پروردگارا! آمرزش تو را انتظار داريم و بازگشت ما به سوى توست.»
آگاهى پيشوايان از كتب آسمانى، سبب پيروزى اسلام و مسلمانان بر دانشمندان اهل كتاب بوده است؛ زيرا در اين كتابها نام و اوصاف مبارك پيامبر خدا وارد نشده است
.چنان كه مىفرمايد: الَّذِينَ آتَيْنَاهُمْ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ ...؛
[15]«پيامبر اسلام را مىشناسند همچنان كه فرزندان خود را مىشناسند ...» و تفصيل آن در مناظره امام رضا عليه السلام با علماى اهل كتاب در مجلس مأمون، آمده است.
[16]
مراجعه شود: پاسخ جوان شيعى به پرسشهاى وهابيان، ص: ۱۳۶
[1]( 1). صحيح بخارى، باب كتاب العلم، حديث 112
[2]( 1). بخارى، باب كتاب العلم، حديث 114
[3]( 2). سنن ترمذى، ج 5، ص 39
[4]( 3). سنن دارمى، ج 5، ص 125
[6]( 1). طبقات الكبرى، ابن سعد، ج 2، ص 283، چاپ بيروت؛ سنن ترمذى، ج 5، ص 637، حديث 3722 و ص 40، شماره 3729؛ تاريخ الخلفاى سيوطى، ص 170
[7]( 2). وسائل الشيعه، ج 4، چاپ آل البيت.
[8]( 3). طبقات الكبرى، ابن سعد، ج 2، ص 338، چاپ بيروت؛ كنز العمال، ج 15، ص 135
[9]( 4). صحيح بخارى، باب كتابة العلم، حديث 1
[10]( 1). تذكرة الحفاظ ذهبى، ج 1، ص 5
[11]( 2). مسند احمد، ج 3، صص 12 و 14
[12]( 1). صحيح بخارى، باب كيف يفيض العلم، حديث 4
[13]( 2). تاريخ الخلفا، ص 261
[16]( 2). احتجاج طبرسى، ج 2، باب مناظرات امام رضا عليه السلام، صص 422- 401 و در كتاب« تحف العقول» حرّانى نمونههايى از علم امامان به زبور داود و صحيفه ابراهيم و تورات وارد شده است.
:: موضوعات مرتبط:
پاسخ به شبهات ,
شبهات قرآنی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1439
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0