پاسخ:
تحريف در اصطلاح هفت معنا دارد كه در اينجا به دو تاي آنها اشاره ميشود:
الف) افزودن كلمه يا جملهاي به آيات قرآن
همه مسلمانان شيعه و سني برآناند كه چنين تحريفي واقع نشده است؛ زيرا معجزه بودن الفاظ اين كتاب آسماني، زمينهاي براي مشابهسازي فراهم نميآورد. قرآن درباره همه اين كتاب سپس به ده سوره و سرانجام به يك سوره آن تحدي ميكند و همآورد ميطلبد:
{قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً} (اسراء: 88)
بگو: اگر انس و جن دست به دست هم دهند كه همانند اين قرآن را بياورند، همانند آن را نخواهند آورد؛ هرچند (در اين كار) پشتيبان يكديگر باشند.
{أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ} (هود: 13)
آيا ميگويند: او به دروغ قرآن را [به خدا] نسبت داده [و ساختگي است]! بگو: اگر راست ميگوييد شما هم ده سوره ساختگي همانند اين قرآن بياوريد؛ و هركس را كه ميتوانيد ـ غير از خدا ـ [براي اين كار] دعوت كنيد.
{وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ} (بقره: 23)
و اگر درباره آنچه بر بنده خود نازل كردهايم ترديد داريد يك سوره همانند آن بياوريد و گواهان خود را ـ غير خدا ـ [براي اين كار] فرا خوانيد اگر راست ميگوييد!
فرياد رساي اين همآوردخواهي از بلنداي منبر فرهنگ اسلام به گوش جهانيان ميرسد اما تاكنون كسي جرئت وارد شدن به اين ميدان و دست و پنجه نرم كردن با قرآن به خود راه نداده است و كساني كه وارد عرصه اين پيكار شده اند سر افكنده و شرمسار بازگشته اند.
ب) حذف شدن حرف، كلمه، جمله يا سورهاي از قرآن كريم
اين نوع تحريف نيز از ديدگاه مسلمانان بهويژه شيعيان مردود و ناپذيرفتني است. اگر كسي كتابهاي اعتقادي، تفسيري و فقهي و گفتار بزرگان شيعه را درباره تحريف ملاحظه كند به روشني در خواهد يافت كه هيچيك از آنان تحريف به نقيصه را همچون تحريف به زياده نپذيرفته و نميپذيرند. بلكه تحريف را با آوردن دليل و برهان رد كرده و رساله هاي مستقل و غيرمستقلي در پيراستگي قرآن از هرگونه كم و زيادي نگاشته اند. قرآني كه امروزه در دست قشرهاي گوناگون در بلاد مختلف اسلامي قرار دارد از ديدگاه شيعه همان قرآن نازل شده بر پيامبر (ص) است بدون اينكه حتي كلمه يا حرفي از آن كم يا بر آن افزوده شده باشد.
سرچشمه باور به تحريف رواياتِ ضعيف و مردود برخي از كتابهاي حديثي فريقين (شيعه و سني) است و افرادي كه از بضاعت علمي كافي برخوردار نبوده يا اطلاعات ناقصي در زمينه قرآن داشتهاند اين روايات را دليل بر تحريف قرآن دانستهاند. گروهي از اهل سنت، تنها به گردآوري احاديث ميپرداختند و محتواي آنها را كماهميت ميشمردند. اين گروه كه در گذشته «حشويه» ناميده ميشدند و امروز «سلفيون» نام دارند همه روايات تحريف را جمعآوري و تدوين كردند؛ براي نمونه «ابنخطيب مصري» كتابي به نام «الفرقان في تحريف القرآن» نوشت و علماي الازهر به شدت به او انتقاد كردند.
دو نفر از اخباريان شيعه نيز به رواياتي استدلال كردند كه به ظاهر بر تحريف دلالت ميكنند اما علماي اماميه مدعاي آنان را به شدت رد كردند.
اگرچه تنها وجود روايات ضعيفي در اينباره در منابع روايي شيعه دليل بر اعتقاد برخي از شيعيان به تحريف است چنين روايتهايي در منابع روايي معتبر اهل سنت (صحاح، سنن و...) نيز به گستردگي وجود دارد و برخي از بزرگانشان مانند عمر و عايشه بر پايه اين روايات به روشني تحريف به نقيصه را باور دارند. اينك به برخي از اين روايتها اشاره ميشود:
يك ـ خليفه دوم همواره به نزول آية رجم معتقد بود و هنگام جمعآوري قرآن در صدد بود آيه ادعايي خود را بر آن بيفزايد ولي چون تنها او مدعي اين آيه بود و شاهدي نداشت آن را از وي نپذيرفتند. او قرآن كنوني را به دليل تهي بودنش از آيه رجم ناقص ميدانست و پيوسته در حسرت افزودن آن به قرآن به سر ميبرد اما زمينه را براي اين كار آماده نميديد. وي به اندازهاي نگران اين آيه موهوم بود كه در واپسين روزهاي عمرش در خطبهاي چنين گفت:
وظيفه دارم پيش از آنكه مرگم فرا رسد مطلبي را به گوش شما برسانم و شما نيز وظيفه داريد به اندازه توان خود براي رساندن آن به گوش ديگران تلاش كنيد. آن مطلب اين است: «خداوند، محمد (ص) را برانگيخت و كتاب خود را بر وي فرو فرستاد. از آياتي كه بر وي فرو فرستاد آية رجم بود كه ما آن را قرائت و حفظ و در آن تعقل ميكرديم. [بر اساس آن] رسول خدا (ص) رجم كرد و بعد از او ما نيز رجم ميكرديم. ميترسم كه زمان بگذرد و كسي پيدا شود و بگويد: آيه رجم را در كتاب خدا نمييابيم».
از «حذيفه» نقل شده است: «عمر از من پرسيد كه سوره احزاب نزد شما چند آيه دارد؟» گفتم: «72 يا 73 آيه». گفت: «آيات اين سوره نزديك به سوره «بقره» بود و آيه رجم در آن بود».
بنابراين و با توجه به اينكه سوره «بقره» 286 آيه و سوره «احزاب» تنها 73 آيه دارد، از ديد خليفه دوم حدود سه چهارم از سوره احزاب كاسته شده است!
دو ـ از عايشه چنين نقل شده است:
آيهاي در قرآن بود كه بر اين حكم دلالت ميكرد: «ده بار شير خوردن (كودك از دايه) موجب محرميت آنها ميشود»؛ سپس اين حكم نسخ شد و به پنج بار شير خوردن اكتفا شد. اين آيه تا هنگام وفات پيغمبر(ص) وجود داشت و تلاوت ميشد و ما به آن عمل ميكرديم. اين آيه زير تخت من بود اما هنگامي كه رسول خدا (ص) از دنيا رفت، من سرگرم كار او بودم كه حيواني خانگي (داجن) آن را خورد.
سه ـ «عمر» از «اُبي» پرسيد: «مگر ما از كتاب خدا چنين نميخوانديم: «انتفاؤكم من آبائكم كفر بكم؟»؛ «برائت جستن شما از پدرانتان كفر شماست» گفت: «آري». پرسيد: «مگر نميخوانديم: «الولد للفراش و للعاهر الحجر؟»؛ «فرزند متعلق به صاحب بستر (شوهر) است و سهم زناكار سنگسار است». گفت: «آري». پرسيد: «مگر از كتاب خدا چيزهايي از دست نداديم؟» گفت: «آري».
چهار ـ آيه ششم سوره احزاب در مصحف «اُبي» چنين آمده بود: «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ [و هو أب لهم]». عمر نخست با اين قرائت مخالفت ميكرد اما با شنيدن پاسخ اُبي قانع شد.
پنج ـ آيه 26 سوره فتح نيز در قرآن «اُبي» چنين آمده بود: «إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ [ولو حميتم كما حموا نفسه لفسد المسجد الحرام] فَأَنْزَلَ اللهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ...».
عمر در آغاز با شنيدن اين قرائت خشمگين شد اما «اُبي» وي را تهديد كرد كه اگر ميخواهي قرآن را براي مردم بخوانم بايد چنين قرائت كنم. وگرنه تا زندهام حرفي از قرآن نميخوانم. عمر سكوت كرد و به اُبي اجازة قرائت داد.
شش ـ «ابن عباس» در حضور خليفه دوم آيه اي را چنين خواند:
لو كان لإبن
آدم واديان من ذهب لابتغي الثالث ولا يملأ جوف ابن
آدم إِلّا التراب و يتوب الله علي من تاب.
اگر فرزند
آدم اندازه دو دره طلا داشته باشد به دنبال سومي است و كمبود فرزند
آدم را جز خاك پر ننمايد و خداوند توبهكنندگان را ميپذيرد.
عمر پرسيد: «اين چه آيه اي است؟» گفت: «اُبي برايم چنين قرائت كرده است». عمر نزد اُبي رفت و ماجرا را از او پرسيد. اُبي گفت: «رسول الله (ص) برايم چنين قرائت كرده است». خليفه با سكوت خود اُبي را تأييد كرد.
باري! افراد مغرض براي ايجاد تفرقه ميان شيعه و سني، شيعه را به باور داشتن به تحريف نسبت دادهاند. دليل بطلان مدعاي اين تفرقهافكنان كتابهاي بسيار ارزشمند و مستدل دانشمندان شيعه درباره مصونيت قرآن مجيد از تحريف است.
با بررسي تاريخ ميتوان دانست كه عامل پيدايي پارهاي از اين كژفهميها دشمناني بودهاند كه به اين مسائل دامن ميزدند و ميكوشيدند كه هرگز صفوف مسلمانان وحدت نپذيرد. البته افراد منصفي از اهلسنت نيز بودهاند كه با ژرفانديشي و حقيقتگويي بزرگان شيعه را از اين افتراها دور دانستهاند.
مراجعه شود: شكست اوهام، ص 111.
:: موضوعات مرتبط:
پاسخ به شبهات ,
شبهات قرآنی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1637
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1