ميگويند: يكي از علل اعتقاد شيعيان به تحريف قرآن، نبودن نام امامان در قرآن است.
پاسخ:
طراح شبهه تهمتي بر شيعه زده سپس براي آن علتي نيز تراشيده است.
اولا شيعه قائل به تحريف قرآن نيست بلكه تحريفناپذيري آن را كاملاً باور دارد و دهها تفسير عربي و فارسي بر قرآن نوشتهاند و مبناي آنها همين قرآن موجود است.
در مشهد مقدس در كتابخانه آستان قدس رضوي قريب شش هزار قرآن خطي وجود دارد كه تاريخ كتابت آنها از قرن اول هجري تا به امروز است و هيچ تفاوتي با قرآن رايج ندارند.
بدتر از اتهام تحريف انگيزهاي است كه طراح شبهه براي اين تهمت تراشيده است. هرگز شيعه معتقد نيست كه همه چيز بايد به وسيله قرآن بيان گردد. بلكه علاوه بر قرآن سنت پيامبر (ص) كه از خود او يا اوصياي او به دست ما ميرسد مانند قرآن محترم است و امامت امامان به وسيله سنت پيامبر (ص) اعلام شده است.
مراجعه شود: جدال احسن، 126.
:: موضوعات مرتبط:
پاسخ به شبهات ,
شبهات قرآنی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1448
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : سه شنبه 10 تير 1393
|
|
آيا غير از قرآن كريم، كتابهاى ديگرى بر پيامبر نازل شد؟ آيا تنها على عليه السلام از آن آگاه بود؟ آيا كتابهاى الجامعه، صحيفه ناموس، صحيفه عبيطه، صحيفه ذؤابة السيف، صحيفه على، جفر، مصحف فاطمه، تورات و انجيل و زبور را ائمه حفظ كردهاند؟
پاسخ:
مسلمانان پس از درگذشت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دو مرجع در اختيار داشتند:
الف) قرآن مجيد
ب) سخنان پيامبر گرامى به نام سنّت.
اين دو ركن اساسى است كه اسلام را بهپا داشته است و احاديث امامان معصوم نيز منعكس كننده سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله است؛ زيرا آنچه كه مىگويند، به نقل از او ست.
حضرت رسول صلى الله عليه و آله براى حفظ سنت، گاهى امر به نوشتن آن مىكرد.
از باب نمونه:
1. پيامبر گرامى (ص) در فتح مكه خطبهاى ايراد كرد و پس از آن، مردى از يمن حضور آن حضرت رسيد و درخواست كرد كه اين خطبه را براى او بنويسد. پيامبر صلى الله عليه و آله به يارانش فرمود: اين خطبه را براى او بنويسيد. [1]
2. در دوران پايانى عمر خود فرمود: قلم و دواتى بياوريد تا براى شما چيزى بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد، ليكن متأسفانه عمر مانع از نگارش آن شد و گفت: بيمارى بر پيامبر چيره شده و كتاب خدا براى ما كافى است. [2]
3. مردى از انصار، در محضر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مىنشست و سخنان او را گوش مىداد ولى در خاطرش نمىماند. در محضر پيامبر از ضعف حافظهاش شكايت كرد. حضرت فرمود: «اسْتَعِنْ بِيَمِينِكَ»؛ «از نوشتن كمك بگير.» [3]
عمرو بن شعيب، از جدّ خود نقل مىكند كه به پيامبر گرامى (ص) گفت:
آنچه را كه از تو مىشنوم بنويسم؟ فرمود: بنويس. [4]جايى كه قرآن دستور مىدهد اگر كسى به كسى وامى داد بنويسد. [5]آيا احاديث رسول خدا كه لنگه و همتاى قرآن است، چنين جايگاهى ندارد؟
به خاطر اهميتى كه سنّت پيامبر دارد على بن ابى طالب عليه السلام و فرزندان آن حضرت به ضبط احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله در دوران حيات و پس از رحلتش همت گماردند.
اميرمؤمنان عليه السلام مىفرمايد:
«كُنْتُ إِذَا سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله أَعْطَانِي وَ إِذَا سَكَتُّ ابْتَدَأَنِي».
«هرگاه از پيامبر صلى الله عليه و آله مىپرسيدم پاسخ مىگفت و هرگاه خاموش مىشدم، او سخن آغاز مىكرد.» [6]
بنابراين كتابهاى مربوط به اميرمؤمنان عليه السلام همگى احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله است كه از زبان او شنيده و ضبط كرده است و اين كتابها به نامهاى مختلف در ميان فرزندان او محفوظ بوده و حتى حضرت باقر و حضرت صادق عليهما السلام گاهى از روى آن كتابها حكم شرعى را بيان مىكردند. [7]امير مؤمنان نه تنها به ضبط احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله اهتمام مىورزيد بلكه نخستين كسى بود كه اقدام به نوشتن قرآن كرد و همه آن را بهتدريج- در مدت بيست و سه سال نزول آيات- نوشت و خود فرمود: به خدا سوگند آيهاى در قرآن نيست، مگر آن كه مىدانم براى چه، دركجا و در حق چه كسى نازل شده است. خدايم به من دلى دانا و زبانى گويا عطا كرده است. [8]بنابراين، كتابهايى كه نام برده اكثر آنها احاديث رسول خداست درباره مصحف فاطمه نيز در گذشته سخن گفتيم.
برخى از آن كتابها كه او نام مىبرد بخارى در باب كتابة العلم آورده است. [9]شگفت اينجاست كه اين نقطه قوت (گردآورى سنت پيامبر) كه در تاريخ اهل بيت عليهم السلام وجود دارد در ديد اين گردآورنده پرسشها نقطه ضعف تلقى شده است. كتابهاى ياد شده هر چند ممكن است برخى دو نام داشته باشد نشانه اهميت دادن اهل بيت عليهم السلام به فرهنگ اسلامى و علوم نبوى است.
البته چنين فردى حق دارد به اين عمل فرهنگىِ بزرگ از ديده منفى بنگرد؛ زيرا خلفا پس از درگذشت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هر نوع كتابت حديث را ممنوع كردند.
عايشه مىگويد: شبى ديدم پدرم خوابش نمىبرد، علت را از وى پرسيدم. وقتى صبح شد گفت: دخترم! احاديثى كه نزد تو است بياور مجموعاً 500 حديث از پيامبر جمع كرده بود همه را آتش زد و سوزاند. [10]
وقتى عمربن خطاب به قدرت رسيد بخشنامهاى را به تمام نقاط فرستاد و در آن اينگونه نوشت:
«مَنْ كَتَبَ عَنِّي شَيْئاً غَيْرَ الْقُرْآن فَلْيُمْحِهِ». [11]«هركس از من چيزى غير از قرآن نوشت، آن را محو كند و از ميان ببرد.»
و به خاطر همين بخشنامه نگارش حديث ممنوع شد و نوشتن حديث پيامبر حالت ضدّ ارزش به خود گرفت.
وقتى خليفه اموى عمربن عبد العزيز در دوران خلافت خود (101- 99) احساس كرد كه ترك نگارش حديث موجب از ميان رفتن علوم نبوى است در نامهاى از «ابوبكر بن حزم» (عالم مدينه) خواست احاديث پيامبر خدا را بنويسد زيرا بيم آن مىرفت كه احاديث آن حضرت از ميان برود و علم هنگامى نابود مىشود كه حالت پنهانى به خود بگيرد. [12]ولى باز هم اين بخشنامه به خاطر ذهنيتى كه از قبل وجود داشت چندان اثر نبخشيد تا اينكه در دوران منصور دوانيقى در سال 143؛ يعنى پس از يك قرن و نيم نوشتن حديث به صورت رسمى رايج شد. [13]وضعيت حديثى كه حدود يك قرن و نيم نوشته نشود و مذاكره و نوشتن آن ضد ارزش تلقى گردد معلوم است. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
در اين مدت چقدر بازرگانان حديث از جعل حديث استفاده كرده و سره را با ناسره مخلوط كردند.
باز شگفت اينجاست كه گرد آورنده پرسشها كه آگاهى امامان ما را از تورات و انجيل و زبور نقطه ضعف تلقى كرده مىگويد: اسلام تنها يك كتاب دارد و آن قرآن كريم است ...
آرى، اسلام يك كتاب دارد و آن هم قرآن كريم است ولى در عين حال همه ما مأموريم انبياى پيشين و كتابهاى آنان را تصدق كنيم.
قرآن مىفرمايد:
آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَانُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ. [14]
«پيامبر صلى الله عليه و آله به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده، ايمان آورده است و همه مؤمنان هم به خدا و فرشتگان او و كتابها و پيامبرانش ايمان آوردهاند و مىگويند: ميان هيچ يك از پيامبران او فرقى نمىگذاريم و مىگويد: شنيديم و فرمان برداريم. پروردگارا! آمرزش تو را انتظار داريم و بازگشت ما به سوى توست.»
آگاهى پيشوايان از كتب آسمانى، سبب پيروزى اسلام و مسلمانان بر دانشمندان اهل كتاب بوده است؛ زيرا در اين كتابها نام و اوصاف مبارك پيامبر خدا وارد نشده است .چنان كه مىفرمايد: الَّذِينَ آتَيْنَاهُمْ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ ...؛ [15]«پيامبر اسلام را مىشناسند همچنان كه فرزندان خود را مىشناسند ...» و تفصيل آن در مناظره امام رضا عليه السلام با علماى اهل كتاب در مجلس مأمون، آمده است. [16]
مراجعه شود: پاسخ جوان شيعى به پرسشهاى وهابيان، ص: ۱۳۶
[1]( 1). صحيح بخارى، باب كتاب العلم، حديث 112
[2]( 1). بخارى، باب كتاب العلم، حديث 114
[3]( 2). سنن ترمذى، ج 5، ص 39
[4]( 3). سنن دارمى، ج 5، ص 125
[6]( 1). طبقات الكبرى، ابن سعد، ج 2، ص 283، چاپ بيروت؛ سنن ترمذى، ج 5، ص 637، حديث 3722 و ص 40، شماره 3729؛ تاريخ الخلفاى سيوطى، ص 170
[7]( 2). وسائل الشيعه، ج 4، چاپ آل البيت.
[8]( 3). طبقات الكبرى، ابن سعد، ج 2، ص 338، چاپ بيروت؛ كنز العمال، ج 15، ص 135
[9]( 4). صحيح بخارى، باب كتابة العلم، حديث 1
[10]( 1). تذكرة الحفاظ ذهبى، ج 1، ص 5
[11]( 2). مسند احمد، ج 3، صص 12 و 14
[12]( 1). صحيح بخارى، باب كيف يفيض العلم، حديث 4
[13]( 2). تاريخ الخلفا، ص 261
[16]( 2). احتجاج طبرسى، ج 2، باب مناظرات امام رضا عليه السلام، صص 422- 401 و در كتاب« تحف العقول» حرّانى نمونههايى از علم امامان به زبور داود و صحيفه ابراهيم و تورات وارد شده است.
:: موضوعات مرتبط:
پاسخ به شبهات ,
شبهات قرآنی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1439
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : سه شنبه 10 تير 1393
|
|
پاسخ:
تحريف در اصطلاح هفت معنا دارد كه در اينجا به دو تاي آنها اشاره ميشود:
الف) افزودن كلمه يا جملهاي به آيات قرآن
همه مسلمانان شيعه و سني برآناند كه چنين تحريفي واقع نشده است؛ زيرا معجزه بودن الفاظ اين كتاب آسماني، زمينهاي براي مشابهسازي فراهم نميآورد. قرآن درباره همه اين كتاب سپس به ده سوره و سرانجام به يك سوره آن تحدي ميكند و همآورد ميطلبد:
{قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً} (اسراء: 88)
بگو: اگر انس و جن دست به دست هم دهند كه همانند اين قرآن را بياورند، همانند آن را نخواهند آورد؛ هرچند (در اين كار) پشتيبان يكديگر باشند.
{أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ} (هود: 13)
آيا ميگويند: او به دروغ قرآن را [به خدا] نسبت داده [و ساختگي است]! بگو: اگر راست ميگوييد شما هم ده سوره ساختگي همانند اين قرآن بياوريد؛ و هركس را كه ميتوانيد ـ غير از خدا ـ [براي اين كار] دعوت كنيد.
{وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ} (بقره: 23)
و اگر درباره آنچه بر بنده خود نازل كردهايم ترديد داريد يك سوره همانند آن بياوريد و گواهان خود را ـ غير خدا ـ [براي اين كار] فرا خوانيد اگر راست ميگوييد!
فرياد رساي اين همآوردخواهي از بلنداي منبر فرهنگ اسلام به گوش جهانيان ميرسد اما تاكنون كسي جرئت وارد شدن به اين ميدان و دست و پنجه نرم كردن با قرآن به خود راه نداده است و كساني كه وارد عرصه اين پيكار شده اند سر افكنده و شرمسار بازگشته اند.
ب) حذف شدن حرف، كلمه، جمله يا سورهاي از قرآن كريم
اين نوع تحريف نيز از ديدگاه مسلمانان بهويژه شيعيان مردود و ناپذيرفتني است. اگر كسي كتابهاي اعتقادي، تفسيري و فقهي و گفتار بزرگان شيعه را درباره تحريف ملاحظه كند به روشني در خواهد يافت كه هيچيك از آنان تحريف به نقيصه را همچون تحريف به زياده نپذيرفته و نميپذيرند. بلكه تحريف را با آوردن دليل و برهان رد كرده و رساله هاي مستقل و غيرمستقلي در پيراستگي قرآن از هرگونه كم و زيادي نگاشته اند. قرآني كه امروزه در دست قشرهاي گوناگون در بلاد مختلف اسلامي قرار دارد از ديدگاه شيعه همان قرآن نازل شده بر پيامبر (ص) است بدون اينكه حتي كلمه يا حرفي از آن كم يا بر آن افزوده شده باشد.
سرچشمه باور به تحريف رواياتِ ضعيف و مردود برخي از كتابهاي حديثي فريقين (شيعه و سني) است و افرادي كه از بضاعت علمي كافي برخوردار نبوده يا اطلاعات ناقصي در زمينه قرآن داشتهاند اين روايات را دليل بر تحريف قرآن دانستهاند. گروهي از اهل سنت، تنها به گردآوري احاديث ميپرداختند و محتواي آنها را كماهميت ميشمردند. اين گروه كه در گذشته «حشويه» ناميده ميشدند و امروز «سلفيون» نام دارند همه روايات تحريف را جمعآوري و تدوين كردند؛ براي نمونه «ابنخطيب مصري» كتابي به نام «الفرقان في تحريف القرآن» نوشت و علماي الازهر به شدت به او انتقاد كردند.
دو نفر از اخباريان شيعه نيز به رواياتي استدلال كردند كه به ظاهر بر تحريف دلالت ميكنند اما علماي اماميه مدعاي آنان را به شدت رد كردند.
اگرچه تنها وجود روايات ضعيفي در اينباره در منابع روايي شيعه دليل بر اعتقاد برخي از شيعيان به تحريف است چنين روايتهايي در منابع روايي معتبر اهل سنت (صحاح، سنن و...) نيز به گستردگي وجود دارد و برخي از بزرگانشان مانند عمر و عايشه بر پايه اين روايات به روشني تحريف به نقيصه را باور دارند. اينك به برخي از اين روايتها اشاره ميشود:
يك ـ خليفه دوم همواره به نزول آية رجم معتقد بود و هنگام جمعآوري قرآن در صدد بود آيه ادعايي خود را بر آن بيفزايد ولي چون تنها او مدعي اين آيه بود و شاهدي نداشت آن را از وي نپذيرفتند. او قرآن كنوني را به دليل تهي بودنش از آيه رجم ناقص ميدانست و پيوسته در حسرت افزودن آن به قرآن به سر ميبرد اما زمينه را براي اين كار آماده نميديد. وي به اندازهاي نگران اين آيه موهوم بود كه در واپسين روزهاي عمرش در خطبهاي چنين گفت:
وظيفه دارم پيش از آنكه مرگم فرا رسد مطلبي را به گوش شما برسانم و شما نيز وظيفه داريد به اندازه توان خود براي رساندن آن به گوش ديگران تلاش كنيد. آن مطلب اين است: «خداوند، محمد (ص) را برانگيخت و كتاب خود را بر وي فرو فرستاد. از آياتي كه بر وي فرو فرستاد آية رجم بود كه ما آن را قرائت و حفظ و در آن تعقل ميكرديم. [بر اساس آن] رسول خدا (ص) رجم كرد و بعد از او ما نيز رجم ميكرديم. ميترسم كه زمان بگذرد و كسي پيدا شود و بگويد: آيه رجم را در كتاب خدا نمييابيم».
از «حذيفه» نقل شده است: «عمر از من پرسيد كه سوره احزاب نزد شما چند آيه دارد؟» گفتم: «72 يا 73 آيه». گفت: «آيات اين سوره نزديك به سوره «بقره» بود و آيه رجم در آن بود».
بنابراين و با توجه به اينكه سوره «بقره» 286 آيه و سوره «احزاب» تنها 73 آيه دارد، از ديد خليفه دوم حدود سه چهارم از سوره احزاب كاسته شده است!
دو ـ از عايشه چنين نقل شده است:
آيهاي در قرآن بود كه بر اين حكم دلالت ميكرد: «ده بار شير خوردن (كودك از دايه) موجب محرميت آنها ميشود»؛ سپس اين حكم نسخ شد و به پنج بار شير خوردن اكتفا شد. اين آيه تا هنگام وفات پيغمبر(ص) وجود داشت و تلاوت ميشد و ما به آن عمل ميكرديم. اين آيه زير تخت من بود اما هنگامي كه رسول خدا (ص) از دنيا رفت، من سرگرم كار او بودم كه حيواني خانگي (داجن) آن را خورد.
سه ـ «عمر» از «اُبي» پرسيد: «مگر ما از كتاب خدا چنين نميخوانديم: «انتفاؤكم من آبائكم كفر بكم؟»؛ «برائت جستن شما از پدرانتان كفر شماست» گفت: «آري». پرسيد: «مگر نميخوانديم: «الولد للفراش و للعاهر الحجر؟»؛ «فرزند متعلق به صاحب بستر (شوهر) است و سهم زناكار سنگسار است». گفت: «آري». پرسيد: «مگر از كتاب خدا چيزهايي از دست نداديم؟» گفت: «آري».
چهار ـ آيه ششم سوره احزاب در مصحف «اُبي» چنين آمده بود: «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ [و هو أب لهم]». عمر نخست با اين قرائت مخالفت ميكرد اما با شنيدن پاسخ اُبي قانع شد.
پنج ـ آيه 26 سوره فتح نيز در قرآن «اُبي» چنين آمده بود: «إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ [ولو حميتم كما حموا نفسه لفسد المسجد الحرام] فَأَنْزَلَ اللهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ...».
عمر در آغاز با شنيدن اين قرائت خشمگين شد اما «اُبي» وي را تهديد كرد كه اگر ميخواهي قرآن را براي مردم بخوانم بايد چنين قرائت كنم. وگرنه تا زندهام حرفي از قرآن نميخوانم. عمر سكوت كرد و به اُبي اجازة قرائت داد.
شش ـ «ابن عباس» در حضور خليفه دوم آيه اي را چنين خواند:
لو كان لإبن آدم واديان من ذهب لابتغي الثالث ولا يملأ جوف ابن آدم إِلّا التراب و يتوب الله علي من تاب.
اگر فرزند آدم اندازه دو دره طلا داشته باشد به دنبال سومي است و كمبود فرزند آدم را جز خاك پر ننمايد و خداوند توبهكنندگان را ميپذيرد.
عمر پرسيد: «اين چه آيه اي است؟» گفت: «اُبي برايم چنين قرائت كرده است». عمر نزد اُبي رفت و ماجرا را از او پرسيد. اُبي گفت: «رسول الله (ص) برايم چنين قرائت كرده است». خليفه با سكوت خود اُبي را تأييد كرد.
باري! افراد مغرض براي ايجاد تفرقه ميان شيعه و سني، شيعه را به باور داشتن به تحريف نسبت دادهاند. دليل بطلان مدعاي اين تفرقهافكنان كتابهاي بسيار ارزشمند و مستدل دانشمندان شيعه درباره مصونيت قرآن مجيد از تحريف است.
با بررسي تاريخ ميتوان دانست كه عامل پيدايي پارهاي از اين كژفهميها دشمناني بودهاند كه به اين مسائل دامن ميزدند و ميكوشيدند كه هرگز صفوف مسلمانان وحدت نپذيرد. البته افراد منصفي از اهلسنت نيز بودهاند كه با ژرفانديشي و حقيقتگويي بزرگان شيعه را از اين افتراها دور دانستهاند.
مراجعه شود: شكست اوهام، ص 111.
:: موضوعات مرتبط:
پاسخ به شبهات ,
شبهات قرآنی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1637
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : موعظه
ت : سه شنبه 10 تير 1393
|
|
چرا امام علي(ع) پس از به خلافت رسيدن، قرآن مدوّن خود را به مردم ارائه نكرد؟
پاسخ:
متن مصحف امام علي (ع) از نظر شمار آيات و سورهها، مانند نسخه كنوني قرآن كريم و تنها در ترتيب سورهها با آن متفاوت بود. همچنين مصحف آن حضرت توضيحات و افزودههايي مانند ذكر شأن نزولها و مكان و ترتيب نزول و... را در بردارد.
پس مصحف امام علي (ع) از نظر محتوا چيزي افزون بر قرآن كنوني نداشت، اما دليل اينكه امام آن را به مردم ارائه نكرد اين بود كه قرآن موجود در همه سرزمين اسلامي منتشر شده بود و شايسته نبود قرآن ديگري كه تنها از نظر ترتيب سورهها با آن تفاوت دارد، به مردم عرضه شود.
بيگمان بر پايه مدارك و منابع فريقين اصل وجود چنين مصحفي ثابت بلكه شمار منابع اهل سنت و اخبار آنان در اينباره از منابع شيعه بيشتر است.
گزارش اين مصحف در منابع اماميه بدين شرح است:
«كتاب سليم بنقيس»؛
«الكافي»، نوشته «ابوجعفر كليني» (م 328 ه .ق)؛
«كتاب التفسير» معروف به «تفسير عياشي» نوشته «محمد بن مسعود عياشي» از دانشمندان قرن چهارم؛
«الاعتقادات» نوشته «ابوجعفر صدوق» (م 386 ه .ق)؛
«مناقب آل ابيطالب» نوشته «ابن شهرآشوب مازندراني» (م 588 ه .ق).
«ابن شهرآشوب» به چند طريق از اهل سنت و با ذكر چند منبع به اين مطلب پرداخته است. گزارش اين افراد از اصل وجود اين مصحف، يكسان و بدين صورت است:
علي (ع) پس از وفات پيغمبرخدا (ص) در خانه نشست و به جمع و تدوين قرآن همت گماشت. اهل سنت نيز تا سده هشتم از اين مصحف در كتابهايشان گزارش دادهاند:
«الطبقات الكبري»، نوشته «محمد بن سعد» (م 230 ه .ق)؛
«فضائل القرآن» نوشته «ابن ضريس» (م 294 ه .ق)؛
«كتاب المصاحف» نوشته «ابن ابيداود» (م 316 ه .ق)؛
«كتاب الفهرست» نوشته «ابننديم» كه از «احمد بنجعفر منادي» معروف به «ابن مُنادي» خبر ميدهد؛
«المصاحف» نوشته «ابن أشته» (م 360 ه .ق)؛
«حلية الاولياء و طبقات الأصفياء» و «الاربعين» نوشته «ابينعيم الاصفهاني» (م 430 ه .ق)؛
«الإستيعاب في معرفة الاصحاب» نوشته «ابن عبدالبرّ» (م 463 ه .ق) كه از دو طريق نقل كرده است؛
«شواهد التنزيل» نوشته «حاكم حسكاني» از دانشمندان قرن پنجم كه با سندهاي گوناگون اين مصحف را گزارش كرده است؛
«مفاتيح الاسرار و مصابيح الأنوار» نوشته «عبدالكريم شهرستاني» (م 548 ه .ق) كه به تفصيل خبر اين مصحف را آورده و از چگونگي تدوين، عرضه آن به اصحاب در مسجد، نپذيرفتن آنان و احتجاج امام سخن گفته است؛
«المناقب» نوشته «خطيب خوارزمي» (م 568 ه .ق)؛
«التسهيل في علوم التنزيل» نوشته «ابن جزي كلبي» (م 741 ه .ق).
«ابن ابيداود» نيز گزارش اين مصحف را از طريق «اشعث بنسوّار» آورده است.
گردآوري قرآن در يكجا بر پايه برخي از روايات، به سفارش خود رسولخدا (ص) سامان يافت و بيگمان هيچكس به اندازة امام علي (ع) شايستگي اين كار را نداشت.
مراجعه شود: شكست اوهام، ص 132.
:: موضوعات مرتبط:
پاسخ به شبهات ,
شبهات قرآنی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1531
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : سه شنبه 10 تير 1393
|
|
پاسخ:
مفسران و دانشمندان شيعه و اهل سنت درباره فضايل و مناقب اميرالمؤمنين (ع) و اهل بيت (ع) آيات بسياري ذكر كردهاند كه نقل همه آنها در چارچوب اين جستار نميگنجد. «حاكم حسكاني» از علماي معروف اهل سنت، در «شواهد التنزيل» بيش از دويست آيه در اينباره گرد آورده است كه دو نمونه از آنها گزارش ميشود:
الف) آيه تبليغ
خداوند سبحان ميفرمايد:
{يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ} (مائده: 67)
اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، بهطور كامل به مردم ابلاغ كن و اگر چنين نكني، رسالت او را انجام ندادهاي! خداوند تو را از [خطرات احتمالي] مردم، حفظ ميكند و خداوند، گروه كافران [لجوج] را هدايت نميكند.
همه مفسران شيعه بر پايه روايات اهلبيت (ع) و برخي از مفسران اهل سنت گفتهاند كه اين آيه درباره علي بن ابيطالب (ع) و ماجراي غديرخم است.
لحن و خطاب آيه آن را از آيات قبل و بعدش جدا ميكند. پيامبر تنها در اين آيه از قرآن براي كتمان پيام تهديد شده است كه اگر نگويي رسالت خود را به پايان نبردهاي: {وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ}.
بنابراين پيام مهم آيه را بايد دريافت. چند نكته در اين آيه هست كه جهتگيري محتوايي آن را روشن ميكند:
يك ـ سوره مائده در پايان عمر شريف پيامبر نازل شده است؛
دو ـ به جاي «يا ايها النبي» {يا أَيُّهَا الرَّسُولُ} به كار رفته است كه بر رسالت مهم پيامبر دلالت ميكند؛
سه ـ پيامبر درباره نرساندن اين پيام مهم تهديد شده است كه اگر نگويد همه زحماتش هدر ميرود؛
چهار ـ رسول خدا (ص) از چيزي هراس داشت كه خداوند او را دلداري داد و فرمود: ما تو را از شر مردم نگه ميداريم. پيامبر از جان خود نميترسيد؛ زيرا در روزگار تنهايياش با بتها مبارزه ميكرد، سنگباران ميشد، يارانش شكنجه ميشدند و در جنگها با مشركان درگيري نظامي داشت و در همه اين ميدانها از خطرها نترسيد. ترس و نگراني او در اواخر عمر و در ميان ياران بسيار از چيز ديگري بود؛
پنج ـ پيامي در اين آيه هست كه به اندازه همه پيامهاي دوران نبوت و رسالت پيامبر مهم است: {وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ}؛
شش ـ درونمايه پيام مسئلهاي بنيادي است. وگرنه در مسائل جزيي و فردي، اين همه تهديد و دلداري لازم نيست؛
هفت ـ پيام آيه درباره توحيد، نبوت و معاد نيست؛ زيرا اين اصول در روزهاي نخست بعثت در مكه بيان شدهاند و نيازي به اين همه سفارش در اواخر عمر حضرت ندارند؛
هشت ـ پيام آيه درباره نماز، روزه، حج، زكات، خمس و جهاد و... هم نيست؛ زيرا اينها در طول 23 سال دعوت پيامبر بيان شده و مردم نيز به آنها عمل كردهاند.
روايات نقل شده از شيعه و اهل سنت پيام اين آيه را روشن ميسازند. روايات ميگويند كه آيه درباره هجدهم ذيالحجه سال دهم هجري و سفر «حجة الوداع» پيامبر اسلام است. آن حضرت در بازگشت بهسوي مدينه در منطقه غديرخم به امر الهي به همه حاجيان فرمان توقف داد.
پيامبر خدا (ص) در آنجا در ميان انبوه يارانش بر فرازي از جهاز شتران رفت و خطبهاي طولاني خواند. بنابراين، مسئله بسيار مهم بود تا در آن گرماي سوزان و زمين داغ به گوش مردم برسد. آغاز خطبه درباره توحيد، نبوت و معاد بود و تازگي نداشت. سخن تازه و مهم اين بود كه پيامبر از رحلت خود خبر داد و نظر آنان را درباره خودش جويا شد. همه آنان به كرامت، عظمت، خدمتگزاري و رسالت او به روشني اقرار كردند. پيامبر مطمئن شد كه صدايش به چهار سوي ميرسد. آنگاه پيام مهم خود را درباره آينده بيان كرد. دست حضرت علي (ع) را گرفت و بلند كرد و فرمود:«مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذا عَلِيٌّ مَوْلاهُ...»؛«هركس را كه من رهبر اويم، علي بن ابيطالب (ع) رهبر اوست...».
بنابراين، درونمايه اين پيام مهم، امامت، ولايت و رهبري حضرت علي (ع) بود.
ب) آيه ولايت
خداوند متعال ميفرمايد:
{إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ} (مائده: 55)
سرپرست و ولي شما تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آوردهاند؛ همانان كه نماز را برپا ميدارند و در حال ركوع زكات ميدهند.
بنابر روايات شيعه و اهل سنت روزي فقيري در مسجد از مردم كمك خواست و كسي به او چيزي نداد. حضرت علي (ع) كه نماز ميگزارد در حال ركوع با انگشت دست راست به سائل اشاره كرد و او متوجه شد و انگشتر حضرت را از دستشان بيرون آورد. در اين هنگام اين آيه نازل شد: «تنها ولي شما، خداوند و پيامبرش و كسانياند كه ايمان آوردهاند و نماز بر پا ميدارند و در حال ركوع، زكات ميدهند».
كلمه «ولي» در آيه به معناي دوست، ناصر و ياور نيست؛ زيرا ولايت در معناي دوستي و ياري كردن ويژه كساني نيست كه نماز ميخوانند و در ركوع زكات ميدهند. بلكه حكمي عمومي براي همه مسلمانان است؛ يعني مسلمانان بايد يكديگر را دوست بدارند و ياري كنند، حتي كساني كه زكات بر آنان واجب نيست و چيزي ندارند تا زكات بدهند. پس دوستي و ياري كردن مسلمانان ويژه انفاقكنندگان در ركوع نيست، بلكه مقصود از ولي در اين آيه، ولايت به معناي امامت و رهبري است؛ بهويژه اينكه چنين ولايتي همراه با ولايت پيامبر و خدا آمده و هر سه با يك جمله ادا شده است.
ج) آيه تطهير
خداوند سبحان ميفرمايد:
{...إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً...} (احزاب: 33)
... حقيقتاً خداوند ميخواهد آلودگي را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند... .
اين آيه، درباره پنج تن «آلعبا»، يعني پيامبر اكرم۹، علي، فاطمه، حسن و حسين: آمده است و عصمت (معصوم بودن) آنان را ثابت ميكند و «آية تطهير» خوانده ميشود.
پس از نزول آيه تطهير، رسول خدا (ص) تا مدتي هنگام نماز صبح يا هر نماز بر در خانه فاطمه زهرا (س) ميايستاد و دو دستش را بر دو سوي در ميگذاشت و ميفرمود:
السلام عليكم أهل البيت و رحمة الله و بركاته، الصلاة رحمكم الله{إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً}أنا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتم، أنا سِلْمٌ لِمَن سالَمْتم.
سلام بر شما اهل بيت و رحمت و بركات او بهسوي نماز بشتابيد، رحمت خدا بر شما، «همانا، خداوند ميخواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد». من با كسي كه با شما در جنگ باشد در جنگم و با كسي كه با شما در سازش باشد در سازشم.
درباره مدت آمدن آن حضرت و سلام كردن و قرائت آيه تطهير بر در خانه فاطمه (س) روايات گوناگوني هست و از چهل روز تا هفده ماه نوشتهاند. برخي از روايات بدين اشعار دارند كه آن حضرت تا پايان عمر شريفشان اين كار را تكرار ميكردند. ابوالحمراء خادم رسول اكرم (ص) چنين ميگويد:
كانَ رَسولُ اللهِ(ص) يَجيءُ عِندَ كُلِّ صَلاةِ فَجْرٍ فَيأخُذُ بِعضادَةِ هذَا الْبابِ؛ ثُمَّ يَقولُ: السَّلامُ عَلَيكُم يا أهلَ الْبَيتِ وَ رَحمةُ اللهِ وَ بَرَكاتُه. فَيُردُّونَ عَليهِ مِنَ الْبَيتِ «وَ عليكم السلام و رحمة الله و بركاته»، فَيَقولُ: الصَّلاةُ رَحِمَكُم اللهُ!{اِنّما يُريدُ اللهُ لِيذهبَ عَنكُمُ الرِّجسَ اَهلَ الْبَيتِ وَ يُطَهَّركُم تَطهيراً}.
رسول خدا (ص) به هنگام هر نماز صبح به چهارچوب اين درب دست گذاشته و سپس ميفرمود: «سلام بر شما اي اهل بيت و رحمت خدا و بركاتش» و از داخل خانه نيز جواب ميآمد: «و سلام و رحمت و بركاتش بر شما باد». آنگاه رسول خدا9 ميفرمود: «بهسوي نماز بشتابيد رحمت خدا بر شما باشد. همانا خداوند ميخواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد».
«نفيع بن حارث» كه راوي اين حديث است، از «ابوالحمراء» پرسيد: «در خانه، چه كساني بودهاند؟» وي جواب داد: «علي، فاطمه، حسن و حسين:».
جمله«يَجِيءُ عِنْدَ كُلِّ صَلاةِ فَجْر»؛«وقت هر نماز صبح ميآمد» و اشاره نكردن به مدت آن گوياي آن است كه آن حضرت تا پايان عمرش چنين ميكرد؛ چنانكه روايت سيوطي از ابنعباس نيز چنين ظهوري دارد.
حديث «ابوالحمراء» در مآخذ شيعه بدينگونه آمده است:
فَلَمْ يَزلْ يَفعَلُ ذلكَ كُلَّ يومٍ إذا شَهِدَ الْمَدينةَ حَتّي فارَقَ الدُّنيا.
همواره هر روز اين كار را انجام ميداد هرگاه كه به مدينه ميآمد تا زماني كه دنيا را ترك نمود.
امام مجتبي (ع) نيز پس از پذيرش صلح تحميلي در سخنراني خود در حضور معاويه فرمود:
ثُمَّ مَكَثَ رَسولُ الله9بَعدَ ذلكَ بَقيةَ عُمْرِه حَتّي قَبَضَهُ اللهُ إليه يَأتينا كُلَّ يَومٍ عِندَ طُلوعِ الْفَجرِ، فَيَقولُ الصَّلاة يَرْحَمُكم اللهُ.
بعد از آن رسول خدا (ص) بقيه عمرش تا هنگامي كه خداوند او را بهسوي خويش برد هر روز هنگام طلوع فجر نزد ما ميآمد و ميگفت: «بهسوي نماز بشتابيد. رحمت خدا بر شما باد».
اين دو عبارت به صراحت ميگويند كه پيامبر اكرم (ص) تا پايان عمر همواره چنين ميكرد.
د) آيه اطعام
خداوند متعال ميفرمايد: {وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً}؛ «و به [پاس] دوستي [خدا]، بينوا و يتيم و اسير را خوراك ميدهند». (انسان: 8)
اين آيه در شأن اهل بيت نازل شده است و سندي بزرگ براي اثبات فضيلت اهلبيت پيامبر (ص) است.
«ابنعباس» ميگويد: حسن و حسين (ع) بيمار شدند. پيامبر با جمعي از يارانش به عيادتشان آمدند و به علي (ع) گفتند: «اي ابوالحسن! خوب بود نذري براي شفاي فرزندان خود ميكردي». علي (ع) و فاطمه (س) و فضه (خادمه آنان) نذر كردند كه اگر آنان شفا يابند، سه روز روزه بگيرند. چيزي نگذشت كه هر دو شفا يافتند. اما دستشان تهي بود. علي (ع) سه مَن جو قرض كرد و فاطمه (س) يك سوم آن را آرد ساخت و نان پخت. هنگام افطار سائلي بر در خانه آمد و گفت: «السّلام عليكم اهل بيت محمّد(ص)...»؛ «سلام بر شما اي خاندان محمد! مستمندي از مستمندان مسلمانم؛ غذايي به من بدهيد». همه آنان مسكين را بر خود مقدم داشتند و سهمشان را به او دادند و آن شب جز آب چيزي نخوردند.
روز دوم را همچنان روزه گرفتند و هنگام افطار غذايي (همان نان جوين) آماده كردند. يتيمي بر در خانه آمد و آنان آن روز نيز ايثار كردند و غذاي خود را به او دادند و بار ديگر با آب افطار كردند.
روز سوم اسيري به هنگام غروب آفتاب بر در خانه آمد و آنان باز سهم غذاي خود را به او دادند. علي (ع) صبحهنگام، دست حسن و حسين (ع) را گرفت و به خدمت پيامبر (ص) رفت. پيامبر ديد كه آنان از شدت گرسنگي ميلرزند و فرمود: «اين حال شما براي من بسيار گران است».
سپس برخاست و با آنان بهسوي خانه فاطمه (س) به راه افتاد و ديد كه دخترش در محراب به عبادت ايستاده درحاليكه از شدت گرسنگي شكم او به پشتش چسبيده و چشمهايش به گودي نشسته است.
پيامبر (ص) نگران شد، اما در همين هنگام جبرئيل فرود آمد و گفت: «اي محمد! اين سوره را بگير! خداوند با چنين خانداني به تو تهنيت ميگويد». سپس سوره «هل اتي» را بر او خواند.
گر چه شمشير حيدر كرار كافران كشت و قلعهها بگشاد
تا سه تا نان نداد در حق او هفده آيت خداي نفرستاد
ه ) آيه مباهله
خداوند سبحان ميفرمايد:
{فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَى الْكاذِبِينَ} (آل عمران: 61)
هرگاه بعد از علم و دانشي كه به تو رسيده [باز] كساني درباره مسيح با تو به ستيز برخيزند، بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما نيز فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما نيز زنان خود را؛ ما از نفوس خود [و كسي كه همچون جان ماست] دعوت كنيم، شما نيز از نفوس خود؛ آنگاه مباهله [و نفرين] كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.
مفسران گفتهاند كه اين آيه، درباره هيئت نجراني است كه پيامبر(ص) آنان را به مباهله فراخواند. آنان از حضرت مهلت خواستند و پس از گفتوگو با شخصيتهاي نجران، روحاني بزرگشان (اسقف) به آنان گفت: «شما فردا به محمد نگاه كنيد. اگر با فرزندان و خانوادهاش براي مباهله بيايد، از مباهله با او بترسيد و اگر با يارانش بيايد، با او مباهله كنيد». فرداي آن روز، پيامبر (ص) دست در دست علي بن ابيطالب (ع)آمد و حسن و حسين (ع) پيش روي او راه ميرفتند و فاطمه (س) پشت سرش بود. نصارا نيز بيرون آمدند؛ چنانكه اسقف پيشاپيش آنان بود. او درباره همراهان پيامبر پرسيد و به او گفتند كه اين، پسرعمو و دامادش و محبوبترين خلق خدا نزد او و اين دو پسر، فرزندان دختر او از علي و آن بانوي جوان، دخترش فاطمه، عزيزترين و نزديكترين مردم نزد اوست... . اسقف گفت: «من مردي را ميبينم كه با كمال جرئت مباهله ميكند و گمان ميكنم كه راستگو باشد. ازاينرو، به خدا قسم يك سال بيشتر بر ما نخواهد گذشت كه در همه دنيا، حتي يك نصراني هم وجود نداشته باشد كه آب بنوشد». وي عرض كرد: «اي ابوالقاسم! ما با تو مباهله نميكنيم، بلكه با تو مصالحه ميكنيم». پيامبر (ص) نيز با آنان مصالحه كرد.
مراجعه شود: شكست اوهام، ص 122.
:: موضوعات مرتبط:
پاسخ به شبهات ,
شبهات قرآنی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1508
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : سه شنبه 10 تير 1393
|
|
پاسخ:
كلمه «مُصْحَف» در لغت به معناي مجموعه برگههايي گردآمده ميان دو جلد است كه امروز «كتاب» خوانده ميشود. بنابراين، مصحف فاطمه (س) به معناي كتاب فاطمه (س) است. برخي از روايات اهل سنت به چنين كتابي اشاره و راوياني مانند ابيّ بن كعب وجود كتابي را نزد آن حضرت (س) تأييد كردهاند.
روايتهاي فراواني درباره ماهيت اين مصحف در منابع شيعي يافت ميشود. در اين احاديث به ويژگيهاي محتوا، حجم، زمان و چگونگي نگارش اين مصحف اشاره شده است. البته در نگاه نخست اختلافاتي ميان برخي روايات ديده ميشود كه آنها را با كمي دقت ميتوان توجيه كرد. اين روايات مطالب مصحف را با مطالب قرآن متفاوت دانستهاند و بر پايه شماري از آنها مطالبي مانند وصيت حضرت فاطمه (س) مصيبتهاي فرزندان آن حضرت (س) در طول زمان، پيشگويي رويدادهاي آينده و نام پادشاهاني كه بر زمين حكم خواهند راند، در آن نوشته شده است.
دستهاي از روايات نيز اين مصحف را دربردارنده همه احكام حلال و حرام ميدانند؛ حتي حكم عملي كه حدش «نصف شلاق» است. بر پايه پارهاي از احاديث، امام صادق(ع) حوادث تاريخي مانند ظهور زنديقان را پيشگويي و گفتارش را به مصحف حضرت زهرا(س) مستند ميكند.
بنابراين، روايات با يكديگر ناسازگار نيستند و هر يك از روايتها به بازگويي بخشي از محتواي مصحف ميپردازد.
زمان و چگونگي نگارش
مهمترين مسئله درباره اين مصحف زمان و چگونگي نگارش آن است و مسئله ارتباط حضرت زهرا (س) با جبرئيل و ديگر فرشتگان الهي در همين جا مطرح مي شود.
در چند روايت، درباره كيفيت نگارش آن چنين آمده است كه پيامبر اكرم(ص) مطالب را املا ميكرد و حضرت علي(ع) آنها را مينوشت.
بنابراين، سبب انتساب مصحف به حضرت فاطمه(س) نگاهداري ايشان از آن كتاب يا واسطهبودن آن حضرت براي رسيدن برخي از مطالب به دست علي(ع) است. برخي از روايات نيز مصحف را املا و وحي مستقيم خداوند بر حضرت زهرا (س) دانستهاند.
بر پايه ديگر روايات، خداوند بعد از وفات پيامبر اكرم (ص)، فرشتهاي نزد حضرت زهرا (س) ميفرستاد تا او را در غم پدرش دلداري دهد، وي را از جايگاه رسول خدا در بهشت آگاه سازد و با او درباره مطالب گوناگوني گفتوگو كند. حضرت فاطمه (س) سخنان آن فرشته را براي حضرت علي (ع) باز ميگفت و آن حضرت (ع) آنها را مينوشت. روايتي اين فرشته را جبرئيل خوانده است.
در توجيه اين احاديث كه به ظاهر با هم ناسازگارند ميتوان گفت كه خداوند به واسطه فرشتهاي از فرشتگان خود به نام جبرئيل با آن حضرت سخن گفته است.
توجيه ديگر اينكه فاطمه زهرا (س) يك مصحف داشت. درونمايه بخشي از اين كتاب، مطالب دريافتي از پدرش و محتواي بخشي ديگر از آن مطالب جبرئيل بود.
پرسشي كه در اينجا مطرح ميشود اين است كه مسلمانان معتقدند كه پيامبر اكرم (ص) خاتم انبيا بوده و پس از وفات آن حضرت ارتباط زمين و آسمان (وحي) منقطع شده است. بنابراين نازلشدن فرشته بر حضرت زهرا (س) وگفتوگويش با آن بزرگوار چگونه توجيه ميشود؟
بر پايه آيات قرآن ارتباط خداوند با كساني جز پيامبران از راه ارسال فرشتگان و وحي نيز امكانپذير است؛ چنانكه آيات بسياري از ارتباط فرشته با حضرت مريم (س) سخن ميگويد و خداوند ارتباط خود را با مادر حضرت موسي (ع) وحي ميخواند.
چنانچه اين ارتباط با زناني مانند مادر موسي(ع) و حضرت مريم (س) امكانپذير باشد، وقوع آن درباره حضرت فاطمه زهرا (س) كه پيامبر اكرم (ص) ايشان را سرور همه زنان در همه زمانها ميخواند دور از ذهن نيست. معناي انقطاع وحي و قطع ارتباط زمين و آسمان پس از پيامبر اكرم (ص) از ميان رفتن ارتباط خداوند با فردي در جايگاه پيامبري و مأمور بودن به ابلاغ است نه قطع ارتباط زمينيان با خداوند و فرشتگان. بر پايه روايات شيعه گونه اي از ارتباط ميان امامان معصوم و خداوند وجود دارد. همچنين كساني در روايات اهل سنت «مُحَدَّث» خوانده شدهاند. «محدّث» يعني كسي كه با فرشتگان الهي به شيوهاي ارتباط دارد و از آنان حديث دريافت ميكند.
جاي مصحف
اين مصحف بر پايه روايات شيعه در زمانهاي گوناگون نزد امامان معصوم (ع) بوده، از امامي به امام ديگر رسيده و جز آن بزرگان كسي بدان دسترسي نداشته است و امامان با استفاده از آن به پيشگويي رويدادها و بيان احكام ميپرداختهاند.
مراجعه شود: شكست اوهام، 1ص 118.
:: موضوعات مرتبط:
پاسخ به شبهات ,
شبهات قرآنی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1490
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : دو شنبه 9 تير 1393
|
|
|