بدیهیست کسی که آثارش دارای معارف غنیست، حتما در سیرهی زندگی خود نیز نقاط اوج فراوانی دارد که برای اهلش، درس است و منبع فیض. سعی میکنیم در این فرصت، به گوشههایی از این زندگی پر برکت نگاهی بیاندازیم و به قدر وسعت خود، از آن بهره برداری کنیم.
گروه فرهنگی - 12 اردیبهشت هر سال، خواهی نخواهی به یاد استادی میافتیم که به قول حضرت امام (ره) بلا استنثا همهی آثارش قابل استفاده است و مفید فایدهی آن کسی است که دنبال معرفت میگردد.
بدیهیست کسی که آثارش دارای معارف غنیست، حتما در سیرهی زندگی خود نیز نقاط اوج فراوانی دارد که برای اهلش، درس است و منبع فیض. سعی میکنیم در این فرصت، به گوشههایی از این زندگی پر برکت نگاهی بیاندازیم و به قدر وسعت خود، از آن بهره برداری کنیم.
* استاد حدود 13 ساله بود و تازه دوره طلبگي را شروع کرده بود، و خيلي هم به منبر علاقه داشت اما چيزي بلد نبود، که بر منبر بخواند، دايي ما، مرحوم حاج شيخ علي، متني براي او نوشتند، تا حفظ کند، و در منبر بخواند، روضه، داستان ام سلمه بود که پيامبر اکرم (ص( شيشهاي را به او سپردند و فرمودند:«هر وقت ديدي که خاک اين شيشه به خون تبديل شده بود، بدان که حسين مرا شهيد کردهاند، مرتضي بر روي منبر رفت تا متني را که حفظ کرده بود، به روضه که رسيد فراموش کرد که حضرت رسول (ص) به ام سلمه چه داده بودند، دايي که پاي منبر نشسته بود، گريه ميکرد و به پيشاني خود ميزد و ميگفت:«آخ شيشه! آخ شيشه» عليرغم تمامي تلاش دايي، آقا مرتضي يادش نيامد که حضرت (ص) چه چيزي به ام سلمه دادند و از منبر پايين آمد، اين اولين منبر او بود.
* از خود شهید نقل است که خواب دیده بود که خواب است و یکی آمده دارد تکان تکانش می دهد و بیدارش می کند. پرسید تو کی هستی؟ گفت من عثمان بن حنیف هستم. استاندار علی (ع). گفت با من چه کار داری؟ گفت من را امام علی (ع) فرستاده، به تو بگویم نماز شب بخوانی. یک دفعه از خواب بیدار شد. رفیق هم حجره اش، شیخ مرتضی داشت تکان تکانش می داد. می گفت «پاشو، پاشو نماز شب بخونیم.»
* درسال 1346 ، به دعوت دانشگاه تهران ، پرفسور رضا ، پرفسور ایرانی ساکن خارج از کشور به ایران آمد . به همین مناسبت از همه استادان علوم انسانی دانشگاه خواسته شده بود که در رشته خود مقاله ای بنویسند تا برای بزرگداشت مقام علمی او در کتابی منتشر شود . آقای مطهری هم مقاله ای نوشت . مهمان که آمد ، در مراسمی همه استادان به او معرفی شدند . نوبت آقای مطهری که رسید ، رییس دانشگاه گفت : « آقای مرتضی مطهری ، دانشیار ».پرفسور که مقاله او را خوانده بود ، با تعجب پرسید : « دانشیار ؟ ایشان که استاد همه مایند ، چرا دانشیار ؟ » رییس درماند چه بگوید . واقعیت این بود که استاد مطهری حدود پانزده سال در بالاترین مقاطع دانشگاه مانند دکترا و فوق لیسانس تدریس می کرد ، اما ساواک اجازه نمی داد که حکم استادی او صادر شود . آقای مطهری خودش در پاسخ پرفسور رضا گفت : « چون من در قیام 15 خرداد 1342 منبر رفته ام ، از آن زمان تحت نظرم ! » آن روز به دستور پرفسور رضا ، استادان دانشگاه تهران نامه ای به وزیر فرهنگ نوشتند و به مقام بالای علمی و استادی مرتضی مطهری شهادت دادند . این نامه را حتی مخالفان استاد هم امضا کردند !
* حضرت آیتاللّه جوادی آملی، درباره امتحان مرحوم شهید مطهری در دانشگاه تهران میگوید: «وقتی ایشان از قم به تهران آمدند، در اوّلین دوره امتحانات مدرّسی معقول و منقول شرکت کردند. پس از آن، وقتی ایشان از تهران به قم آمدند،.... [برای ما] تعریف کردند که در جلسه امتحان، ممتحنین [برخی] مسایل فلسفی را از من پرسیدند و بعد هیأت ممتحنه به اتفاق گفتند که چه کنیم نمرهای بالاتر از بیست نیست و اگر نمرهای بالاتر از بیست بود، به شما میدادیم. استاد مطهری به اعتراف هیأت ممتحنه، در رشته معقول و فلسفه شاگرد اوّل شدند و نمره بیست گرفتند».
* علی مطهری با ذکر خاطرهای از قاتل استاد میگوید: کسی که استاد را ترور کرد مرا در آغوش گرفته میگریست و خود را شماتت میکرد که چرا تحت تاثیر تهمتها و شایعات دست به ترور استاد زده است. میگفت به من گفته بودند مطهری کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را در خدمت به رژیم شاه نوشته و وقتی در زندان این کتاب را خواندم بر نادانی خود گریستم و از هم اکنون خود را در آتش جهنم احساس میکنم.
* کریمی راننده استاد شهید مطهری که اکنون در آستانه 60 سالگی است میگوید: "شاید برای خیلی از مخاطبان شما جالب باشد، استاد حتی به حیوانات توجه زیادی داشت. یک بار ایشان مرا در دانشکده - الهیات - صدا زد و گفت: "کریمی ببین چرا گربه در زیر پله، مدام سر و صدا میکند". من رفتم ببینم قضیه از چه قرار است. دیدم - ظاهراً - گربه زبان بسته کور است. مساله را به حاج آقا گفتم. ایشان آن موقع 15 ریال به من داد تا برای این گربه مقداری جگر سفید بخرم. بعد از این که گربه سیر شد متوجه شدم دیگر سر و صدایی نمی کند. اتفاقا این زبان بسته فردا هم آمده بود آن جا که جگر سفید بخورد. بازهم برایش جگر سفید آوردیم. چند روز که گذشت و ما مدام به گربه غذا دادیم دیدم، کم کم بینایی اش را هم به دست آورد. معلوم بود به جهت گرسنگی این قدر ضعیف شده بود؛ خلاصه توجه استاد به یک گربه برای خود من بسیار جالب و پند آموز بود."
* استاد محقق داماد پیرامون شهید مطهری گفته است: آخرین شبی که من با ایشان تماس داشتم شبی بود که ایشان گفت: «شنیدهام شما کتاب قبسات میرداماد را چاپ کردهای.» گفتم: «بله چاپ کردم؛ با دو مقدمه انگلیسی» گفت کتاب را ندیده است و قرار شد دو نسخه برای ایشان بفرستم. کتابها را به منشی دادم. ساعت ۱۰ شب، منشی به من تلفن کرد و گفت: «این کتابها باید به دست شیخ مرتضی مطهری برسد؟» گفتم بله. گفت: «ظاهرا ایشان ترور شده است». این کتاب قرار بود دست ایشان برسد. خدا در هر حال ایشان را رحمت کند.منبع بولتن نیوز