آيا امامان شيعه خليفه ي پيامبرند؟ و حال آنكه جز دو نفرشان بر مردم حكومت نكردند؟
"در اين سوال سلب قدرت سياسي از اهل بيت پيامبر (ص) را دليل بر خليفه نبودن آنان گرفته مي گويند از بين دوازده امام شيعه فقط علي (ع) و حسن (ع) به مدت كوتاه بر مردم حكومت كرده اند پس چگونه است كه شما آنان را خلفاء پيامبر (ص) مي ناميد؟"
پاسخ:
براي پاسخ به اين پرسش توجه به مسئوليت ها و اختيارات رسول خدا (ص) لازم است تا معلوم گردد كه خليفه او چه وظايفي بر عهده دارد و آيا امامان شيعه آن وظايف را انجام داده اند يا نه ؟
بنا به تصريح آيات قرآن پيامبر اكرم (ص) چندين مسووليت از جانب خدا داشت كه حاكميت سياسي بر مردم فقط يكي از وظايف رسول خدا (ص ) بود:
اولآنكه: وي مامور به دريافت و ابلاغ وحي الهي بود:
« اى پيامبر! آنچه را از سوى پروردگارت به تو نازل شده است اعلام كن»(مائده ۶۷)
دوم: تفسير وتبيين وحي:
«و ما اين ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها تبيين كنى، شايد انديشه كنند».(نحل ۴۴)
سوم وچهارم: تعليم مردم همراه تزكيه :
خداوند مي فرمايد:«او كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگيخت تا آياتش را بر آنها بخواند، و آنها را پاكيزه كند، و كتاب و حكمت بياموزد، هر چند پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند».(جمعه ۴)
پنجم: حكومت:
خداوند مي فرمايد :«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و صاحبان امر را»(نساء ۵۹)
وهمچنين مي فرمايد: "پيامبر نسبت به مؤمنان از خود آنها اولى است" (النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ(احزاب ۶).
ششم:قضاوت
خداوند فرمود:« ما اين كتاب را به حق بر تو فرستاديم تا به آنچه خداوند به تو آموخته، در ميان مردم قضاوت كنى و از كسانى مباش كه از خائنان حمايت نمايى». ۱۰۵ (نساء)
از اين مسووليتهافقط نبوت كه همان دريافت و ابلاغ وحي از جانب خداست به تصريح خداوند پايان يافته است:
« محمد پدر هيچيك از مردان شما نبود، ولى رسول خدا و خاتم و آخرين پيامبران است»( احزاب ۴۰) )
اما وظايف ديگر همچنان باقي است. از اين رو به عقيده ي شيعه خليفه و جانشين پيامبر (ص) كسي است كه بتواند بقيه وظايف رسول خدا را به خوبي انجام داده و مردم را همه جانبه به سوي خدا رهنمون شود وچنين كساني جز همانان كه رسول خدا (ص) معرفي نموده نمي توانند باشد. همان كساني كه رسول خدا (ص) بر اساس روايت مشهور خليفتين آنان را يكي از دو خليفه خود معرفي نموده است همچنان كه
احمد بن حنبل پيشواي مذهب حنبلي در كتابش از رسول خدا (ص) روايت نمود كه فرمود:
»همانا دو خليفه در ميان شما ميگذارم كتاب خداي عزوجل كه ريسمان محكم آويزان بين زمين و آسمان است و عترتم، اهل بيتم و آن دو از يكديگر جدايي ناپذيرند تا اينكه هر دو بر سر حوض كوثر بر من درآيند».[۱
]
از جانب ديگر در روايت متواتر ومورد قبول در نزد همه ي فرق اسلامي تعداد آنان رادوازده نفر معرفي نموده است كه محدثان ومورخان ومفسران در كتابها ي خود آورده اند.
مسلم در صحيح خود و احمد حنبل در مسندش و ديگر نويسندگان كتاب هاي حديثي در كتابهاي خود تعداد خلفا را دوازده نفر آوردهاند.
آنان از جابر بن سمره نقل كرده اند كه رسول خدا (ص) فرمود:
لا يزال هذا الدين عزيزاً مَنيعاً الي اثني عشر خليفة.[۲
]
«اين دين همواره عزيز و والاست تا دوازده خليفه (در ميان شماست) »
و در روايتي ديگر حضرت فرمود:
لا يزال الدين قائماً حتي تقوم الساعة او يكون عليكم اثنا عشر خليفة كلهم من قريش.[۳
]
«دين همواره استوار است تا قيامت برپا شود يا دوازده خليفه كه همگي از قريش هستند بر شما حاكم باشند».
اين روايات از روايتهاي معتبر و خدشه ناپذير در نزد اهل سنت است كه در آن به صراحت خلفاي جانشين پيامبر (ص) را دوازده نفر ميداند.
اما دليل بر تطبيق اين روايات بر اهل بيت توسط پيامبر (ص):
ابن كثير دمشقي در تاريخ خود از زيد بن ارقم نقل ميكند كه:
«هنگامي كه رسول خدا (ص) از حجة الوداع باز ميگشت در غدير خم فرود آمد و دستور داد تا زير درختان را تميز كردند سپس به سخنراني پرداخت و فرمود: همانا من دعوت شدم و اجابت نمودم (مرگم نزديك است).
همانا دو چيز گرانبها بين شما به جاي گذاردم كه هر يك از ديگري بزرگتر است كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم، پس نيك بنگريد چگونه از جانبم درباره آن دو برخورد ميكنيد.
آن دو از همديگر هرگز جدا نميگردند تا بر سر حوض (كوثر) بر من وارد گردند سپس فرمود: همانا خدا مولاي من است و من ولي و سرپرست همه مؤمنان ميباشم.آنگاه دو دست علي (ع) را گرفت فرمود:
كسي كه من ولي و سرپرست اويم اين (علي) ولي و سرپرست اوست بار پروردگار را دوست بدار كسي را كه او را دوست بدارد و دشمني بدار كسي كه او را دشمن بدارد را وي (ابوالطفيل) ميگويد از زيد پرسيدم آيا تو خودت از رسول خدا (ص) شنيدي؟ گفت: در بيابان كسي نبود جز اينكه آن را با چشمش ديد و با گوشش شنيد».
ابن كثير پس از نقل اين روايت ميگويد:
"اين روايت را بدين صورت تنها نسائي (در سنن خود) ذكر نموده شيخ ما ابو عبدالله (شمس الدين محمد) ذهبي ميگويد اين روايت صحيح است".[۴
]
با توجه به سخن ذهبي كه از بزرگان علم حديث و رجال اهل سنت است و حديث فوق را صحيح ميداند و ابن كثير دمشقي كه بدون نقد آن را نقل نموده است شك و شبههاي در صحت اين روايت باقي نميماند.
بنا بر اين مي بينيم كه رسول خدا از طرفي مي فرمايد : خلفاي من دوازده نفرند. از جانب ديگر اهل بيت خود را يكي از دو خليفه خود مي نامد و در روز غدير وقتي علي را به خلافت معرفي مي كند ومي فرمايد : من كنت مولاه فهذا علي مو لاه باز حديث ثقلين را ياد آور مي شود تا بنماياند كه علي (ع) يكي از دوازده خليفه اي است كه او بشارتش را داده است تا يكي از مصاديق خلفاي اثنا عشر را به مردم معرفي نمايد. بنابر اين اولين آن ها امير المو منين علي (ع) و آخرين آنها حضرت مهدي (عج) است همان طور كه ابن كثير دمشقي به آن اعتراف نموده ودر تفسير آيه ي وَبَعَثْنَا مِنهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيبًا...؛ و از آنها دوازده رهبر و سرپرست برانگيختيم (مائده۱۲ )مي گويد:
امام احمد بن حنبل از مسروق نقل مي كند ما در نزد عبدالله بن مسعود قرآن مي آموختيم كه مردي از وي پرسيد : آيا از رسول خدا (ص) پرسيديد كه اين امت صاحب چند خليفه است؟
ابن مسعود پاسخ داد : از زماني كه وارد عراق شده ام پيش از تو كسي چنين پرسشي را از من ننمود ، آري از آن حضرت پرسيديم فرمود : به تعداد نقباء بني اسرائيل مي باشند.
ابن كثير پس از آوردن اين حديث به روايت مسلم اشاره نموده آنگاه مي گويد: از همين خلفاي دوازده گانه است همان مهدي كه همنام پيامبر (ص) است وكنيه اش كنيه رسول خدا (ص) است و جهان را همچنان كه پر از ظلم وستم شده از عدل و داد پر مي كند و در تورات نيز به حضرت اسماعيل بشارت داده شد كه خداوند از پشت وي دوازده بزرگ را بر مي انگيزاند وآنان همين دوازده نفري هستند كه درروايت
ابن مسعودو جابر بن سمره ياد شدند.
[۵]
همان خلفائي كه رسول خدا (ص) درباره ي آنان فرمود:
لا يزال هذا الدين عزيزاً مَنيعاً الي اثني عشر خليفة[۶
]اين دين همواره عزيز و والاست تا دوازده خليفه (در ميان شماست)
ما مي گوييم اينان همان كساني هستندكه رسول خدا (ص) آنان را معرفي نموده وبرخي از عالمان اهل سنت همچون ابن صباغ مالكي و سبط ابن جوزي و .. .در كتاب هاي خودبه معرفي آنان پرداخته اند.همچنان كه حمويني
[۷]در فرايد السمطين با سند معتبر از
ابن عباس نقل مي كند كه : مردي يهودي به نام نعثل نزد پيامبر (ص) آمد واز چيز هاي مختلفي پرسش نمود يكي از پرسش ها اين بود : هر پيامبري را وصيي است و پيامبر ما موسي وصي خود را يوشع بن نون قرار داد وصي تو كيست؟
فرمود :ولي و خليفه ي پس ا ز من علي بن ابي طالب و پس از او دو سبط من حسن و حسين و نه تن از نسل حسينند .
يهودي گفت: نام آنها را برايم بگو.
فرمود :
وقتي حسين (ع) درگذشت فرزندش علي و پس از علي پسرش محمد و پس از او فرزندش جعفر و پس از جعفر فرزندش موسي و پس از او علي و پس از علي فرزندش محمد و پس از او پسرش علي و پس از او پسرش حسن و سپس حجه ابن الحسن است كه اين دوازده امام به عدد نقباء بني اسرائيل اند[ ۸
].
بر اين اساس عقيده ي شيعه تنها عقيده اي است كه مبتني بر سخن رسول خدا (ص) در باره خلفاي دوازده گانه است.
علاوه بر اين اعترافات بزرگان اهل سنت در باره جلالت قدر امامان شيعه خود بهترين شاهد صدق بر شايستگي آنان بر خلافت وجانشيني پيامبر (ص) در جميع شؤون است كه در اينجا فقط به آنچه شمس الدين ذهبي شافعي از معاصران ابن كثير در اين باره گفته اكتفاء مي شود: وي در هنگام بيان شرح حال حضرت مهدي (عج) ميگويد:
منتظر شريف ابو القاسم محمد بن حسن عسكري فرزند علي هادي ...حاتم دوازده سروري كه اماميه مدعي عصمت آنان است ...
اما مولاي ما امام علي از خلفاي راشدين و از كساني است كه شهادت به بهشتي بودنش داده شده است او ر ا خيلي دوست داريم ...
و دو فرزندش حسن و حسين دو سبط رسو ل خدا (ص) و دو سرور جوانان بهشت اند كه اگر به خلافت مي رسيدند شايسته ي آن بودند
و زين العابدين ارجمند و بلند مرتبه و از بزرگ عالمان عامل كه شايستگي امامت را داشت.
وهمچنين پسرش ابو جعفر باقر، سيد، امام، فقيه بوده وشايستگي خلافت را داشت.
وهمچنين پسرش جعفر صادق بلند مرتبه از پيشوايان علم ودانش كه براي خلافت از ابو جعفر منصور شايسته تر بود . و فرزندش موسي (كاظم) بلند مرتبه داراي علومي نيكو كه براي خلافت از هارون شايسته تر بود .
و پسرش علي بن موسي نيز بلند مرتبه و داراي علم و بيان و موقعيت بي نظير در پيش مردم بود.
و پسرش جواد از سروران قومش بود ... و همچنين فرزندش ملقب به هادي شريف و بزرگوار بود .و همچنين است پسر او حسن بن علي عسكري كه رحمت خدا بر همه ي آنان باد .[۹
]
با توجه به آنچه گفته شد وقتي رسول خدا (ص) به صراحت در حديث متواتر خليفتين و ثقلين مورد قبول ابن كثير وسايرعالمان اهل سنت، اهل بيت خود را يكي از دو خليفه ي ماندگار پس از خود معرفي مي كند و در اين روايت تعداد آنان را دوازده نفر مي داند و از طرفي اين دوازده نفر به اعتراف اعلام اهل سنت همچون ذهبي از شايستگان براي خلافت بوده اند ديگر جاي اين اشكال باقي نمي ماند كه چون آنان حاكم نشدند پس آنان خليفه ي رسول خدا نيستند بلكه اين اشكال به خود امت بر ميگردد كه چرا با آنكه شايستگاني از اهل بيت براي حكومت وجود داشت آنان را رها نموده وبه سراغ ديگران رفتيد . از اين رو اعراض مردم از آنان موجب از دست دادن شايستگي آنان براي خلافت نمي شود و همچنين محروم شدن آنان از بخشي از حقوق خود يعني حاكميت سياسي سبب نشد كه آنان ساير مسوليت هاي خويش را انجام ندهند بلكه آنان درساير شوون خلافت و جانشيني عمل نمودند وكسي توان برابري با آنان را در صحنه هاي علم وعمل نداشت و همه بزرگان اسلام در تمامي مذاهب در همه ي علوم ومعارف دين وامدار علوم آنانند
[۱۰].آري اينان خلفاي رسول خدايند همانان كه رسول خدا (ص) نشناختن آنان را مرگ
جاهليت برشمرده و فرموده است: " كسي كه از جماعت مسلمانان به اندازه ي يك وجب دور شود طوق اسلام را از گردنش بيرون ساخته است مگر آنكه بازگردد و كسي كه بميرد و امامي براي مسلمانان نشناسد به مرگ
جاهليت مرده است ".
[۱۱ ]
نه آنچه كه ابن حجر عسقلاني مي گويد و آنان را چهار نفر از خلفاي راشدين و حسن بن علي و معاويه و يزيد بن معاويه و عبد الله بن زبير و عبد الملك بن مروان و وليد بن عبدالملك و سليمان بن عبدالملك و عمربن عبد العزيز
[۱۲ ].مي داند.
*******************
[۱]. مسند احمد، ج۵، ص۱۸۲؛ مجمع الزوائد ج۱ص ۱۷۰. سليمان بن احمد طبراني، معجم الكبير ج۵ص. ۱۵۳، قاهره، مكتبه ابن تيميه، دوم.
[۲]. صحيح مسلم، كتاب الاماره باب الناس تبع لقريش ص۹۲۶ ح۴۶۰۳؛ سجستاني، سليمان بن اشعث، سنن ابوداود، كتاب المهدي، باب اول، ص۷۹۶، ، ح۴۲۸۰، بيروت، دارالفكر، اول، تصحيح جميل العطار. ۱۴۲۵. ، مسند احمد حنبل، ج ۵، ص ۸۷، ۸۶، ۸۸؛ ۸۹، ۹۰و…، المستدرك ج۳ص۶۱۷و… آمده است.
[۳]. مسند احمد ج۵ص۸۹صحيح مسلم همان ح۶۴۰۴. سنن ابي داود همان.
[۴]. ابن كثير، اسماعيل، البداية و النهاية، ج ۵، ص ۲۲۸.
[۵]- تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)، ج۳، ص: ۵۹ و ج۶، ص: ۷۲
[۶]. صحيح مسلم، كتاب الاماره، باب الناس تبع لقريش ص۹۲۶، ح۴۶۰۳؛ مسند احمد حنبل، ج ۵، ص ۸۶؛ ، . سنن ابي داود، كتاب المهدي، باب اول، ص۷۹۶، ح۴۲۸۰.
[۷]- كه ذهبي در باره اش ميگويد: امام، محدث، اوحد كامل فخرالاسلام صدر الدين ابراهيم بن محمد حمويه خراساني كه خيلي به روايات توجه داشته وبه كسب اجزاء آن ميپرداخت قرائتي نيكو داشت و خوش منظر وبا هيبت وديندار و صالح واز مشايخ صو فيه بود. تذكره الحفاظ ج۴ ص۱۵۰۶
[ ۸]- ابراهيم بن محمد حمويه جويني، خراساني فرائد السمطين ج۲ ص۱۳۳ح۴۳۱، بيروت، موسسه محمودي، اول.
[۹]- سيراعلام النبلاء ج۱۳ ص۱۲۰-۱۱۹
[۱۰]- علامه حسن بن يوسف حلي، نهج الحق وكشف الصدق ص۲۳۷قم، هجرت، اول ۱۴۰۷.
[۱۱ ]. حاكم نيشابوري، المستدرك، ج۱، ص۷۷؛ سيوطي الدر المنثور، ج۲، ص۶۱. هيثمي مجمع الزوائد ج۵ ص۲۲۵،
[۱۲ ]- فتح الباري ج۱۳ ص۱۸۲.
:: موضوعات مرتبط:
پاسخ به شبهات ,
امامت ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1656
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نبوت پيامبران با معجزه شناخته ميشود، معجزه امامان شيعه چيست؟
پاسخ:
نبوت پيامبران به يكي از سه طريق شناخته ميشود كه يكي از آنها معجزه است. اينك هر سه طريق را اجمالاً يادآور ميشويم:
1. معجزه يعني كاري كه از حدود توانايي بشر، بيرون باشد و استادان فن، تصديق كنند كه اين كار كار بشري نيست، بلكه كاري الهي است.
هنگامي كه موسي(ع) با معجزه شاخص خود، به ميدان آمد، همه ساحران تصديق كردند كه اين كار، از حدود توانايي بشر بيرون است، چنانكه ميفرمايد:{فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً}؛ «ساحران همگي به سجده افتادند». (طه: 70)
2. تنصيص پيامبر پيشين بر نبوت پيامبر پسين و اين همان راهي است كه در مورد پيامبر اسلام (ص) نيز تحقق پذيرفته است. چنانكه ميفرمايد:
{وَ إِذْ قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِي إِسْرائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَـشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِينٌ} (صف: 6)
و هنگامي را كه عيسي بن مريم گفت: «اي بنياسرائيل! من فرستاده خدا بهسوي شما هستم درحاليكه تصديقكننده توراتي ميباشم كه قبل از من فرستاده شده، و بشارتدهنده به رسولي كه بعد از من ميآيد و نام او احمد است!» هنگامي كه او با معجزات و دلايل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: «اين سحري آشكار است»!
در اين آيه نبوت پيامبر گرامي (ص) به وسيله تنصيص پيامبر پيشين معرفي شده است.
3. جمع قرائن و شواهد درباره زندگي مدّعي نبوت مانند نظر درباره افرادي كه تربيت كرده و آثاري كه در زندگي از خود به يادگار نهاده است، اين راه علمي را ما درباره نبوّت جهاني پيامبر(ص) طي كردهايم و قيصر روم نيز وقتي نامه دعوت پيامبر را دريافت كرد در اين
باره به كاوشهايي پرداخت و از
ابوسفيان پرسشهايي نموده كه ابن هشام آنها را نقل كرده و او از مجموع اطلاعات دريافتي، به راستگويي رسول خدا (ص) پي برد.
با توجه به اين طرق سهگانه، در پاسخ اين سؤال ميگوييم:
امام هرگز داراي معجزه نيست؛ زيرا معجزه از ويژگيهاي پيامبر است و اگر كار خارق العادهاي انجام دهد، آن را كرامت مينامند؛ چنانكه كارهاي حضرت مريم نيز كرامت بود، قرآن نقل ميكند:
{كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ يا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ} (آلعمران: 37)
هر زمان زكريا وارد محراب او ميشد، غذاي مخصوصي در آنجا ميديد، از او پرسيد: «اي مريم! اين را از كجا آوردهاي؟!» گفت: «اين از سوي خداست. خداوند به هركس بخواهد، بيحساب روزي ميدهد».
فراهم شدن روزي در برابر سجاده مريم يكي از كرامتهاي اوست. ولي او هرگز پيامبر نبوده و اين كار نيز معجزه ناميده نميشود.
روي اين اساس، امامت امامان ما از دو راه شناخته ميشود: يكي تنصيص پيامبر و تنصيص امام پيشين، يكي هم از جمع قرائن و شواهد.
بهعنوان نمونه، پس از درگذشت امام صادق (ع) به خاطر اختناق، شيعيان در شناخت امام، جز طايفه خاصي كه از نص آگاه بودند، بقيه دچار دودستگي شدند. امّا سؤالات قميها و پاسخهاي امام كاظم (ع) و دانشهاي سرشار او گواهي داد كه او امام است.
مراجعه شود:
جدال احسن ص 197.
:: موضوعات مرتبط:
پاسخ به شبهات ,
امامت ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1677
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مـيگـوينـد: شيعيـان احـاديث امـامـان خـود را همسـان بـا احـاديث پيـامبـر (ص) ميداننـد. وقتـي كـه حـديث را از امـام صـادق يا امـام بـاقر (ع) نقل ميكنند بقيه سند را ذكر نميكنند. آيا اين بدان معني نيست كه وحي بر آنها نازل ميشود؟
پاسخ:
پيامبر گرامي (ص) به هنگام رحلت دو حجت در ميان مردم نهاد. يكي قرآن و ديگري عترت. از اينكه عترت در كنار قرآن قرار گرفته است ميتوان گفت كه آنان نيز بسان كتاب خدا معصومند و آگاهي آنان از معارف و احكام مربوط به تعليم الهي است و هرگز از ديگران اخذ نكردهاند و اين نوع آموزش غيبي بدون داشتن مقام نبوت چيز جديدي نيست. قرآن فردي را معرفي ميكند درحاليكه او پيامبر نبوده آموزشهاي غيبي داشته است. خدا درباره فردي كه بنا شد موسي (ع) با او ملاقات كند و از او آموزش بگيرد چنين ميفرمايد:
{فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً} (كهف: ۶۵)
بنـدهاي از بنـدگـان مـا را يـافت كـه مـا از پيش خـود، نعمتـي داده بـوديـم و دانشـي از نـزد خـود به او آموختـه بـوديـم.
چون موسي(ع) از واقعيت اين مرد آگاه بود هنگامي كه به او رسيد چنين گفت:
{هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً} (كهف: ۶۶)
اجازه ميدهي با تو همراهي كنم، تا از آن رشد و آگاهي كه خدا به تو داده، مرا نيز بياموزي؟
از ايـن بيـان ميتـوان مسئله علـم و دانش امـامـان را دريـافت. آنـان بـه امـر الهـي، بـراي تكميـل دين، آموزشهاي غيبي داشتهاند و نزد كسي درس نخواندهاند و پيش استادي زانو نزدهاند، با اين همه، پاسخگوي كليه نيازهاي امت بودهاند.
از آنجا كه آگاهي آنان از جهان غيب بود، خود امامان شيعه آشكارا ميگويند كه احاديث ما همان احاديث رسول خداست. امام صادق (ع) ميفرمايد: حديث من، حديث پدرم امام باقر (ع) و حديث او حديث پدرش سيدالساجدين (ع) و حديث او حديث پدرش حسين بن علي (ع) و حديث او حديث اميرمؤمنان (ع) و حديث وي حديث رسول خداست و لذا وقتي سند به يكي از اين امامان ميرسد، ذكر بقيه امامان لازم نيست.
:: موضوعات مرتبط:
پاسخ به شبهات ,
امامت ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1667
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
پاسخ:
امام در لغت به معناى پيشواى مردم «الامام هو المتقدم بالناس» مىباشد. به همين دليل، امام جماعت يا امام جمعه به كسى اطلاق مىشود كه پيشواى مردم در نماز باشد. بقيه مذاهب چهارگانه اهل سنت نيز پيشوايان چهارگانه خود (امام ابوحنيفه، امام مالك، امام شافعى و امام احمد حنبل) را از آن جهت امام مىنامند كه آنها با اجتهاد و ابتكار خود، حلال و حرام را معين مىكردهاند.
در مذهب شيعه هم علما و فقهايى وجود دارند كه در دوران غيبت امام دوازدهم، حضرتوليعصر- عجلاللَّه تعالى فرج الشريف- بر اساس موازين چهارگانه «كتاب، سنت، عقل و اجماع» فتوا مىدهند و حلال و حرام را بر مردم معلوم مىكنند. ولى شيعيان بدان جهت آنها را امام نمىدانند، زيرا امامت به معناى خلافت و ولايت و بصورت مطلق براى هر زمان و هر مكان توسط پيامبر و به امر الهى مختص به اوصياى دوازده گانه عترت طاهره مىباشد.
[۱]بعد از قرن پنجم و به دستور پادشاه وقت، علماى اهل سنت، باب اجتهاد را مسدود نمودند. آنها آراى علما و فقها را جمع و منحصر به همان چهار فقيه فوق الذكر بنام امام كردند؛ يعنى فقط آن چهار نفر را به رسميت شمردند. از آن زمان تاكنون مذاهب چهارگانه رايج شده است و مردم نيز مجبور به تبعيت يكى از آنها شدهاند.
آيا اين چهار نفر داراى ويژگىهاى بارز و منحصر به فردى هستند؟ برترىهاى هر كدام بر ديگرى چيست كه امت اسلام بايد بعد از قرنها به اين چهار نفر رجوع كند؟ آيا اين احتمال وجود ندارد كه در آينده مجتهدى تربيت شود و ظهور كند كه از نظر علم و تقوا، به مراتب بالاتر از آن چهار نفر باشد؟ در اين صورت آيا هنوز مردم بايد پيرو همان چهار نفر باشند؟ چهار نفرى كه نه خود از اصحاب پيغمبر صلى الله عليه و آله بودهاند، نه او را ملاقات كردهاند و بعد ازمدتى مذهبى را ارائه كردهاند.
به همين دليل است كه ما معتقد به جمود فكرى در بين جامعه مسلمين (اهل سنت) هستيم، زيرا راه تعالى و ترقى و بحث مسائل روز و جديد بسته شده است. در صورتى كه يكى از ويژگىهاى دين اسلام، حفظ اصول و ارزشهاى مذهبى و همراهى با قافله تمدن، در طول پيشرفت زمان است. اين يكى از دلايلى است كه از نظر شيعه، تقليد ابتدايي بر ميت جايز نيست و همواره بايد از يك مجتهد زنده تقليد نمود. لذا در فقه شيعه باب اجتهاد باز است و علماى شيعه بر اساس روايات پيامبر و اهلبيت پيامبر با در نظر گرفتن كليه مقتضيات زمان و مكان اجتهاد مىكنند و فتواى مناسب با آن مىدهند.
جالبتر اينكه، بسيارى از مذهب ديگر اسلامى كه خود همچنان پيرو شخص مُرده اي در ده قرن پيش مىباشند و پيروى مسلمانان را منحصر به يكى از مذاهب اربعه مىدانند، شيعيان را مرده پرست، رافضى و مشرك مىخوانند. در صورتىكه هيچ نص صريحى در باره اين چهار نفر وجود ندارد، ولى امام و امامت شيعه، نص صريح پيغمبر (ص) بوده كه از بيان مجدد آن خوددارى مىشود.
از طرف ديگر لفظ امام را بارها پيامبر براى اميرالمؤمنين بكار بردند:
انس بن مالك مىگويد پيامبر فرمود: اولين كسى كه از اين در وارد مىشود او امام متقين است و سيد و سرور مسلمانان و خاتم اوصياء يعسوب مؤمنان و كشاننده روسفيدان به بهشت است.
[۲]
حاكم و بخارى و مسلم در صحيح روايت مىكنند پيامبر(ص) فرمود: سه چيز درباره على به من وحى شد، سرور سيد مسلمانان و امام متقين و رهبر روسفيدان بسوى بهشت.
مراجعه شود: پاسخ به شبهات در شبهاى پيشاور، ص: ۷۲
[۱]. اما در محدوده زمان، مكان و شرايط خاصى امام بصورت اصطلاحى و به صورت مقيد داريم. مانند امام جماعت، امام جمعه يا امام در محدوده زمانى خاص مانند امام خمينى- كه رهبرى سياسى و مذهبى دارند كه اينها همه از علما هستند و هرگز جزو ائمه اصطلاحى بشمار نمىروند. ضمناً بايد دانست كه ائمه شيعه را خداوند معين فرموده و از طريق پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به مردم معرفى كرده و آنها بر طبق ادلهاى كه در جاى خود آمده معصوم از خطا و گناه هستند و علم آنها علم افاضى و اشراقى و لدنى است. ولى ائمه ساير مذاهب بين علماى زيادى كه با نام امام خوانده مىشوند، انتخاب شدهاند كه اولًا ربطى به عالم غيب ندارند، ثانياً علم آنها نيز بر اساس اجتهاد و تأويل خود آنهاست، ثالثاً نه خود آنها بلكه ديگران آنها را معصوم از خطا و گناه نمىدانند.
[۲]. حلية الأولياء- كفاية الطالب ...
:: موضوعات مرتبط:
پاسخ به شبهات ,
امامت ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1764
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0