پاسخ:
الف) دلايل تولد امام مهدي (عج)
مجموعهاي از روايات، بر ديده شدن امام زمان(( )(عج) دلالت ميكنند، به رغم اينكه امامان معصوم بر پنهان ماندن نام و منتشر نشدن خبر ولادت امام مهدي (عج) تأكيد و بدان سفارش ميكردند، دستگاه حاكم، از احاديث نبوي و اخبار اهلبيت: دريافته بود كه امام حسن عسكري (((((((((ع) فرزندي خواهد داشت؛ كسي كه زمين را از قسط و عدل پر ميكند و حكومتهاي ظالم را نابود ميگرداند.
همانگونه كه فرعون از تولّد حضرت موسي (ع) آگاه و مراقب زنان و قابلگان بود، «بنيعباس» هم در دوره «معتمد عباسي» اوضاع را ميپاييدند، اما به هر روي حضرت مهدي (عج) نيز همچون موسي (ع) دور از چشم جاسوسان به دنيا آمد و گروهي از شيعيان خالص، توفيق يافتند كه او را در كودكي ببينند.
«ابوهاشم داود بن قاسم جعفري» از امام هادي (ع) چنين نقل ميكند:
الْخَلَفُ مِنْ بَعْدِي الْحَسَنُ ابْنِي، فَكَيْفَ لَكُمْ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِ الْخَلَفِ؟ قُلْتُ: وَ لِمَ جَعَلَنِيَ اللهُ فِدَاكَ؟ قَالَ: لأَنَّكُمْ لا تَرَوْنَ شَخْصَهُ وَلا يَحِلُّ لَكُمْ ذِكْرُهُ بِاسْمِهِ قُلْتُ: فَكَيْفَ نَذْكُرُهُ؟ فَقَالَ: قُولُوا الْحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّد (ص).
جانشين من پس از من، فرزندم حسن است. شما چگونه باشيد در جانشين بعد از آن جانشين؟ عرض كردم. قربانت گردم، چرا؟ فرمود: شخص او را نبينيد و بردن نام او براي شما روا نباشد. عرض كردم: پس چگونه او را ذكر كنيم؟ فرمود: بگوييد حجت از آل محمد (ص).
«شيخ طوسي» نقل نموده است:
چهل مرد از شيعيان داراي وجاهت، در خانه امام حسن عسكري (ع) جمع شدند تا از حجت بعد از ايشان سؤال كنند. «عثمان بنسعيد عمروي» قيام كرد و گفت: «اي پسر رسول خدا (ص)! ميخواهم از شما راجع به چيزي سؤال كنم كه شما نسبت به آن، از من عالمتر هستي». امام (ع) به او فرمود: «اي عثمان! بنشين».
عثمان، ناراحت شد و خواست كه خارج شود. امام فرمود: «هيچكس خارج نشود». پس هيچ كس از ما خارج نشد. پس از لحظاتي، امام عسكري (ع) عثمان را صدا كرد. عثمان، روي زانو ايستاد. امام فرمود: «آيا شما را خبر دهم كه براي چه آمدهايد؟» گفتند: «اي پسر رسول خدا! بله». امام فرمود: «آمدهايد تا از حجت بعد از من سؤال كنيد». گفتند: «آري». در اين حال، پسري كه مثل قرص ماه و شبيهترين مردم به ابيمحمد (ع) بود، وارد شد. امام حسن عسكري (ع) فرمود: «اين پسر، پس از من، امام شما و جانشين من بر شماست. از او اطاعت كنيد و بعد از من متفرق نشويد كه در دينتان هلاك ميشويد. آگاه باشيد كه بعد از اين روز، شما او را نميبينيد».
ب) روشنبودن ولادت حضرت نزد شيعه
اعتقاد به ولادت حضرت امام مهدي (عج)، انديشه مهدويت و پنهانبودن حضرت مهدي (عج) از ديدگان، نزد همه شيعيان امري روشن و بديهي است. از همين رو، فرقه ناووسيه، امام صادق (ع) را همان امام پنهان ميدانستند. اما پس از وفات ايشان، اين دعوي باطل شد. «واقفيه» نيز ادعا ميكردند كه امام موسي بنجعفر (ع) همان امام مهدي (عج) است. البته اين ادعاها هرچند باطل است، اين باور را استوارتر ميكند؛ زيرا چنين ادعاها بر بديهي بودن انديشه مهدويت نزد همه شيعيان، دلالت ميكنند و ازاينرو، مدعيان نسبتهاي نادرست به ديگر ائمه روا ميداشتند.
«شيخ طوسي»، در «الغيبة» از شماري از وكيلان مذموم مانند «محمد بننصير نميري» و «احمد بنهلال كرخي» و «محمد بنعلي بن ابيالعزافر شلمغاني» و… نام ميبرد. او، از بيش از ده تن از مدعيان دروغين وكالت و سفارت از امام مهدي (عج) ياد ميكند كه شيعيان آنان را لعن كرده و از آنان دوري جستهاند.
ج) سفيران و توقيعات
وجود چهار سفير امام و صدور توقيعات از سوي آنان، موضوعي بسيار روشن و بديهي شمرده ميشود.
كسي از زمان «علي بن الحسين» (پدر شيخ صدوق) و «مرحوم كليني» (دانشمند همعصر سُفرا) تاكنون، وجود آنان را انكار نكرده و هيچ شيعهاي در اين زمان در مقام و منزلتشان ترديد نداشته و به صداقت آنان بدگمان نشده است.
سفيران امام مهدي (عج) ايناناند:
يك «ابوعمرو عثمان بنسعيد»؛ او فروشنده روغن بود. شيعيان، نامهها و اموالشان را براي او ميفرستادند و او آنها را در ظرف پنهان ميكرد و براي امام ميفرستاد. او وكيل امام هادي (ع) و امام حسن عسكري (ع) و پس از آن دو بزرگوار، سفير امام مهدي (عج) بود.
دو «محمد بن عثمان بنسعيد»؛
سه «حسين بنروح نوبختي»؛
چهار «علي بنمحمد سمري».
اين سفيران توقيعات فراواني صادر كردند كه شماري از آنها در «كمالالدين» و «الغيبة» آمده است. مسئلة سفير بودن آنان و صدور توقيعاتشان دليل و گواه روشني بر مقوله مهدويّت و ولادت امام و پنهان بودن ايشان از ديدگان است.
د) نظارت و مراقبت دستگاه خلافت
بر پايه گزارشهاي كتابهاي تاريخي اماميه و ديگران، هنگامي كه معتمد عباسي شنيد فرزندي در خانه امام حسن عسكري (ع) زاده شده است، مأمورانش را بدانجا فرستاد و همه زنان خانه امام را دستگير و بازداشت كرد تا مادر او را بشناسد. البته، برخي از مورخان ميگويند اين ماجرا به راهنمايي جعفر، عموي امام مهدي (عج) صورت پذيرفت.
بنابراين، نظارت و مراقبت دستگاه حاكم، نشانه روشن و آشكار ولادت آن حضرت (ع) شمرده ميشود. وگرنه انگيزهاي براي اين همه مراقبت و نظارت در كار نبوده است.
ه ) اعتراف تاريخنگاران و تبارشناسان غير شيعي
سخنان تاريخنگاران و تبارشناسان غير شيعي درباره ولادت امام مهدي (ع)، آشكارا از ولادت او خبر ميدهند:
يك «ابنخلكان» ميگويد: «ابوالقاسم محمد بن حسن العسكري (ع)، امام دوازدهم است كه به «حجت» شهرت دارد و در روز جمعه، نيمه شعبان ۲۵۵ه. ق متولد شده است».
دو «ذهبي» ميگويد: «شيعيان معتقدند كه پسر امام حسن عسكري (ع) ، يعني محمد بن الحسن، قائم و جانشين و حجّت است. ايشان، در ۲۵۸ه. ق و بنا به قولي، در ۲۵۶ه. ق متولد شده است».
سه «ابنحجر هيتمي» نيز ميگويد: «امام حسن عسكري (ع)، غير از ابوالقاسم محمد الحجة، فرزندي بهجا نگذاشت و آنهنگام كه پدر بزرگوارش وفات يافت، او پنج سال داشت».
چهار «خيرالدين زركلي» هم ميگويد: «در سامراء متولد شد و در پنج سالگي پدرش وفات كرد».
نسبشناسان زير تولد امام مهدي (عج) را تأييد كردهاند:
يك «سهل بنعبدالله بن داوود بن سليمان بخاري» كه در عصر غيبت صغري ميزيسته است؛
دو «سيد عمري» نسّابه شهير قرن پنجم هجري قمري؛
سه «فخر رازي شافعي»، نسّابه قرن پنجم هجري قمري؛
چهار «مروزي ازورقاني» نسّابه قرن ششم هجري قمري؛
پنج «جمالالدين احمد» معروف به «ابنعنبه»؛
شش «ابوالحسن محمد حسيني يماني صنعاني زيدي» نسّابه قرن يازدهم هجري قمري؛
هفت «محمد امين سويدي»؛
هشت «محمد ويس حيدري سوري»؛
نُه «سيد محمد بنحسين بن عبدالله حسيني سمرقندي مدني»؛
ده «شريف انس كتبي حسني» نويسنده تعليقههاي كتاب «تحفة المطالب»؛
يازده ـ «سيد محمد بن
احمد بن
حميدالدين نجفي».
[۱]
:: موضوعات مرتبط:
پاسخ به شبهات ,
مهدویت ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1511
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
پاسخ:
شناخت ولي امر و امام زمان از مهمترين تكاليف مؤمنان، پس از معرفت به خدا و رسول اوست. پيامبر گرامي اسلام (ص) درباره وجوب و اهميت معرفت امام ميفرمايد:
مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة.
كسي كه از دنيا برود، درحاليكه امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلي از دنيا رفته است.
دست يافتن به معرفت درباره چيزي، به معناي آشنايي با ويژگيهاي گوناگون آن است. خصلتها و ويژگيهاي شخصيتي و روحي و جايگاه والاي اولياي الهي را بايد شناخت تا بتوان به اندازهاي متناسب با فهم خود به آنان معرفت يافت.
دو چيز در معرفت امام واجب است: يكي شناخت شخصي امام به نام و نسب (شخصيت حقيقي) و ديگري شناخت شخصيت و صفات و ويژگيهاي او كه با آنها از ديگران ممتاز ميشود (شخصيت حقوقي).
البته مقصود از معرفت امام شناخت شكل ظاهري او نيست؛ يعني شناختن با ديدن متفاوت است. بسي موجودات كه انسان آنها را نميبيند اما ميشناسد. مانند ملائكه و ديگر مجردات ناديدني كه آدمي آنها را با دلايل عقلي و نقلي ميشناسد. پس شناخت امام پنهان از ديدهها امكانپذير است. بسي افرادي كه پيامبر (ص) و ائمه اطهار را با چشم خود ديدند و به شكل ظاهري آنان به خوبي نگريستند، اما كافر و گمراه شدند؛ چنانكه بسياري بودند و هستند كه به ديدار پيامبر اسلام (ص) و ائمه توفيق نيافتند و آن حضرت را از نزديك نديدند، اما از مؤمنان واقعي شمرده ميشدند و در شناخت و معرفت به رسول خدا و ائمه از ديگران بهتر بودند. نمونه اين معرفت را ميتوان در اويس قَرَني ديد. وي در ميان مسلمانان (عامه و خاصه) به ايمان و تقوا زبانزد بود و كسي دربارهاش اختلافي نداشت.
«اويس» در «يمن» به سر ميبرد و شترباني ميكرد و به كارهاي مادر پيرش ميرسيد، اما سخت به ديدار پيامبر (ص) مشتاق شد و از مادرش
اجازه خواست تا به حجاز آيد و آن حضرت را ببيند. مادر
اجازه داد، اما گفت: «اگر پيغمبر را در مدينه نديدي، بيش از نيم روز در آنجا نمان».
اويس آن راه دراز را پيمود و به مدينه و به خانه پيامبر (ص) رفت، اما آن روز حضرت در مدينه نبود. وي به حضرت سلام رساند و عذر خود را گفت و بازگشت. هنگاميكه پيغمبر در رسيد، چنين پرسيد: «كسي به خانه ما آمده است؟» گفتند: «آري، شترباني از يمن به نام اويس آمد». فرمود: «آري اين نور اويس است كه آن را در خانه ما به هديه گذاشته است».
بنابراين، مقصود از معرفت امام، شناخت جايگاه و مقام و اعتقاد به امامت و ولايت الهي وي است، نه ديدن او.
مراجعه شود: شكست اوهام، ص ۱۰۰
:: موضوعات مرتبط:
پاسخ به شبهات ,
مهدویت ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1473
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
پاسخ:
بر پايه برخي از آيات، دين يهود و نصارا تا قيامت استمرار خواهد داشت:
{وَ مِنَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى أَخَذْنا مِيثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ} (مائده: ۱۴)
و از كساني كه ميگفتند: ما نصراني [و ياور مسيح] هستيم [نيز] پيمان گرفتيم. ولي آنها بخش مهمي از آنچه را به آنان تذكر داده شده بود، به دست فراموشي سپردند. از اينرو در ميان آنها تا روز قيامت [و پايان دنيا] دشمني و كينه افكنديم.
{إِذْ قالَ اللهُ يا عِيسى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ… وَ جاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ} (آل عمران: ۵۵)
[به ياد آوريد] هنگامي را كه خدا فرمود: اي عيسي! من تو را برميگيرم… و كساني را كه از تو پيروي كردند، تا روز رستاخيز، برتر از كساني كه كافر شدند، قرار ميدهم.
{وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللهِ مَغْلُولَةٌ… وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ…} (مائده: ۶۴)
يهود گفتند: «دست خدا بسته است» … و ما در ميان آنها تا روز قيامت عداوت و دشمني افكنديم….
اين آيات به استمرار دشمني و كينهتوزي ميان يهود و نصارا تا قيامت اشاره ميكنند و ازاينرو، دين يهود و نصارا تا آن هنگام پابرجا خواهند ماند. برخي از روايات نيز چنين درونمايهاي دارند:
عن ابي بصير عن ابي عبدالله (ع) … قُلتُ: فَما يَكونُ مِنْ اَهلِ الذّمّةِ عِندَه؟ قالَ: يُسالِمُهم كَما سالَمَهُم رَسولُ الله (ص) وَ يُؤَدُّونَ الجِزيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُم صاغرون…
ابوبصير گويد: «به امام صادق (ع) عرض كردم صاحب امر (مهدي (عج) ) با اهل ذمه (يهود و نصارا) چه ميكند؟ » فرمود: «مانند پيامبر اكرم (ص) با آنان مصالحه ميكند و آنها با ذلت و خواري جزيه ميدهند».
البته احاديثي هم وجود دارد كه بر اين نكته دلالت ميكند: «ديني جز دين محمد (ص) نميماند»:
الف) «عبدالله بن بكير» از امام موسي بن جعفر (ع) روايت ميكند كه از آن حضرت درباره تفسير آيه {وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ} پرسيدم. او فرمود:
آيه مذكور در شأن حضرت قائم نازل شده است. وقتي آن حضرت ظاهر شد، دين اسلام را بر يهود و نصارا و صابئين و كفار شرق و غرب عرضه ميدارد. پس هركس با ميل و اختيار اسلام بياورد، به نماز و زكات و ساير واجبات امرش ميكند و هركس از قبول اسلام امتناع ورزد، گردنش را ميزند تا اينكه در شرق و غرب زمين جز موحد و خداپرست كسي باقي نماند و….
ب) «جابر» نيز از امام باقر (ع) چنين نقل ميكند: «… خدا شرق و غرب جهان را براي صاحب امر مفتوح ميكند [و او] آنقدر جنگ ميكند تا اينكه جز دين محمد ديني باقي نماند».
ج) همچنين امام باقر (ع) در تفسير آيه شريفه {لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ} فرموده است: «يَكُونُ أَنْ لايَبقَى اَحدٌ إِلّا اَقرَّ بِمُحَمَّدٍ»؛ «طوري ميشود كه احدي باقي نميماند، مگر اينكه به محمد ايمان بياورد».
از اين آيات و روايات به دست ميآيد:
يك مقصود از ماندگاري زندگاني يهود و نصارا تا روز قيامت، ماندن آنان تا دوره «آخرالزمان» است كه به دليل نزديكي ظهور امام زمان (عج) و برپايي قيامت با يك تعبير از آنها ياد كردهاند؛ چنانكه بسياري از نشانههاي
آخرالزمان با علايم برپايي قيامت يكسان است.
بنابراين، يهود و نصارا تا آن دوران خواهند ماند، اما با ظهور امام زمان (عج) و اقتداي حضرت مسيح به ايشان، پيروان حقطلب اديان با حق آشنا ميشوند و زير پرچم امام زمان (عج) گرد ميآيند و حقستيزان از ميان خواهند رفت.
دو يهود و نصارا در دوران حكومت حضرت مهدي (عج) خواهند بود و از عقايد شركآلود خود مانند تثليث دست برخواهند داشت و در حمايت حكومت اسلامي مهدوي خواهند زيست. اما دين جهاني اسلام بر همه دينها پيروز خواهد شد.
بنابراين، حضرت مهدي (عج) نه با همه يهوديان و مسيحيان از در صلح درميآيد و نه با همه عربها ميجنگد، بلكه حكومتي جهاني بر پايه عدل و قسط برپا ميكند و اسلام واقعي پيامبر اكرم (ص) را زنده ميكند. گروهي از پاكسرشتان يهود و نصارا در اين هنگام به وي ايمان ميآورند و گروهي از عربهاي بهظاهر مسلمان با او مخالفت ميورزند و حضرت با گروه نخست از در صلح درميآيد و با شمشير در برابر گروه دوم ميايستد.
مراجعه شود: شكست اوهام، ۱۰۵.
:: موضوعات مرتبط:
پاسخ به شبهات ,
مهدویت ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1448
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1