30 کاری که نباید در حق خودتان انجام دهید
در اینجا لیستی از 30 کاری را عنوان میکنیم که هیچوقت نباید در حق خودتان انجام دهید.
1. با آدمهای نادرست نشست و برخاست نکنید.
زندگی کوتاهتر از آن است که بخواهید وقتتان را با کسانی بگذرانید که خوشبختی را از شما میگیرند. اگر کسی بخواهد که در زندگیاش باشید، برای شما جا باز خواهد کرد. نباید برای پیدا کردن جایی در زندگی کسی بجنگید. هیچوقت برای بودن با کسی که ارزش شما را نادیده میگیرد اصرار نکنید. و یادتان باشد، آنهایی که در زمان خوشی کنار شما میمانند مهم نیستند، مهم کسانی هسند که در ناخوشیها و ناملایمات زندگی کنارتان هستند. آنها دوستان واقعی شما هستند.
2. از مشکلاتتان فرار نکنید.
باید با مشکلاتتان روبهرو شوید. البته این کار ساده نخواهد بود. هیچکس در دنیا نیست که بتواند همه کارها را بینقص انجام دهد. هیچکدام از ما قادر نیستیم که مدام در حال حل کردن مشکل باشیم. درواقع، ما جوری ساخته شدهایم که ناراحت، ناامید و شکستخورده شویم. چون این معنی واقعی زندگی کردن است – روبهرو شدن با مشکلات، درس گرفتن از آنها، سازگاری و حل آنها به مرور زمان.
3. به خودتان دروغ نگویید.
به هر کس دیگری در دنیا میتوانید دروغ بگویید به جز خودتان. زندگی ما زمانی بهتر میشود که از فرصتها استفاده کنیم و سختترین و اولین فرصتی که میتوانیم از آن استفاده کنیم این است که با خودمان صادق باشیم.
4. نیازهای خودتان را پنهان نکنید.
دردناکترین مسئله این است که وقتی شدیداً درگیر دوست داشتن کسی هستید، خودتان را فراموش کنید و یادتان برود که شما هم فردی خاص هستید. بله، باید به دیگران کمک کنید اما به خودتان هم همینطور. اگر قرار باشد که زمانی بیاید که به خودتان برسید و چیزهایی که به آن علاقه دارید را دنبال کنید، آن زمان همین حالاست.
5. سعی نکنید کسی باشید که نیستید.
یکی از بزرگترین چالشهای زندگی این است که در دنیایی که تلاش میکند شما را مثل بقیه کند، خودتان باشید. همیشه کسانی هستند که از شما زیباتر، باهوشتر، جوانتر، و ... باشند اما این افراد هیچوقت شما نیستند. خودتان را تغییر ندهید تا آدمها دوستتان داشته باشند. خودتان باشید و مطمئن باشید آنهایی که باید، دوستتان خواهند داشت.
6. درگیر گذشته نشوید.
اگر بخواهید دوباره و دوباره فصل قبلی کتاب زندگیتان را بخوانید، هیچوقت نخواهید توانست فصل جدید زندگیتان را شروع کنید.
7. از اشتباه کردن نترسید.
اینکه کاری انجام دهید اما اشتباه کنید ده مرتبه بهتر از این است که هیچ کاری انجام ندهید. هر پیروزی پشت سر خود مجموعهای از شکستها داشته است و هر شکستی پلی به سمت موفقیت است.
8. خودتان را بخاطر اشتباهات گذشتهتان سرزنش نکنید.
ممکن است فرد نادرستی را در گذشته دوست داشتهاید و بخاطر مسائل نادرستی گریه کردهاید اما هر اتفاق بدی هم که بیفتد، یک چیز مسلم است: اینکه اشتباهات به ما کمک میکنند فرد یا چیزهایی را پیدا کنیم که برایمان مناسب هستند. همه ما اشتباه میکنیم، دچار مشکل میشویم و خیلی وقتها افسوس گذشته را میخوریم. اما باید بدانید که شما اشتباهاتتان نیستید، مشکلاتتان هم نیستید و الان اینجایید و قدرت این را دارید که بتوانید روز و آیندهتان را آنطور که میخواهید بسازید. هر اتفاق کوچکی که قبلاً در زندگیتان افتاده است شما را برای این لحظه آماده میکرده است.
9. سعی نکنید خوشبختی را بخرید.
خیلی از چیزهایی که آرزو داریم داشته باشیم گران هستند. اما حقیقت این است که چیزهایی که واقعاً ما را خوشحال و راضی میکنند کاملاً رایگاناند: مثل عشق، خنده و تلاش در جهت علایقمان.
10. سعی نکنید برای خوشبختیتان به دیگران تکیه کنید.
اگر با کسی که درونتان است خوشبخت و شاد نباشید، با هیچ رابطه بادوامی هم خوشحال و راضی نخواهید بود. باید ابتدا ثبات زندگی خودتان را بسازید تا بعد بتوانید آن را با کسی قسمت کنید.
11. وقت تلف نکنید.
زیاد فکر نکنید چون اینکار فقط مشکلتراشی میکند. موقعیتها را ارزیابی کنید و تصمیمات قاطع بگیرید. هیچوقت نمیتوانید چیزی که شهامت رویارویی با آن را ندارید تغییر دهید. پیشرفت نیازمند خطر کردن است.
12. فکر نکنید آماده نیستید.
هیچکس هیچوقت وقتی فرصتی پیش میآید، 100% آماده نیست. چون بیشتر موقعیتهای عالی زندگی ما را مجبور میکند که فراتر از محدوده امنمان قدم برداریم و این یعنی احساس راحتی نخواهیم داشت.
13. به دلایل نادرست درگیر هیچ ارتباطی نشوید.
روابط باید هوشمندانه انتخاب شوند. تنها بودن خیلی بهتر از این است که با فردی نادرست باشید. هیچ نیازی به عجله کردن نیست. اگر قرار باشد اتفاقی بیفتد، میافتد، آن هم در زمان درست خود، با فردی مناسب شما و به بهترین دلایل. زمانی عاشق شوید که آمادگی آن را داشته باشید نه وقتی که تنها هستید.
14. بخاطر اینکه روابط قبلی تان موفقیتآمیز نبودهاند، روابط جدید را رد نکنید.
در زندگی میفهمید که ملاقات شما با هر فردی دلیلی دارد. بعضی از آنها آزمایشتان میکنند، بعضی از شما سوءاستفاده میکنند و بعضی به شما درس میدهند. اما از همه اینها مهمتر، بعضی از آنها بهترین اتفاقها را برایتان به ارمغان میآورند.
15. سعی نکنید با همه رقابت کنید.
نگران کارهایی که دیگران از شما بهتر انجام میدهند نباشید. سعی کنید هر روز رکورد خودتان را بالا ببرید. موفقیت مبارزهای است بین خودتان و خودتان.
16. به دیگران حسادت نکنید.
حسادت هنر شمردن نعمتهای دیگران به جای نعمتهای خودتان است. از خودتان بپرسید: "من چه چیزهایی دارم که بقیه حسرت آن را میخورند؟"
17. دست از شکایت کردن و دلسوزی برای خودتان بردازید.
مشکلات زندگی به دلیلی پیش میآیند: برای عوض کردن مسیر شما به سمتی که باید بروید. ممکن است همان موقع علت یک اتفاق را نفهمید و ممکن است برایتان خیلی سخت باشد اما اگر به گذشته و اتفاقات بد دیگری که برایتان افتاده بود نگاه کنید، خواهید دید که اکثر آنها شما را به سمت فضا، فرد، تفکر و موقعیت بهتر سوق دادهاند. پس لبخند بزنید! بگذارید همه بدانند که امروز خیلی قویتر از دیروز هستید.
18. کینهتوزی نکنید.
زندگیتان را با نفرت پیش نبرید چون آخر کار خودتان را خیلی بیشتر از کسانی که از آنها نفرت دارید، اذیت خواهید کرد. بخشش این نیست که بگویید، "کاری که در حق من کردی اشکالی ندارد." بخشش گفتن این است: "من اجازه نمیدهم کاری که در حقم کردی خوشبختی من را برای همیشه نابود کند". بخشش بهترین راهکار است. کینهها را دور بریزید، به دنبال آرامش باشید و خودتان را آزاد کنید. و یادتان باشد، بخشش فقط برای دیگران نیست، برای خودتان هم هست. اگر لازم بود، خودتان را هم ببخشید و سعی کنید دفعه بعد بهتر رفتار کنید.
19. نگذارید دیگران شما را تا سطح خودشان پایین بکشند.
برای راحتی کسانیکه نمی خواهند خودشان را بالا بکشند، استانداردهایتان را پایین نیاورید.
20. وقتتان را برای توضیح دادن خودتان برای دیگران تلف نکنید.
دوستانتان به آن نیازی ندارند و دشمنانتان هم حرفهای شما را باور نخواهند کرد. همان کاری را بکنید که ته دلتان میگوید درست است.
21. هیچوقت بدون وقفه انداختن کاری را پشت سر هم انجام ندهید.
وقت نفس کشیدن دقیقاً همان زمانی است که وقتی برای آن ندارید. اگر مدام پشت سر هم به کارتان ادامه دهید، همیشه چیزهای یکسانی به دست خواهید آورد. گاهی لازم است از کارتان دست بکشید تا همه چیز را واضحتر ببینید.
22. زیبایی لحظات کوچک را نادیده نگیرید.
از چیزهای کوچک لذت ببرید چون یک روز به عقب نگاه میکنید و میفهمید که چیزهای بزرگی بودهاند. بهترین قسمت زندگیتان همان لحظات کوچک و بی نام و نشانی است که به کسی که برایتان مهم است لبخند میزنید.
23. سعی نکنید همه چیز ایدآل و بینقص باشد.
دنیای واقعی به ایدآلگراها جایزه نمیدهد، به کسانی پاداش میدهد که کار انجام میدهند.
24. آسانترین راه را دنبال نکنید.
زندگی آسان نیست، مخصوصاً وقتی برای به دست آوردن چیز باارزشی برنامهریزی میکنید. راه آسان را انتخاب نکنید. کاری غیرعادی انجام دهید.
25. اگر همه چیز بر وفق مرادتان نیست، تظاهر نکنید که اینطور است.
هیچ اشکالی ندارد که هر از گاهی خرد شوید. لازم نیست همیشه وانمود کنید که قوی هستید و نیازی هم نیست که مداوم ثابت کنید که همه چیز خوب پیش میرود. نگران اینکه بقیه چه فکر میکنند هم نباشید. اگر لازم است گریه کنید. هر چه زودتر این کار را بکنید، زودتر قادر خواهید بود دوباره لبخند بزنید.
26. دیگران را بخاطر مشکلاتتان مقصر نکنید.
اینکه تا چه اندازه بتوانید به آرزوهایتان دست پیدا کنید به این بستگی دارد که تا چه اندازه مسئولیت زندگیتان را قبول میکنید. وقتی دیگران را بخاطر اتفاقاتی که برایتان میافتد مقصر بدانید یعنی از مسئولیت شانه خالی میکنید و به دیگران قدرت نفوذ به آن بخش از زندگیتان را میدهید.
27. لازم نیست برای همه، همهکس باشید.
اینکار غیرممکن است و فقط خستهتان خواهد کرد. اما لبخند زدن به دیگران میتواند دنیا را تغییر دهد. شاید نه کل دنیا را، ولی دنیای آن آدمها را مطمئناً تغییر خواهد داد.
28. زیاد نگران نباشید.
نگرانی مشکلات آینده را حل نخواهد کرد، فقط لذتهای امروز را هم از شما خواهد گرفت. یک راه اینکه بفهمید چیزی ارزش نگران بودن را دارد یا نه این است که از خودتان بپرسید، "این مسئله در یک سال آینده مهم خواهد بود؟ در سه سال آینده چطور؟ در پنج سال چه؟" اگر اینطور نبود، پس ارزش نگران بودن را ندارد.
29. روی چیزی که نمیخواهید اتفاق بیفتد متمرکز نشوید.
روی چیزهایی متمرکز شوید که میخواهید اتفاق بیفتند. تفکر مثبت از لازمههای هر موفقیت است. اگر هر روز صبح با این فکر بیدار شوید که اتفاقی فوقالعاده در زندگیتان خواهد افتاد، و به آن توجه دقیق کنید، خواهید دید که حق با شما بوده است.
30. قدرناشناس نباشید.
زندگیتان خوب باشد یا بد، هر روز شکرگزار بخاطر آن از خواب بیدار شوید. مطمئن باشید کسی در جایی دیگر از جهان وضعیتی بسیار بدتر از شما دارد. بجای اینکه به چیزهایی که ندارید فکر کنید، سعی کنید به چیزهایی فکر کنید که دارید و دیگران افسوس آن را میخورند.
:: موضوعات مرتبط:
روانشناسی دینی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1304
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
روانشناسي رنگهادر قرآنوحديث
چكيده:
جهان هستي به همه شگفتي هايش پيش روي ماست. خالق زيبا آفرين و حكيم اجزاء عالم را در اشكال و اندازه هاي مختلف آفريد و با رنگهاي گوناگون و جذاب بياراست تا بشر ـ برترين مخلوقش ـ با جهان و پديده هاي آن ارتباطي عميق و سرشار از احساس برقرار كند در درك و فهم اسرار آن توفيق يابد و آسانتر به اهدافش دست يابد.
آيات وحي و كلمات پيشوايان دين بر نقش رنگها و گوناگونيشان در خلقت جهان به گونه مستقيم و غيرمستقيم توجه داده اند. كشف اين ارتباطات و دلالت رنگها بر مفاهيم در زندگي معنوي و مادي بشر نقش به سزايي خواهد داشت.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
كليد واژه ها: طبيعت، رنگ، روان شناسي
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
درآمد
در ژرفاي اسرار قرآني، مي توان از رموز رنگها و هر آنچه سبز و زرد، سياه و سرخ و كبود در دل دارند و با ما گفتگو مي گويند، نام برد.
«... ولا رطب و لابس الا في كتاب مبين» ؛(انعام:آيه59) هيچ تر وخشكي در جهان نيست، مگر آن كه دركتاب مبين [گنجانده] شده است.
فصول سال حاوي رنگهاي مختلف است و رنگهاي مختلف گياهان نشانه هايي است براي خردمندان:
«الم تر ان الله انزل من السماء ماء فسلكه فينابيع في الارض ثم يخرج به زرعاً مختلفاً الوانه ثم يهيج فتريه مصفراً ثم يجعله حطاماً ان في ذلك لذكري لاولي الالباب»؛ (زمر:آيه 21) نمي بيني كه خداوند آب باران را از آسمان فرو فرستاد، و نهرها را در روي زمين جاري كرد، و بعد انواع گياهان، به رنگهاي مختلف را به اين وسيله روياند، و بعد از اين كه سبز و خرم شد، آن را مي بيني كه زرد شده است. آنگاه خداوند آن را چوب و علف خشك مي گرداند؛ همانا در آن صاحبان عقل متذكر شوند.
رنگارنگي ،در خوراكي ها، خوردنشان را لذت بخش تر مي كند:
«...فاخرجنا به ثمرات مختلفاً الوانها...»(فاطر:آيه27) ... سپس به واسطه باران ميوه هاي رنگارنگ را خارج كرديم...
با وجود اين كه آب باران يكي است، اگر مقتضاي بيرون آمدن ميوه ها همين باران بود، بايد همه ميوه ها به يك رنگ باشند. پس همين اختلاف رنگها دليلي بر تدبير الهي در اين رنگ آميزي است (تفسيرا لميزان:ج17ص62).
علاوه بر اين از ويژگي هاي برخي گياهان اين است كه در رنگ آميزي اشياء كاربرد دارند و اين نشان از اهميت رنگها نزد خالق هستي است دگرگوني زبانها و رنگهاي مردم نيز آيتي براي دانشمندان دانسته شده است:
«ومن آياته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتكم و الوانكم ان في ذلك لآيات للعالمين»؛(روم:آيه22)و يكي از نشانه هاي قدرت الهي، خلقت آسمانها و زمين و اختلاف زبانها و گويشها و اختلاف در رنگ پوست مردم است. همانا در اين موارد نشانه هايي براي دانشمندان آشكاراست.
اين ناهمگوني شكلهاي مردم، يا اختلاف در رنگ و زبانشان طبق فرمايش امام صادق ( عليه السلام) در كتاب توحيد مفصل به دليل معاملاتي است كه در ميان ايشان جريان دارد و آنها بايد يكديگر را با آن ويژگي ها بشناسند. همچنين به اعتقاد امام علي (عليه السلام) رنگارنگي پرهاي طاووس، سبب بروز احساسي همچون«تكبر» در وي مي شود. ايشان در خطبه 164 در نهج البلاغه مي فرمايند:
... كانه قلع داري عنجه نوتيه، يختال بالوانه... .
گويا آن دُم، مانند بادبان كشتي است كه كشتيبان، آن را از جانبي به جانبي مي گرداند، و او به رنگهايش تكبر نموده ،به خود مي نازد.
اينگونه است كه علم روانشناسي امروزه ثابت كرده است كه هر كدام از رنگها نشانه يا درمان هستند و مي توانند در ايجاد جاذبه و دافعه، توازن و تعادل بين ذرات عالم موثر باشند. حتي گاهي همين رنگها راز دل خلايق را رو مي كنند، به گونه اي كه علاقه هر شخص به رنگي خاص حكايت از شخصيت دروني و ذوق او دارد. پس ما را بر آن مي دارند كه تا از ديدن اين همه نظم در خلق موجودات، فتبارك بر زبان جاري كنيم.
گفته شده است كه رنگهاي روشن، شادي آفرين و رنگهاي تيره غم انگيز هستند. رنگ قرمز، تقويت كننده و محرك است. پزشكان قرون وسطي، نور قرمز را در معالجه آبله و سرخك و مخملك و بسياري از بيماريهاي پوستي به كارمي بستند. اشتهاآور نيز است و مناسب استفاده در وسايل آشپزخانه. روستائيان نيز به اينگونه رنگها بيشتر تمايل دارند.
رنگ سبز، آرامش دهنده و استراحت دهنده است ،و شهرنشينان معمولاً رنگهاي سردي، مثل آبي و سبز را مي پسندند. رنگ زرد ،بسياري از حشرات را دور مي كند و حال آنكه اكثر گلها به جهت وجود رنگهاي مشتق از قرمز، جاذب زنبورند. قابل توجه است كه اگر اين گلها در دامنه تپه اي قرمز رنگ وجود داشته باشند ،زنبورها به يقين در يافتن مسير خود به سمت گلها دچار مشكل و اشتباه مي شوند!!
در بيمارستاهاي رواني بيماران تندخو را تحت تاثير مداوم رنگ آبي و بيماران منزوي و بي تحرك را با رنگ زرد مداوا مي كنند، كه اين رنگ يك نوع حالت محرك ذهني و هوشي نيز دارد ،و شديداً موجب تقويت چشم است. خداوند اين رنگ را براي تسكين و آرامش ناراحتي ها و ختسگي ها آفريده است .از اين روست كه پزشكان آن را براي اتاق بيماران تب دار تجويز مي كنند (برگزيده از فصلنامه پژوهشي دانشور:ش21؛ رنگ و تربيت:ص64).
طبق تحقيقات جامعه شناسي در نهايت، رنگها نه تنها افراد را تحت تاثير خود قرار مي دهند، بلكه منجر به پيشرفت و يا ركود يك جامعه مي شوند(رنگ وتربيت:ص19). با انتخاب ناصحيح رنگ در مكان خود و به كارگيري نادرست آن در محيطهاي انساني صدمات روحي شديدي بر انسان وارد خواهد آمد (همان:ص26). «اصلاح املاء كودك با خط قرمز توسط معلم»، «چراغ قرمز هشدار دهنده براي رانندگان»، «سفيد بودن پاكت شير»،«رنگ آبي يا سبز روشن ديوارهاي كلاس درس يا كتابخانه براي مطالعه بهتر» و«استفاده از پوشش سفيد در عالم پزشكي و سبز براي بيماران» همه و همه ،مؤيد اين مطلب است كه يك ارتباط تنگاتنگ بين نظام خلقت انسان و طبيعت وجود دارد. ولي در دنيايي وراي اين طبيعت،«حقيقت» چيز ديگري است. حقيقتي كه مولانا آن را اينگونه بيان مي كند:
ندارد رنگ آن عالم وليك از تابه ديده
چو نور ازجام رنگ آميز اين سرخ وكبود آمد
رنگ آبي:
آنجا كه خداوند متعال فرمود:
«فالق الاصباح و جعل الليل سكنا» (انعام:آيه96)؛ خداست شكافنده پرده صبحگاهان، و او شب را براي آسايش خلق قرار داد.
رنگ شناسان معتقدند: رنگ آبي تيره (رنگ شب)،ساختار آرامش و سكوت كامل دارد و تاثير آرام بخشي در سيستم اعصاب بر جاي مي گذارد و فشار خون، نبض و تنفس را مي كاهد و در عين حال بدن تجديد قوا مي يابد (روانشناسي رنگها)، از اين رو بعيد نيست كه يكي از دلايل تأكيد اسلام براي تهجد و شب زنده داري نيز همين باشد. چرا كه انسان در لباس شب از آرامشي بهره مند مي شود كه حتي اثرآن به معاش روز هم كشيده مي شود. در اصل اين رنگ يك رنگ مقدسي است كه در بين مردم محترم شمرده مي شود. گنبدها و مناره هاي آبي به مانند پلي بين زمين وآسمان محسوب مي شوند (رنگ و تربيت:ص62).
رنگ زرد:
در سوره مباركه بقره آيه 69 اشاره به درخواست قوم موسي شده است كه:
«قالوا ادع لنا ربك يبين لنا ما لونها. قال: انه يقول انها بقره صفراء فاقع لونها تسر الناظرين»؛ گفتند از پروردگارت بخواه كه رنگ گاو[كه بايد ذبح شود] را مشخص كند. خداوند فرمود: گاوي كه به رنگ زرد خالص است به طوري كه بينندگان را شادماني و سرور مي بخشد.
در عين حال در روانشناسي رنگها رنگ زرد نشاط آور و چشمگير عنوان شده است و اثر آن به صورت روشني و شادماني و درخشاني ظاهر مي شود(همان). رنگها در بسترهاي مختلف معاني متفاوتي دارند، همچنان كه در جاي ديگري از قرآن كريم شراره هاي آتش به شتران زرد مو تشبيه شده اند، تا اين زردي شدت و حِدّت شراره هاي آتش را به تصويركشد ،و بر روان آدمي اثر گذارد.
«انها ترمي بشرر كالقصر كانه جملت صفر»؛(مرسلات:آيه32و 33) آن زبانه آتش مانند كاخي شراره مي افكند گويي آن شراره (در بزرگي و رنگ) مانند شتران زرد موي است.
چنان كه در دعايي از حضرت زهرا(سلام الله عليها) جهت درخواست نزول مائده آسماني از خداوند براي خانواده اش آمده است كه:
ان النبي دخل علي فاطمه(سلام الله عليها) فنظر الي صفار وجهها و تغير حدقتا، فقال لها: يا بنيه، ما الذي اراه من صفار وجهك و تغير حدقيتك؟ فقالت: يا ابه ان لنا ثلاثاً ما طعمنا طعاماً... .
پيامبر داخل شدند و ديدند كه دخترشان روي زرد و چشمان بيمارگونه دارد. به او فرمودند: دخترم! چرا اينگونه اي؟ خانم حضرت فاطمه زهرا(سلام الله عليها) فرمودند: پدر سه روز است كه من و خانواده ام چيزي نخورده ايم ...(بحارالانوار:ج43ص73؛ تفسير رازي: ج1ص463؛ تفسير فرات:ص199).
در سنت پيامبر اسلام( صلي الله عليه و آله) و ائمه اطهار(عليه السلام) به كفش سياه و نعل زرد رنگ سفارش شده است، چنان كه در روايتي از امام جعفر صادق(عليه السلام) وارد شده است كه:
من السنه:الخف الاسود و النعل الصفراء (سنن النبي:ص132).
و از پيامبر اسلام( صلي الله عليه و آله) نقل شده است كه:
بر تو باد به نعل زرد كه چشم را جلا دهد و ذكر را سخت كند (محكم و قوي مي كند) و غم را بر طرف نمايد (حليه المتقين:ص12و 13).
و از امام باقر نيز نقل شده است كه:
كنا نلبس المعصفر في البيت.
ما درخانه لباس زرد رنگ مي پوشيم (سنن النبي:ص134).
رنگ سبز:
در مورد رنگ سبز نيز آيات زيادي وجود دارد، آنجا كه فرموده است:
«الذي جعل لكم من الشجر الاخصر ناراً فاذا انتم منه توقدون (يس:آيه80)؛ آن خدايي كه براي بهره برداري شما از درخت سبز (و تر وتازه)(2) آتش قرار داده است، تا وقتي كه مي خواهيد برافروزيد.
بنابراين كشاورزي در اختيار صنعت قرار مي گيرد و در نتيجه سبز به سرخ تبديل مي شود(مجله نگاه حوزه) و همچنين در مورد لباس و تكيه گاه بهشتيان، درسوره مباركه الرحمن آيه 76 فرموده است:
«متكئين علي رفرف خضرٍ و عبقري حسان؛ در حالي كه بهشتيان بر بالش ابريشمي سبز و بساط زيبا تكيه زده اند.
همينطور در آيه 31 سوره كهف مي فرمايد:
«... يلبسون ثياباً خضراً من سندس و استبرق...؛ و لباسهاي سبز از حرير و ديبا مي پوشند.
پس بي دليل نيست كه در دائره المعارف تشيع آمده است:
سبز، شعار حيات و زندگي است و اهل بهشت ،پيوسته زنده اند (دايره المعارف تشيع:ج9ص57).
بعلاوه، اين رنگ نمايانگر عزم راسخ، پايداري و مقاومت در برابر تغييرات نيز مي باشد(روانشناسي رنگها). مصداق اين صبر و پايداري را در درختان سبز مي بينيم. در سوره مباركه الرحمان آيه 64 به رنگ سبز درختان بهشتي اينگونه اشاره شده است:
«مدهامَّتان؛ آن دو بهشت سبز پر رنگ و پر درخت، كه ابتهاج(3)درختانش، به نهايت رسيده است(تفسيرالميزان:ج9ص222).
و در دعاي حضرت امير(عليه السلام) اين معنا از رنگ سبز درختان وارد شده است كه:
فانبتنا به حدائق ذات بهجه...؛ پس به وسيله باران، باغهايي شادي آور و نشاط آور ايجاد كرديم...(موسوعه ادعيه: دعاي روز دوم ماه از حضرت علي(عليه السلام).
و درجايي ديگر ايشان نگاه به سبزه و چمن را دعا و تعويذي براي درمان بيماريها دانسته اند و فرموده اند:
والنظر الي الخضره، نشره(نهج البلاغه:حكمت400).
امروزه دانشمندان رنگ سبز را براي درمان بيماريهاي عصبي و اختلالات رواني بكار مي برند و آن را خنك كننده ،تعديل كننده نور خورشيد ،مُسَكن و هيپنوتيك توصيف كرده اند. رنگ سبز در سيستم عصبي ،براي بي خوابيها و خستگيها موثر است. فشار خون را كم مي كند و مويرگها را منبسط مي سازد(دايره المعارف تشيع:ج9ص58).
عده ي بسياري از سادات در عصر حاضر به نشانه ي انتساب به خاندان پيامبر، عمامه سبز يا لباس سبز مي پوشند؛ شال سبز به گردن مي اندازند(همان)؛زيرا روايات در اين زمينه موجود است كه:
وكان يعجبه الثياب الخضر.
پيامبر گرامي اسلام( صلي الله عليه و آله)، از لباس سبز خوششان مي آمد(سنن النبي:ص20؛ محجه البيضاءص140).
سياه و سفيد:
«... و من الجبال جدد بيض و حمر مختلف الوانها و غرابيب سود»؛(فاطر:آيه 27) ... و از كوهها نيز راههايي را خلق كرد؛ سفيد و سرخ و به رنگهاي مختلف و به رنگ كاملاً سياه.
طبق اين آيه، كوهها به رنگ سفيد خالص نيستند؛ چنانچه در علم روانشناسي رنگها آمده است كه:
رنگ سفيد كامل، حتي در مدت كم، قدرت ديد را (به علت خستگي اعصاب وعضلات چشم) تغيير داده و دچار حوادث حاد و مزمن مي كند، كه در صورت مداومت ممكن است تا مرحله ايجاد كوري پيش رود، مانند تماس طولاني با برف، يا منبع نور شديد طبيعي يا مصنوعي (آيين بهزيستي اسلام:ص75).
و در ادامه اين آيه مي فرمايد:
«ومن الناس و الدواب و الانعام مختلف الوانه كذلك انما يخشي الله من عباده العلماء ان الله عزيز غفور»؛(فاطر:آيه 28) و همچنين آدميان و جانوران و چارپايان را به رنگهاي مختلف آفريديم، و از جمله بندگان خدا، تنها دانايان از او بيم دارند و خدا نيرومند و آمرزگار است.
بدين معنا كه بعضي از حيوانات و انسانها نيز مثل كوهها و ميوه ها داراي رنگهاي مختلف هستند، بعضي سفيد، بعضي سرخ و بعضي سياهند و مختصر در اين سه رنگ هم نيستند(تفسير الميزان:ج17ص65).
«... لتعارفوا...»؛(حجرات:آيه13) صرفاً به خاطر اين كه با اين اختلاف رنگ و...، مردم يكديگر را بهتر بشناسند.
درآياتي از قرآن كريم تضاد بين رنگها به عنوان نشانه قرارگرفته است:
«...وكلوا واشربوا حتي يتبين لكم الابيض من الخيط الاسود من الفجر...»؛(بقره:آيه187).
اين آيه حكايت از اين دارد كه خط سفيد و سياه مرزي و مشخص است كه مي تواند نشانه آشكاري از فجر براي بندگان باشد. حتي در آياتي، سياهي و سپيدي چهره انسانها در قيامت هم علامت است:
«يوم تبيض وجوه و تسود وجوه فاما الذين اسودت وجوههم اكفرتم بعد ايمانكم فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون و اما الذين ابيضت وجوههم ففي رحمه الله هم فيها خالدون(آل عمران:آيات 106 و107)؛ روزي بيايد كه گروهي روسفيد و گروهي روسياهند. اما سيه رويان را نكوهش مي كنند ،كه چرا بعد از ايمان آوردن بازكافر شديد. پس اكنون بچشيد عذاب خدا را. اما روسفيدان در بهشت كه محل رحمت خداست در آيند و در آن هميشه متنعم مي باشند.
علامه طباطبايي(رحمه الله عليه) در تفسير الميزان در ذيل اين آيه مي فرمايد:
چون مقام، مقام كفر و ناسپاسي در برابر نعمتهاي الهي است و كفران نعمت هم خيانتي است كه موجب انفعال و خجالت صاحبش مي شود. لذا خداي متعال در ذكر عذاب آخرتي اينگونه افراد آن را كه با خجالت و انفعال مناسب مي باشد، يادآوري نموده است، يعني از سياه شدن چهره گناهكاران نام برده است ـ كه در دنيا هم سياه شدن چهره را كنايه از همين خجالت مي دانند ـ .
همچنين در طرف مقابل كه ثواب شاكرين را ذكر مي فرمايد موضوع سفيد شدن چهره را تذكر مي دهد كه آن هم مناسب با مقام شاكران است ،همانطور كه در دنيا نيز سفيدي چهره را كنايه از خشنودي و راضي بودن مي دانند (تفسيرالميزان:ج3ص610).
به همين دليل در دعايي كه از اميرالمؤمنين ( عليه السلام)هنگام وضو گرفتن وارد شده است ،مي خوانيم:
اللهم بيض وجهي يوم تسود فيه الوجوه و لا تسود وجهي يوم تبيض فيه الوجوه.
كه نشانه از همان بهجت و سرور و خوف و خجلت است.سفيد، روشن ترين رنگها و نمادي از شادي و نشانه اي از صلح و صفا و تسليم، و كنايه از پاكي و بي آلايشي و فضيلت و بزرگواري است، و سياه، تيره ترين رنگها در مقابل سفيد، و نشانه هيبت و وقار، و شعار حزن وعزا مي باشد(دائره المعارف تشيع:ج9ص193 و451). همچنان كه در دعاي 49 صحيفه سجاديه آمده است:
اللهم فاني اتقرب اليك بالمحمديه الرفيعه و العلويه البيضاء و اتوجه اليك بهما ان تعيذني من شر كذا و كذا... .
همانا به واسطه مقام رفيع پيامبرت و مقام سفيد و نوراني علي(عليه السلام) به سوي تو نزديكي مي جويم و به واسطه آن دو بزرگوار به تو توجه مي كنم؛ اينكه مرا پناه دهي از شربديهاو... .
تعبير به ولايت يا درجه والاي حضرت اميرالمؤمنين، علي(عليه السلام) كنايه از فضيلت و بزرگواري اوست. روزهاي 15و 14و 13 در هر ماه را ايام الابيض نامند؛ چون ماه در اين شبها از اول تا آخر شب، طالع است (دايره المعارف تشيع:ج9ص194؛ سفينه البحار:ج1ص116).
در مورد رنگ سفيد در سوره مباركه صافات، آيات 45و 46 آمده است:
«يطاف عليهم بكاس من معين بيضا لذه للشاربين؛ به معناي جام شرابي ذلال و صاف كه براي نوشندگان لذت بخش است، و آن را بر بهشتيان دور مي چرخانند.
يا در مورد معجزات حضرت موسي، در سوره مباركه شعراء آيه 33 ذكر شده است:
«و نزع يده فاذا هي بيضاء للناظرين»؛ همه ديدند كه دستش سفيد و تابان از گريبان بيرون آمد.
اين ويژگي براي رنگ سفيد به اين دليل مطرح مي گردد كه اشياء سفيد در محيط به خصوص در تاريكي، حكم منبع نوري را دارند كه اطراف خود را روشن مي كنند(آيين بهزيستي اسلام:ج2ص88).
در جايي ديگر بر خلاف معاني سابق آمده است كه يعقوب از كثرت اندوه و حزن از ديگران روي بگردانيد و گفت:
«وتولي عنهم و قال يا اسفي علي يوسف و ابيضت عيناه من الحزن فهو كظيم»؛(يوسف:آيه84) وا اسفا، بر فراق يوسف عزيزم! و از گريه و غم، چشمانش سفيد گشت.
همانطوركه پيش از اين ذكر گرديد، اين رنگ، سمبل خلوص، عفت، پارسايي، عصمت، بي گناهي و حقيقت و مهمتر از همه صلح و پايان جنگ مي باشد (رنگ و تربيت:ص87).
"استحباب پوشيدن لباس سفيد در نماز " و همچنين "پوشيدن لباس سفيد احرام در مراسم حج "،شايد به همين دليل باشد و از طرف ديگر امروزه ثابت شده است كه رنگ سفيد كفن، از شدت نفرت و كراهت وحساسيت روحي زندگان نسبت به اجساد مرده و بي جان، مي كاهد، و اثرات مطلوبي در روح ميت دارد (آيين بهزيستي اسلام2: ص155 و156؛ سفينه البحار:ج1ص116)، به طوري كه در روايتي از حضرت رسول( صلي الله عليه و آله) به انتخاب كفن سفيد براي مردگانمان و لباس سفيد براي خودمان سفارش شده ايم، و خود ايشان نيز بيشتر لباس سفيد مي پوشيدند؛ «وكان اكثر ثيابه بياض و يقول البسوها احياكم و كفنوا موتاكم»؛(به شماره 198رجوع شود).
و اما از جمله آياتي كه به رنگ سياه پرداخته است، سوره نحل آيه58 است، كه خداوند مي فرمايد:
«واذا بشر احدهم بالانثي ظلّ وجهه مسوداً و هو كظيم؛ هنگامي كه به يكي ازآنها خبر دختر زادن همسرش را مي دهند از خشم چهره اش سياه مي شود.
و در مورد افرادي كه مرتباً مرتكب گناه مي شوند در سوره يونس آيه 27 مي خوانيم:
«...كانما اغشيت وجوههم قطعاً من الليل مظلماً...»؛ گويي صورت آنها را پاره هاي تاريك شب پوشانيده است... .
و همچنين از آنجايي كه وضع گياهان خشك و مرده بازگو كننده فناي دنياست، با رنگ سبز سير متمايل به سياهي مطرح مي شود.
«فجعله غثاءً احوي»؛(اعلي:آيه 5) سپس خداوند آن را خشك و سياه قرار داد (تفسير نمونه:ج26ص387).
در اين رابطه امام علي (عليه السلام) مي فرمايد:
ما من عبد الا و في قلبه نكته بيضاء فاذا ذنباً خرج في النكته سوداء، فان تاب ذهب ذلك السواد و ان تمادي في الذنوب زاد ذلك السواد حتي يغطي البياض فان غطي البياض لم يرجع صاحبه الي خير ابداً.
هر بنده اي، در دلش نقطه سفيدي است كه چون گناهي كند، خال سياهي درآن پيدا شود. سپس اگر توبه كند، آن سياهي برود و اگر به گناه ادامه دهد، به آن سياهي اضافه شود، و تا جايي كه روي سفيدي را بپوشاند، و وقتي سفيدي پوشيده شد، ديگر هرگز صاحب آن دل ،به سمت خير نمي رود(اصول كافي:ج3ص375).
البته رنگ سياه ،داراي اثرات مثبتي نيز مي باشد، كه حتي ضروري و لازم به نظر مي رسد. از آنجا كه اين رنگ تحريكات روحي را تخفيف مي دهد و رنگي صامت و غير محرك است، لذا نه تنها وسيله توجه ديگران نمي شود ،بلكه كمك به انصراف و عدم توجه نيز مي كند(آيين بهزيستي اسلام:ج2ص146). استفاده از حجاب در بانوان در واقع از اين اصل تبعيت مي كند كه باعث عدم توجه جنس مخالف مي گردد(رنگ و تربيت:ص79).
همچنين انتخاب فطري سياه پوشي در مقام عزا، در حقيقت سمبل فقدان شوق و ذوق بوده و شخص با اختيار كسوت سياه ،در حقيقت عملاً مي خواهد به ديگران اعلام كند كه آمادگي برقراري روابط گرم اجتماعي و يا دوستي تحت اين شرايط را ندارد(آيين بهزيستي اسلام:ج2ص141؛ سفينه البحار:ج1ص670).
اقدام همگاني جهت سياه پوشي، در سوگ ائمه اطهار واولياي الهي از طرف مسلمانان، مي تواند در زنده نگه داشتن خاطره فجايع دشمنان اسلام و ظلم و ستم جباران و ستمگران، و رسوا ساختن آنها از يك طرف ،و احياء ياد بود فداكاري ها و از خودگذشتگي هاي بزرگان از طرف ديگر، منشا اثر واقع شود. البته اين سياه پوشي به قصد و نيت تعظيم شعائر الهي است كه اثر و ارزش حقيقي پيدا مي كند.
پس رنگ سياه به خاطر فقدان بازتاب نور هميشه و در همه جا آثار شوم و نامطلوب در زمينه روحي انسان برجا نمي گذارد؛ بلكه در مواردي (مثلاًً در عالم هنر)، همانقدر ارزش و اثر پيدا مي كند، كه سكوت در لا به لاي اصوات و الحان موسيقي (آيين بهزيستي اسلام: ج2ص149)!!
در مورد مذمت رنگ سياه روايات معتبري وارد شده است، از آن جمله فرمايش امام صادق ( عليه السلام)است:
كان رسول الله( صلي الله عليه و آله) يكره السوداء الا في ثلاثه: العمامه و الخفّ والكساء.
رسول خدا در پوشيدن چيزي به رنگ سياه اكراه داشت، مگر سه چيز: عمامه، كفش، عبا (سسن النبي:ص130 ـ 131).
و در مورد مدح رنگ سياه ،وارد شده است كه:
قال رسول الله( صلي الله عليه و آله): احب خضابكم الي الله الحالك(4)
خداوند رنگ سياه را براي خضاب بيشتر دوست مي دارد (بحارالانوار:ج76ص98؛ثواب العمال:ص20).
و يا در ورايتي به نقل از امام صادق ( عليه السلام)آمده است:
ان رجلا دخل علي رسول الله ... و قد خضب بالسواد فضحك اليه فقال هذا احسن من ذاك و ذاك.
مردي در حالي كه ريشهايش را به رنگ زرد، و براي بار دوم به رنگ قرمز حنا ،و براي بار سوم به رنگ سياه خضاب كرده بود، نزد رسول خدا آمد، و ايشان كار او را پسنديدند، و بار سوم به او خنديدند و گفتند: اين رنگ براي خضاب از دو رنگ قبل بهتر است(بحارالانوار:ج76ص99) (5)
رنگ قرمز:
در ميان كلماتي كه در سوره مباركه فاطر آيه 27 آمده است، كلمه حمر به معناي رنگ قرمز ديده مي شود:
«و من الجبال جدد بيض و حمر مختلف الوانها و غرابيب سواد»؛ و از كوهها نيز راههايي به رنگ سفيد و سرخ و رنگهاي مختلف و همچنين كاملاً سياه خلق كرد.
زيرا در تركيبات شيميايي عناصرتشكيل دهنده كوهها و سنگها رنگهاي مختلف مانند سياه، سفيد، خاكستري، آبي، بنفش و حتي قرمز وجود دارد.
آزمايشاتي كه بر روي افراد متفاوت انجام داده اند و آنها را وادار به تفكر به رنگ قرمز سير كرده اند، نشان داده است اين رنگ، سيستم عصبي را تحريك مي كند؛ يعني فشار خون را بالا مي برد و تنفس و ضربان قلب را سريع تر ميكند. لذا رنگ قرمز از لحاظ تاثيري كه بر سيستم اعصاب دارد يك عامل محرك به شمار مي آيد و معناي فيزيولوژيك آن، داشتن آرزوهاي بسيار، شور و شوق زندگي و تهور و قدرت اراده است(روانشناسي رنگها:ص21).
كاربردي كه از رنگ قرمز در روايات شده است، كما بيش با اين معنا سازگار است، مانند: "الموت الحمر " به معناي "مرگ سرخ " كه همان كشتار و خونريزي و مرگ سخت و خونين است ( نهج البلاغه : خطبه 101) يا "يوما احمر " به معناي " روز سرخ "، كه همان روز قتل و غارت و انواع سختي ها است(نهج البلاغه: خطبه71)، و " يا احمر الباس "، كه كنايه از سخت شدن كارزار جنگ است(نهج البلاغه:نامه9). در فرهنگ ملت و عرف ما نيز رنگ سرخ نشانه شهادت و خون دادن در راه حق است. البته قرمز در روايات به معاني ديگر هم به كار فته است .مانند: "حمرالنعم "به معناي گشتران سرخ مو " كه منظور، بهترين چارپا و زيور دنياست و يا "كبريت احمر "به معناي كبريت روشن و سرخ، كه منظور اكسير كميابي است كه كيمياگران در پي آن هستند.
در هر صورت آنچه از سنت رسول خدا در اين زمينه به ما رسيده كراهت ايشان در استفاده از رنگ قرمز براي لباس بوده است، مگر در اعياد و در روز جمعه و براي جشن و شادماني كه علت آن را مي توان در تاثير اين رنگ بر روان آدمي جستجو كرد.(سنن النبي:ص133 ـ 135 ـ 137) و استفاده ايشان در زمينه هايي خاص از اين رنگ به همان معنا بر مي گردد. مانند اينكه در كافي از امام صادق ( عليه السلام) نقل شده است:
كان في منزل رسول الله(صلي الله عليه و آله) زوج حمام احمر.
در خانه رسول خدا يك جفت كبوتر قرمز رنگ بود، و ايشان از آنها نگهداري مي كردند(سنن النبي:ص138 ـ 143).
زيرا در روايت ديگري از امام صادق ( عليه السلام) در كتاب مكارم الاخلاق آمده است كه:
ليس من بيت نبي الا و فيه حمام، لان سفهاء الجن يعبثون في البيت، فاذا كان فيه حمام عبثوا بالحمام و تركوا الناس.
درخانه همه انبيا، كبوتر نگهداري مي شده است ؛زيرا سفيهان جن، همواره با كودكان خانه بازي مي كنند و آنان را به خود سرگرم مي كنند، و اگر كبوتر درآن خانه باشد، جنيان با كبوتران مشغول مي شوند و ديگران را رها مي كنند (سنن النبي:ص138 ـ 142).
حال اين سؤال پيش مي آيد كه چرا كبوتران قرمز؟ شايد بشود اينگونه گفت كه اگر كبوتران قرمز رنگ باشند، به دليل جاذبيت و محرك بودن اين رنگ موثر واقع شوند و جلب توجه بيشتري كنند.
رنگ كبود:
رنگ ازرق يا كبود، يكي ديگر از رنگهايي است كه در قرآن كريم از آن ياد شده است. اين رنگ منفورترين رنگها در نزد عرب محسوب مي شود. مخصوصاً اگر رنگ چشم كبود باشد ؛زيرا اعراب به دشمن خود مي گويند: "ازرق العين " يعني "چشم كبود ". در تفسير الميزان علامه طباطبايي(رحمه الله عليه) در ذيل آيه 102 سوره طه آمده است كه:
«يوم ينفخ في الصور و نحشر المجرمين يومئذ زرقا "؛ روزي كه در صور دميده مي شود و گناهكاران را در آن روز با چشم كبود محشور مي كنيم.
مراد به ازرق، محشور شدن مجرمين و گناهكاران به صورت كور در قيامت است ؛زيرا وقتي چشم بيناييش را از دست مي دهد كبود مي شود(تفسيرالميزان:ج14).
پس كبودي چشم علامتي براي گناهكاران است .التبه ممكن است از شدت تشنگي نيز چشم و يا بدن كبود شود، هم چنان كه در كتاب العرب اين نكته ذكر شده است.
در بيانات ارزنده اي امام صادق ( عليه السلام) به مفضل، به معناي مثبتي از اين رنگ اشاره شده است، و ايشان اينگونه فرموده اند:
فكر في لون السماء و ما فيه الصواب التدبير،فان هذا اللون اشد الالوان موافقه للبصر و تقويه حتي ان من صفات الاطباء لمن اصابه شياً اضر ببصره ادمان النرّ الي الخضره و ما قرب منها الي السواد و قد وصف الحذاق منهم لمن كل بصره الاطلاع في اجانه خضراء مملوه ماءاً فانظر كيف جعل الله جل و تعالي اديم السماء بهذا اللون الاخضر الي ليمسك الابصار المنقلبه عليه فلا ينكا فيها بطول مباشرتها له...
در رنگ آسمان خوب فكر كن؛ كه موافق ترين رنگهاست براي تقويت ديده و نور چشم، تا آنجا كه اطبا مي گويند: اگر كسي ضعف بينايي داشته باشد بايد مرتب و پيوسته در تغار كبود رنگي نگاه كند كه پر از آب است. پس فكر كن كه چرا خداوند رنگ آسمان را به رنگ سبز مايل به سياه(كبود) قرار داده است، كه مكرر نگاه كردن به آن بر چشمها ضرر نرساند (بحارالانوار:ج3ص111؛آيين بهزيستي اسلام:ج2ص83).
حاصل كلام:
از تأمل در آيات و روايات به وضوح به دست مي آيد كه:
رنگها حسن و قبح ذاتي ندارند و هر رنگ داراي جنبه هاي رواني مثبت و گاه منفي در بسترهاي متفاوت مي باشد. قرآن انطباق وحي با واقعيت است و فطرت انساني، با كلام خداوند متعال ،همواره يكسو و هم جهت است. بهترين رنگها از جانب خداوند متعال در قرآن كريم (سوره مباركه ي بقره: آيه138) اينگونه معرفي شده است:
«صبغه الله و من احسن من الله صبغه و نحن له عابدون»؛ بهترين رنگها رنگ خدايي است و ما براي او بنده ايم.
امام صادق ( عليه السلام) در اين زمينه مي فرمايد:
الصبغه هي الاسلام؛ آن رنگ آميزي اسلام است(اصول كافي:ج3ص23).
و بندگي ما تنها رنگ خدايي معنا دارد و بس.
ـ سخن آخر
اگر چه بحث در زمينه آفرينش شگفت رنگها، صاحبان فكر را به سوي صانع متعال مي كشاند، و دنيا طلبان را نيزمدهوش خود مي سازد و ارتباط آنان را با عالم بالا قطع مي كند، ليكن به ياد داشته باشيم كه از تعلق رنگها خارج شدن و به رنگي هاي معنوي دل سپردن خود بهترين نوع رنگ گرفتن است. كه البته اين نيز، مقوله اي ديگر است و از خداوند توفيق درك اين مقام را مي طلبم.
پي نوشت ها :
1ـ دانش آموخته حوزه علميه خواهران قم
2ـ در بين مفسرين معروف است كه مراد دو درخت مَرخ و عُفار است ،كه وقتي به هم ساييده شوند مشتعل مي گردند. در حاليكه اين دو شاخه تر و تازه هستند (ترجمه تفسيرالميزان:ج17ص177).
3ـ شادي آور بودن
4ـ الشديد السواد
5ـ وشايد به اين دليل باشد كه استفاده از رنگ سياه براي خضاب انسان را جوانتر و زيباتر مي كند.
كتاب نامه
1. آئين بهزيستي اسلام، دكتر احمد صبور اردوبادي، چاپ سوم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1368.
2.كافي، مرحوم كليني، ترجمه حاج سيد جواد مصطفوي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اهل بيت.
3. بحارالانوار، علامه مجلسي، 110جلد، موسسه الوفاء بيروت ـ لبنان، 1404ه ق.
4. تفسير الميزان استاد علامه طباطبايي، ترجمه موسوي همداني، ناشر: بنياد علمي فكري طباطبايي،ج17 از دوره 20 جلدي، 1363ش.
5. تفسير رازي، ابوالفتوح رازي به كوشش و تصحيح محمد جعفر ياحقي و محمد مهدي ناصح، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1376ش.
6. تفسيرفرات، ابوالقاسم فرات بن ابراهيم بن فرات كوفي، تصحيح محمد كاظم، انتشارات: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامي، تهران:1410ه .
7. تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي، چاپ 25، دارالكتب الاسلاميه،1381.
8. حليه المتقين، محمد باقر مجلسي، ناشر: موعود اسلام.
9. دائره المعارف تشيع، حاج سيد جوادي و خرمشاهي و خاني، چاپ اول، نشر محبي، 1381.
10. رنگ و تربيت، مهدي علي اكبر زاده، چاپ دوم، انتشارات ميشا، چاپ سعيد نو.
11. روانشناسي رنگها، لوشر، ترجمه ويدا ابي زاده، چاپ چهاردهم، ناشر: درسا، محل نشر:خوشه، 1378.
12. سفينه البحار، شيخ عباس قمي، تقديم و اشراف: علي اكبر الهي خراساني، ناشر: بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، چاپ اول، 1416ه .
13. سنن النبي، علامه محمد حسين طباطبايي، ترجمه حامد رحمت كاشاني، نشر پيام عدالت.
14. نهج البلاغه، سيد رضي.
:: موضوعات مرتبط:
روانشناسی دینی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1299
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاثیر گناه در ایجاد اختلال در اخلاط بدن و بیماریهای جسمی و روحی
مقدمه:
هستند افرادی که رعایت کامل اصول تغذیه را در پیش گرفته اند و هدف آنها از انجام این مهم، رسیدن به سلامتی جسم و روح خود می باشد ولی متاسفانه به دلیل نا آگاهی یا کم بودن ایمان و اعتقادات مذهبی شان، به راحتی و بدون هیچ هراسی مرتکب گناه می شوند، غافل از آنکه با ارتکاب هر گناهی که توسط شرع مقدس انجام آن حرام می باشد، آسیبی حتی در برخی موارد، به مراتب بیشتر از رعایت نکردن اصول تغذیه به جسم و روح خود وارد می نمایند و دچار بیماریهای مختلف می گردند.
از گناهان روز مره مانند دروغ، غیبت، تهمت، نگاه حرام به نامحرم، رعایت نکردن حجاب اسلامی و خوردن حق الناس گرفته تا گناهان دیگر که متاسفانه در جامعه امروزی ما بسیاری از افراد بدون هیچ شرم و حیائی، به صورت یک عادت روزانه مرتکب آنها می شوند، همگی در ایجاد اخلاط فاسد و تغییراتی حتی ناگهانی در سیستم طبیعی بدن و عدم تعادل آن موثر می باشند.
در طب سنتی در مبحث اعراض نفسانی در این زمینه مطالب ارزشمندی ارائه شده است که در این مقاله به کلیاتی از آن می پردازیم.
ساختار بدن و علت بیماری از منظر طب سنتی:
ساختار وجود آدمی دارای دو بخش است یکی بخش اخلاط و عناصر تشکیل دهنده بدن و یک بخش ساختار روانی و روحی که قطعاً تاثیر متقابلی بر روی هم دارند. یکی از مراتبی که در پزشکی وجود دارد، طب جسمی یا طب ابدان است که در قالب عناصر و ارکان می باشد و آب، باد، خاک و آتش اخلاط تشکیل دهنده جسم می داند و خلطهای بلغم، دم، سودا و صفرا مجتمع شده و اعضای بدن را بوجود می آورند و اعضاء به هم پیوسته شده و جسد را ایجاد می کنند. به این جسد یا ساختار مادی، روح اضافه می شود. ساختار روح مثل جسد مادی نیست و این همان است که قران می فرماید: "ونفخت فیه من روحی" نفخ یعنی دمیدن، لذا چیزی خارج از کالبد بدن وارد آن می گردد که از جنس آن نیست و چیزی متمایز از ساختمان جسمی ماست.
به هر صورت وقتی این جسم با این روح برای یک مدت با یکدیگر ممتزج و آمیخته می شوند اینها تاثیر متقابلی بر روی هم دارند. اعضای بدن افعالی را از خودشان صادر می کنند، که اگر این افعال بر روند طبیعی خودش صورت بگیرد، نشانه سلامت است و اگر بر روند طبیعی خودش صورت نگیرد، نشانه بیماری است.
مثلاً در یک جسم سالم و طبیعی اگر غذا خورده شود، بعد از یک تا دو ساعت، سر دل انسان سبک می شود و سنگینی معده به حالت سبکی تبدیل می شود و به اصطلاح سر دلمان سبک می شود و بعد از مدتی دفع صورت می گیرد ولی فردی که غذا می خورد و به شدت سردلش سنگین می شود و حالت تهوع پیدا می کند و تا 24 ساعت نمی تواند چیزی بخورد، می فهمد که افعال معده اش از روال طبیعی خارج شده است یا مثلاً نداشتن دید خوب، نشان از خارج شدن افعال چشم از روال طبیعی است و فراموشی، نشان از خارج شدن افعال مغز از روال طبیعی خود است. به هر حال از روی افعال می توان متوجه بیماری شده لذا وقتی بیماری در سطح جسم رخ می دهد اختلالی در اخلاط است یعنی عدم انسجام در اخلاط می باشد به عبارتی دیگر یا اخلاط فاسد می شوند یا زیادتر و یا کمتر از معمول می شوند و یا در جای نامناسب قرار می گیرند و به طور کلی این اختلال خلطی مبنای ایجاد بیماری است.
حال سوال اصلی این است که چرا و به چه مکانیزمی این اخلاط در بدن انسان به هم می ریزند؟
عواملی خارجی یا داخلی وجود دارند که در ساختار اخلاط و مزاج ما دخالت می کنند و موجب نگهداری سلامت ما و یا موجب از بین رفتن سلامت ما می شوند که به آن اسباب ضروریه یا سته ضروریه یا اسباب سته می گویند یعنی غذا و نوشیدنیها، هوا، احتباس و دفع، خواب و بیداری، حرکت و سکون و نهایتاً اعراض نفسانی.
اعراض نفسانی مهمترین عامل بیماری:
اعراض نفسانی یعنی حالتهای روحی و روانی مثل غضب و خشم و سایر ویژگی های رفتاری و اعمال ویژه آدمی.
هر اختلالی که در ساختار شخصیت و روان انسان ایجاد شود بر روی اخلاط تاثیر می گذارد. مثال جالبی حکیم سید اسماعیل جرجانی در کتاب ذخیره خوارزمشاهی آورده است که می گوید مهمترین عاملی که بر روی اخلاط تاثیر می گذارد و باعث اختلال بدن می گردد، اعراض نفسانی یا حالتهای روحی و روانی است، او می گوید اگر چیزی به کسی بگویید که عصبانی شود، سریعاً تمام بدنش گر می گیرد، به لرزش می افتد و حرارت در بدنش ایجاد می گردد و تمام ساختار بدنش در چند لحظه دچار تغییر می شود، این حرارت و تغییراتی که ایجاد شده بخاطر آن است که از این کلمه شما رنجیده است، بنابراین می توان گفت اعراض نفسانی و حالات روحی و روانی بیشترین تاثیر را بر روی اخلاط و ساختار جسمی ما دارد. چون قدرت و سرعت تاثیرشان از غذا و از همه چیزهای دیگر بیشتر است.
در واقع اگر بدن دست کاری شود، روان تاثیر می پذیرد و اگر دردی در فردی وجود دارد، حافظه اش دچار مشکل می شود، نمی تواند محبت کند، دچار خشم و نفرت می شود، اگر دارای روان خوب و ایمان قوی باشد سخت ترین سختی ها را تحمل می کند، خم به ابرو نمی آورد، این یک واقعیت است که بشر امروز نیز متوجه شده است و تاثیر ذهن و روان بر روی جسم ثابت شده است.
آزمایشی بر روی افرادی که سکته مغزی کرده اند انجام شد و تمرینات ذهنی به آنها دادند و از این اشخاص خواستند تا کارهایی را که روزمره در زمان سلامت انجام می دادند را در ذهن خود تجسم کنند و بخاطر بیاورند مثلاً از یک کشاورز خواسته شد در ذهن خود حرکات روزمره و فعالیت خود را تکرار کند، با پژوهش دریافتند دستی که فلج شده است خیلی زودتر از روال معمول دوباره شروع به کار کرد یعنی یک تصویر ذهنی آثار جسمی واضحی از خود نشان می دهد. پس در نتیجه اختلالات و حرکات روانی بر ساختار اخلاط موثر می باشند. www.migna.ir
وقتی که غم و غصه، اضطراب و نگرانی فکری شما زیاد می شود، روند تولید سودا در بدن افزایش می یابد، پوست سیاه می شود، زیر چشم ها سیاه می شوند و ممکن است سوزش معده، یبوست، ریزش مو و مشکلات دیگری حادث شود و می گویند فرد دچار غلبه سودا شده است چرا که یکی از مهمترین علتهای مهمش حالتهای روحی و روانی است، کسی که غصه می خورد و دچار غم است بعد از مدتی تغییرات اخلاط در بدنش به شکل واضح صورت می گیرد.
گناه و اثرات منفی آن از منظر طب سنتی:
خداوند متعال این بدن را به گونه ای دقیق طراحی کرده است که اعمالی که از آن سر می زند، در حوزه فیزیولوژی در همه انسانها یکسانند: خوردن، خوابیدن، ارتباط ج ن س ی و ... منتها پروردگار قواعدی را گذاشته است تا این اعمال، تعادل اخلاط جسم را به هم نریزد، اگر از اعمالی که با این اخلاط جسم تنظیم شده اند، تخطی کنیم و رفتار را از چارچوب این دستورالعمل هایی که خداوند برای انسان در نظر گرفته است، خارج کنیم؛ یعنی مرتکب گناه شویم و از دستورالعملی که صانع مهربان انسان برای این وجود گذاشته است خارج شویم باید منتظر بازخورد آن در جسم و روحمان باشیم.
از گناه تعابیر زیادی شده است یکی از آن تعابیر ذنب است. ذنب به مفهوم دم و دنباله است یعنی آثار گناه در وجود آدمی باقی مانده و به دنبال او کشیده می شود.
غفران یعنی بخشش گناه همراه با پاک کردن آثار آن، که نشان می دهد گناه دارای آثاری است که در صورت توبه باید آثار آن نیز پاک شود وقتی گناه می کنیم فقط عقوبت در دنیای آخرت ندارد، بلکه این گناه در همین دنیا نیز در روی شخصیت ما تاثیر می گذارد و وقتی ما طلب غفران می کنیم، درخواست می کنیم تا غیر از بخشش خداوند، آثار گناه را نیز از وجودمان پاک کند، به طور خلاصه قواعد خاصی را، پروردگار و صانع انسان برای این جسم گذاشته است که خروج از این قواعد خاص و رفتار کردن برخلاف این قواعد، روی جسم و روی اخلاط بدن تاثیر منفی و نابجای خودش را برجای می گذارد، پیامبر اعظم (ص) می فرمایند: هر گناهی که فردی مرتکب می شود، نقطه سیاهی (سوداء) بر روی قلبش ایجاد می کند تا این که سیاهی ها زیاد می شود و کل قلب را می گیرد.
بنابراین گناه به معنای ارتکاب به عملی است، خارج از قواعدی که خالق برای این وجود طراحی کرده است که مستقیماً اثرش به خود گناهکار بر می گردد.
وسیله نقلیه ایی را در نظر بگیرید که کارخانه سازنده آن، دستورالعملی برای نگهداری و استفاده آن تدوین کرده است و در آن نوع و میزان سوخت و روغن و زمان تعویض آنها، سرعت مجاز و تمامی موارد را درج کرده است. حال اگر راننده ایی خلاف آن عمل کند، لاستیکش را کوچکتر از حد نرمال بگذارد، روغن و سوخت نامناسب در آن بریزد و با سرعت مجاز سیر نکند، قطعاً به ماشین صدمه می زند و باعث تخریب آن می شود، لذا کارکردهای گناه چون خارج از سیستم تعریف شده برای وجود انسان است، وجود را تخریب می کند و این وجود وقتی تخریب شد دچار بیماری و اخلاط نابجا می گردد و این نکته سودا هم که پیامبر گرامی اشاره می کند با مفهوم سودای طب سنتی نیز به گونه ای منطبق است.
گناه و تاثیر آن در ایجاد اضطراب و از بین رفتن حس امنیت:
خداوند در قران کریم تعبیر زیبایی آورده است و می فرماید کسی که از من غافل شود، زندگی سختی خواهد داشت.
وقتی غفلت و گناه ایجاد می شود و فاصله از خداوند ایجاد می شود، احساس امنیت از بین می رود و می دانیم اساس خوشبختی حس امنیت است و اساس بدبختی عدم حس امنیت و اضطراب و ترس است که مادر تمام بیماریهاست.
وقتی با گناه این فاصله ایجاد می شود، آرامش جای خود را به اضطراب می هد. اضطراب و افسردگی و غم ایجاد سوداهای رسوبی و بیماری زا می کند. در سال 1985 میلادی در هاروارد نیز تحقیقاتی انجام شد و گفته اند که مهمترین عامل ایجاد سرطان، ایجاد بیماریهای عفونی، بیماریهای روماتیسمی و تمامی اختلالات، عقب نشینی سیستم ایمنی است که مهمترین علت آن غم و غصه و اضطراب است.
بنابراین فراموشی خداوند و فاصله گرفتن از حق تعالی یک سختی در جان و دل ایجاد می کند، قلب مومن (قلب معنوی) مرکز ارتباط با خداوند است و حق تعالی گفته است آسمانها و زمین نمی توانند مرا در خود جای دهند ولی قلب مومن می تواند.
حال قلب یک فرد گناهکار سفت و سخت می شود و سیاه می گردد، دیگر جایگاه خداوند نیز نخواهد بود و از خداوند فاصله می گیرد و دچار اضطراب می گردد که این شروع تغییرات سودای بیماری زا در بدنش خواهد شد، هیجانات صفرایش را بهم می ریزد، بلغم، سودا و دم را به هم می ریزد و اختلال اخلاطی بسیار بدی ایجاد می کند که پایه تمام بیماریها از جمله سرطان است، سرطانها از رسوب سودا ایجاد می شوند و امروزه تاکید دارند که اضطرابها یکی از اصلی ترین فاکتورهای بروز سرطان است.
کلام آخر:
در نتیجه " الا بذکرالله تطمئن القلوب" حقیقتاً تموج و اختلال و پریشانی روان که منشاء آن گناه و دوری از خداوند است، باعث عدم تعادل ساختاری و شخصیتی شده که منجر به ایجاد سودا و اختلال در مکانیزم بدن انسان شده و انواع بیماریها را به همراه خواهد داشت.
لذا همان گونه که جسم نیاز به تغذیه سالم دارد، روح هم غذای سالم می خواهد و گناه غذای مسموم روح است و بیماریهای جسمی را نیز به همراه خواهد داشت.
:: موضوعات مرتبط:
روانشناسی دینی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1571
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
گونه پاسخ کودکان را درباره خدا به درست جواب دهیم؟
بیشتر کودکان، با طرح سوالهای غیرمنتظره درباره موضوعات مختلفی از جمله خدا، موجب شگفتی بزرگسالان میشوند.
مشکل بسیاری از کودکان، این است که والدینشان، انرژی آنها را صرف همه چیز، از کلاسهای هنری و ورزشی گرفته تا رایانه میکنند، اما از درس ایمان غافلاند. آنها فراموش میکنند که آنچه میگویند و عمل میکنند یا نمیگویند و عمل میکنند، تاثیر ماندگاری بر کودک میگذارد.
چطور به زندگی کودکان رنگ معنویت بزنیم؟بهترین راه ارتقای زندگی معنوی کودکان، راحت و آشکار حرف زدن درباره خداست. اصل کلی که بیشتر کارشناسان آن را تایید میکنند، این است که بگذارید بچهها، گفتوگو را هدایت کنند و بعد، با سوال کردن شما، موضوع را پیگیری کنید.
حرف زدن درباره خدا، به این دلیل بااهمیت است که میتواند بهترین راه برآوردن مهمترین نیازهای کودکان باشد؛ زیرا کودکان، بیش از بزرگسالان، خود و اطرافیانشان را به تکیهگاه قوی و مهربانی نیازمند میدانند که قادر است همه آرزوهای آنها را برآورده کند.
فایده دیگر صحبت کردن درباره خدا، این است که همه چیز را در دنیا توضیح میدهد، زیبایی طبیعت، تولد نوزاد یا مرگ یک دوست که با این توضیح- مرتبط کردن رویدادهای طبیعی به خدا نوعی احساس شگفتی نیز همراه است؛ زیرا روح کودک، دنبال عجایب و اسرار میگردد و زمانی که برای پرسشهای کلیدی خود، پاسخی منطقی مییابد، احساس آرامش میکند. گرچه کودکان نوپا، كوچكتر از آن هستند که مفاهیم مبهم معنوی را درک کنند، اما آنقدر بچه نیستند که نتوانند کلماتی را درباره خدا یاد بگیرند.
طعم حضور خدا را به کودک بچشانیماین سوال غلط است که: «چطور کودکم را وادار کنم به خدا اعتقاد پیدا کند؟» پرسش صحیح این است که: «چهطور به او نشان دهم که خدا، در زندگیاش حضور دارد؟»
حدود سه یا چهار سالگی، بچهها، نام خداوند را یاد میگیرند. کودک، ابتدا، دنبال قویترین فرد است و چون از نوزادی، مادر، نیازهایش را رفع کرده، میپندارد که مادر، محکمترین تکیهگاه است، ولی خیلی زود میفهمد که مادر، از خیلی چیزها میترسد و چون پدر از آنها نمیترسد، پدر را تکیهگاه و قویترین آدم مییابد، ولی پدر هم از بعضی چیزها میترسد.
در این زمان است که از ما میپرسد: «چه کسی قویترین است؟» به او میگوییم: «خدا». این خدا کجاست؟ به او میگوییم: «بزرگتر که شدی، برایت میگویم.» چون کودک سه، چهار ساله، در مرحله تفکر ابتدایی است، فقط آنچه را میبیند، قبول دارد. بنابراین نمیتوان به او گفت: «خدا نادیدنی است و همه جا هست.»
خدای دوست داشتنی 5 سالگیدر فاصله سنی سه تا پنج سالگی، کودکان، خدا را شبیه انسانی میدانند که به آنها اتومبیل یا اسباببازی میدهد و مراقب همه چیز است؛ موجودی دوستداشتنی. چنین برداشتی، به چنین پرسشهایی میانجامد: «آیا خدا میخوابد؟ خدا برای تعطیلات کجا میرود؟ خدا کجا زندگی میکند؟»
اگر به او بگویید: «اگر بدرفتاری کنی، خدا عصبانی میشود»، او، پدری عصبانی را مجسم میکند که آماده است برای جزییترین تخطی، او را تنبیه کند. migna.ir بهتدریج که بزرگتر شد، باید خدا را به او چنان معرفی کنیم که بچهها، از او خوششان بیاید. از لطف و کرم خدا، مهربانی، قدرت خدا، بخشش و زیباییدوستی او میگوییم. درباره بهشتی که به نیکوکاران وعده داده، سخن میگوییم و اگر ضرورت خاصی پیش آمد،درباره جهنم به زبانی ساده برایش توضیح می دهیم.
:: موضوعات مرتبط:
روانشناسی دینی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1515
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
اهميت مشاوره و ويژگى هاى مشاور از منظر دينى
اسلام به عنوان مكتبى جامع و همه جانبه نگر براى سلامتى روح و روان و سلامتى دينى انسان اهميتى فوق العاده قايل است. از اين رو، با ارائه برنامه و دستورات لازم، تمهيدات لازم را براى تحقق آن فراهم نموده است. يكى از رهنمودهاى ارزشمند اسلام در اين رابطه، توصيه به همفكرى، تبادل نظر و مشورت در امور مختلف اجتماعى، و استفاده از تخصص همنوعان در تأمين سلامت روحى، جسمى و توصيه به رعايت موازين اخلاقى و دينى در مشاوره است. در اين مقاله، ضمن تبيين مفهوم مشاوره از نگاه دينى و روان شناسى معاصر و توجه به نقاط اشتراك و اختلاف آنها، به اهميت مشاوره و ويژگى هاى مشاور از منظر دينى پرداخته شده، و همچنين به آثار و پيامدهاى مثبت وجودِ اين ويژگى ها در مشاور اشاره گرديده است.
كليد واژه ها: مشاوره، مشاوره اسلامى، مشاور، روان شناسى معاصر، رازدارى، دين دارى، عقل.
مقدّمه
هر انسان بالغ و خردمندى به طور طبيعى در پى كمال و موفقيت و بالندگى بيشتر در زندگى بوده، همواره در تلاش است تا به هدف و آرزويى كه در حيات دنيوى دارد نايل آيد. از اين رو، براى رسيدن به هدف آرمانى خود از هيچ كوششى فروگذار نكرده، سعى مى كند از تمام استعدادها و توانمندى هاى خود بهره گرفته تا به سر منزل مقصود برسد. اما بسيار اتفاق افتاده كه به هدف خود نرسيده و از طى كردن مراتب كمال و پيشرفت باز مى ماند.
شايد بتوان علل و منشأ اين ناكامى ها و شكست ها را در چند عامل خلاصه نمود:
الف. خطا و اشتباه بودن مسيرى كه پيموده اند;
ب. روشن نبودن هدف و مقصود;
ج. عدم توجه به توانمندى ها;
د. انتخاب و گزينش معيارهاى نادرست;
همه اين عوامل مى تواند ناشى از استبداد به رأى و خودمحورى فرد باشد و اينكه فرد خود را بى نياز از همفكرى، تبادل نظر و مشورت با ديگران بداند.
روشن است كه زندگى فراز و نشيب هاى فراوانى دارد و هر فردى به تنهايى قادر بر فهم، حل و رفع موانع و مشكلات زندگى نيستوتنهامى توان در سايه تعامل انديشه و تضارب افكار و مشورت، سره را از ناسره جدا كرد.
اگر اندكى با تأمّل و دقت به پيرامون خود و حتى به گذشته انسان ها و ساير كشورها توجه كنيم، متوجه مى شويم كه بيشتر اكتشافات، اختراعات و نظريه پردازى ها در عرصه هاى گوناگون، محصول هم انديشى، تعامل و بهره گيرى از تجربه ها، ايده ها و نظريات ديگران بوده است. اگر قرار باشد هر فردى تنها به خودش متكى باشد
و هيچ گاه از تجارب و انديشه ديگران بهره نگيرد، طبيعى است كه به بالندگى و پيشرفت اندكى نائل نشود و به شكوفايى و ترقّى زياد اميدوار نباشد. البته، روشن است كه مراد از پيشرفت و بالندگى در زندگى پيشرفت در عرصه هاى مادى، معنوى،اخلاقى،اجتماعى،انسانى است.
دين اسلام به لحاظ جامعيت، بالندگى، سعادت بخشى و پويايى، كه در قوانين و آموزه هاى خود دارد، به همفكرى و مشورت توجه ويژه اى نموده و اهميت آن، جايگاه آن و فوايد آن را گوشزد نموده است. مقاله حاضر در پى آن است تا اهميت مشاوره و خصوصيات مشاور را از منظر دينى، مورد بررسى قرار دهد تا مشاوران و حتى مراجعان بتوانند از آموزه ها و دستورات ارزنده اسلام در اين حوزه بهره مند باشند.
معناى مشاروه
«مشاوره» و مشتقات آن از قبيل تشاور، مشورت و غيره به معناى استخراج رأى صحيح است. بدين معنا كه انسان وقتى خودش درباره كار يا مسئله اى اطلاع درست و نظر صحيحى ندارد، به ديگرى مراجعه كند و از او نظر درست و محكم را بخواهد.1
در لغت نامه دهخدا واژه «مشاوره» چنين تعريف شده است:
كلمه مشورت و مشاوِرِه، كه در تداول فارسى زبانان به كسر «واو» و «راء» تلفظ مى شود ولى تلفظ صحيح آن مشاوَرَه به فتح «واو» و «راء» است، واژه اى عربى از ريشه شارَ يَشيرُ به معناى بيرون آوردن، آراستن و رأى زدن است.2
مشاوره همچنين در مفهوم جديد و حرفه اى آن ترجمه واژه انگليسى «Counseling» از ماده «Counsel» به معناى پند، نصيحت، راهنمايى و پيشنهاد است.3
مفهوم مشورت در اسلام
در قرآن كريم سه بار كلمات هم خانواده مشورت ذكر شده است و به معناى توافق و هم رأيى، اهتمام به جلب نظر و رأى مردم در مسائل حكومتى و عاملى از مجموعه عوامل مؤثر در تشكيل يك جامعه سالم به كار رفته است. موارد مذكور به ترتيب عبارتند از: بقره: 233، آل عمران: 159 و شورى: 38. در احاديث و روايات هم مشاوره عمدتاً به معناى گفتوگو و تبادل نظر با افراد صاحب نظر و خردمند و استفاده از رأى و نظر آنان در تصميم گيرى هاى مهم و دشوار آمده است. نمونه اى از اين روايات در مباحث آينده مطرح خواهد شد.
مشاوره در روان شناسى
براى مشاوره تعاريف اصطلاحى متعددى ارائه شده است. به اعتقاد بوركس (Borks) و استفلر (Stoffler) «مشاوره به رابطه حرفه اى بين يك مشاور آموزش ديده و مراجع دلالت دارد، اين رابطه براى كمك كردن به مراجعات جهت درك و روشن كردن نظرات آنها در مورد محيط زندگى خود و ياد دادن راه رسيدن به اهداف انتخاب شده فردى از طريق انتخاب راه هاى سنجيده و با معناى فردى و حل مشكلات هيجانى و ميان فردى برگزار مى شود.» رابرت گيبسون (Robert Gibson) و ميشل (Mitchell) نيز مشاوره را اين گونه تعريف كرده اند:
مشاوره يك رابطه ياورانه دو نفرى است كه تكيه بر نياز فرد به رشد و سازگارى و تصميم گيرى و حل مشكل دارد.4
انجمن روان شناسى آمريكا در سال 1981 حرفه مشاوره را با توجه به جنبه هاى عملى و قابليت اجرايى آن چنين تعريف كرد:
مشاوره يعنى كمك به مراجعان براى كسب مهارت هاى فردى ـ اجتماعى و تغيير و يا اصلاح اين مهارت ها، توسعه و پيشرفت سازگارى و افزايش قابليت انطباق آنان با تمنّيات و خواسته هاى متنوع و متغيّر زندگى، افزايش مهارت ها به منظور مقابله با مشكلات محيطى و بالاخره توسعه انواع قابليت هاى آنان در حل مسائل، مشكلات و تصميم گيرى ها.5
با توجه به تعاريف ارائه شده درباره مشاوره و نيز با توجه به الزامات آموزه هاى دينى در خصوص ويژگى هاى مشاور، مى توان گفت: مشاوره فرايندى فراتر از شور و مشورت ساده است و مشاور بايد داراى ويژگى ها و صفات خاصى باشد و ملتزم به رعايت قواعد و قوانين لازم بوده و آنها را رعايت نمايد. به بيان ديگر، مشاوره فرآيند پويايى است كه طى آن مشاور براساس اصول روابط اسلامى و انسانى و با تكيه بر مهارت ها و توانمندى ها به برقرارى ارتباط با مراجع پراخته، به وى كمك مى كند تا مشكل و احياناً كمبود اطلاعات خود را برطرف نمايد.
مقايسه
با در نظر گفتن تعاريف اصطلاحى، كه از مفهوم مشاوره از نگاه روان شناسى معاصر ارائه شده و با توجه به كاربرد مفهوم مشورت در متون مقدّس دين اسلام، اين سؤال مطرح مى شود كه بين مفهوم مشاوره از منظر روان شناسى و مشاوره تخصصى با مفهومى كه در روايات و آيات مورد استفاده قرار گرفته چه ارتباطى وجود دارد؟
در پاسخ به اين سؤال، سه تلقّى وجود دارد:
1. همه آنچه در روايات در اين باب وارد شده، مرتبط با مشاوره به معناى فنى و عملى امروزى آن دانسته شود. به عبارت ديگر، همه كاربردهاى واژه مشاوره در قرآن و سنّت، با مشاوره به معناى جديد و اصطلاحى آن مترادف گرفته شود.
2. احتمال ديگر اينكه، مشورت و مشاوره در روايات و آيات با مشاوره اصطلاحى كاملا متفاوت و متباين بوده و اين دو مفهوم كاملا با هم ديگر بيگانه باشند.
3. احتمال سوم كه به نظر مى آيد تلقّى درست هم باشد، اين است كه هرچند اين دو مفهوم كاملا بر هم منطبق نيستند، اما با همديگر ارتباط دارند و در بخش هاى زيادى از دايره صدقشان بر هم ا نطباق پيدا مى كنند.
در تحليل و تبيين اين ادعا بايد بر اين نكته تأكيد كرد كه مفهوم شور، مشورت و مشاوره در روايات به لحاظ كاربرد، وجود مشكل به معناى روان شناختى نيست. البته، وجود مشكل در مشاوره روان شناختى نيز لزوماً براى مراجع لازم و ضرورى نيست; چه بسا مشاوره براى كسب مهارت و اطلاعات كافى صورت مى گيرد گرچه در موارد زيادى فرد به خاطر وجود مشكلات به مشاورِ روان شناسى مراجعه مى كند. ثانياً، مشاوره و همفكرى در روايات شامل مواردى است كه افراد مشاوره كننده هم طراز هستند و يا يكى در سطح پايين تر است. ثالثاً، مفهوم مشاوره، كه در متون دينى به كار رفته، از مفهوم اصطلاحى مشاوره روان شناختى، عام تر بوده و شامل مسائل خانوادگى، اجتماعى، سياسى، اخلاقى و... مى باشد. اين عموميت و شموليت در معناى لغوى مشاوره در متون دينى است. در حالى كه، مفهوم مشاوره در معناى اصطلاحى آن، كه رشته و فن خاص است، از هر سه لحاظ اخص است; زيرا اولا، مراجع از آن حيث كه به مشاور مراجعه كرده است، هم طراز با او نيست. ثانياً، به نحوى براى مراجع مشكل روانى و يا روحى پديد آمده است، نه اينكه صرفاً سؤال داشته باشد و بخواهد راه حلى براى آن پيدا كند. ثالثاً، اين نوع مشاوره بيشتر ناظر به مشكلات شغلى، تحصيلى و روانى است. بنابراين، براساس تلقّى سوم مشاوره به معناى لغوى آن، از سه جهت عموميت و شموليت دارد، ولى معناى اصطلاحى آن از هر سه جهت خاص است.
اما اگر كسى مدعى شود مشاوره به معناى خاص ماهيتاً با مشاوره به معناى عام متفاوت است، سخن درستى نيست. نكته ديگر اينكه، مشورت و مشاوره داراى دو سطح است: در سطح نخست، همه انسان هاى سالم و عاقل در پيمودن طريق كمال و بهره مندى از توانمندى ديگران، نياز به مشاوره دارند و يكى از نشانه هاى خردمندى انسان اين است كه از انديشه و خرد ديگران استفاده كند. به نظر مى رسد، انسان ها هرقدر عقلانيتشان بيشتر باشد، نياز آنان به مشاوره در مسائل گوناگون بيشتر خواهد بود. در سطح دوم، عده اى هستند كه نياز ويژه و تخصصى ترى به مشاوره دارند كه با مشاوره هاى عام قابل حصول نيست. مثلا، مشكلاتى از قبيل ناخن جويدن، شب ادرارى، فزون كنشى، اضطراب، وسواس شديد، توهم و مانند آنها، اين گونه مشكلات با مشاوره هاى عمومى قابل حل نيست. در اين گونه موارد بايد به مشاوران زبده كه تخصص كافى و آموزش كافى دارند، مراجعه شود و فرايند درمانى مى بايستى فرايندى علمى و جلسات به صورت حرفه اى برگزار شود. اين همان، مشاوره به معناى مصطلح است.
لازم به يادآورى است كه خصوصيات و صفاتى كه در روايات براى مشاور بيان شده است، همه سطوح مشاوره را شامل مى گردد و اگر مشاوره اى بخواهد اصولى و صحيح باشد، مى بايستى واجد همه شرايط بيان شده در روايات باشد. اكنون به اهميت مشاوره و خصوصيات مشاور از نگاه دينى مى پردازيم و سعى خواهيم كرد دلايل صحت تلقّى سوم را بررسى نماييم. migna.ir
اهميت شور و مشورت در اسلام
در آموزه هاى حيات بخش اسلام به موضوع مشورت و هم فكرى اهميت ويژه اى داده شده و حتى به برگزيده و كامل ترين مخلوق الهى يعنى پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله)، با اينكه ـ قطع نظر از وحى آسمانى ـ آنچنان فكر نيرومندى داشت كه نيازى به مشاوره نداشت توصيه مى شود كه در امور عمومى مسلمانان، كه جنبه اجراى قوانين الهى دارد (نه قانونگذارى) و در مسائل سياسى و اجتماعى مشورت كند. پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله)نيز به اين دستور الهى ملتزم بوده تا آنجا كه گاهى از رأى خود براى احترام به نظر ديگران، صرف نظر مى نمود. نمونه عينى آن را در جنگ احد مشاهده مى كنيم، و حتى مى توان گفت: يكى از عوامل موفقيت پيامبر(صلى الله عليه وآله)در پيشبرد اهداف اسلامى همين موضوع بوده است.6
اصولا رهبران و مردمى كه كارهاى مهم خود را با مشورت و صلاح انديشى يكديگر انجام مى دهند و صاحب نظران آنها به مشورت مى نشينند، كمتر گرفتار لغزش مى شوند و بيشتر كارهاى آنان قرين موفقيت، سلامتىوبالندگى بوده است. پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله)مى فرمايند:
كسى نيست كه با ديگران مشورت كند و به سوى رشد و كمال هدايت نشود.7
حضرت اميرالمؤمنين على(عليه السلام) مى فرمايند:
هر كس با خردمندان مشورت كند با انوار خردهاى آنان روشنى يابد و به راه راست و رستگارى نائل گردد.8
همچنين مى فرمايند:
مشورت كننده از نابودى و سقوط مصون مى ماند.9
افرادى كه گرفتار استبداد رأى هستند و خود را بى نياز از افكار ديگران مى دانند، هر چند از نظر فكرى و تعقّل فوق العاده باشند، غالباً مبتلا به خطاهاى بزرگ و بنيان كن مى شوند. حضرت على(عليه السلام)در اين باره مى فرمايند:
«من استبد برأيه هلك و من شاور الرجال شاركها فى عقولهم»;10 كسى كه استبداد به رأى داشته باشد هلاك مى شود و كسى كه با افراد بزرگ و صاحب انديشه مشورت كند، در عقل آنان شريك مى شود.
همچنين فرمود:
مشاوره كنيد، چون موفقيت در مشاوره است.11
همچنين آن حضرت فرمودند:
مشورت عين راه يابى است، آن كس كه به فكر خود متكى گردد، خود را به مخاطره انداخته است.12
افراد مستبد علاوه بر اينكه خود را به خطر مى اندازند، موجب مى شوند پويايى و بالندگى انديشه در توده مردم بى رونق شده و افكارشان متوقف شود و استعدادها و سرمايه هاى انسانى آنان از دست برود. سرّ اينكه خداوند متعال مى فرمايد:
(... وَ شَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ...) (آل عمران: 159); در كارها با مردم مشورت كن.
به خاطر اين است كه افكار و انديشه هاى مردم به شكوفايى و پويايى برسد و در سايه مشورت و هم فكرى بتوانند از عقل و انديشه خويش بهره جسته و آن را بارور سازند. در رابطه با تفسير اين آيه از ابن عبّاس نقل شده است: وقتى اين آيه نازل شد، پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود:
آگاه باشيد كه خداوند و رسولش از مشورت بى نياز هستند، لكن خداوند آن را رحمتى براى امت اسلام قرار داده، پس كسى كه مشورت نمايد از ترقّى و به راه راست شدن باز نمى ماند و كسى كه مشورت را ترك كند، از گمراهى و ضلالتش كاسته نمى شود.13
چنان كه افراد كارهاى خود را براساس مشورت و هم فكرى انجام دهند، كمتر گرفتار خطا و اشتباه مى شوند و اگر به خطا هم گرفتار شوند، مورد مذمّت و سرزنش قرار نمى گيرند; زيرا وظيفه خود را انجام داده اند و اگر اشتباهى رخ داده به خاطر ديگران و خطاى آنان بوده است و اگر به پيروزى و موفقيت نايل آيند، كمتر مورد حسد واقع مى شوند; زيرا ديگران پيروزى وى را از خودشان مى دانند و معمولا انسان ها نسبت به كارى كه خودشان انجام داده اند، حسد نمىورزند. امام كاظم(عليه السلام)در اين باره مى فرمايند:
كسى كه با ديگران مشورت كند، راهى را كه مى رود چنانچه صحيح باشد، مورد مدح و ستايش ديگران قرار مى گيرد و چنانچه به نتيجه مطلوب نرسد، مورد سرزنش قرار نمى گيرد.14
زمانى كه زمامداران (فرمانروايان) شما برگزيدگان و بهترين شما باشند و توان گر شما، سخاوتمند باشند و كارهايتان با مشورت و همفكرى انجام گيرد، در اين صورت زنده ماندن براى شما بهتر از مرگ است.15
به عبارت ديگر، انسان ها در حيات پاكيزه قرار دارند و امور زندگى آنان براساس تدابير حكيمانه اداره مى شود و بخشى از شايستگى حيات در اين دنيا متأثر از مشورت و همفكرى است. مولوى مى گويد:
مشورت ادراك و هشيارى دهد *** عقل ها مرعقل را يارى دهد
گفت پيغمبر بكن اى رايزن *** مشورت، كالمستشار مؤتمن
مشورت در كارها واجب بود *** تا پشيمانى در آخر كم شود
مشورت كن با گروه صالحان *** بر پيمبر، امر شاورهم بخوان
(امرهم شورى) براى اين بود *** كز تشاور سهو و كژ كمتر شود
كاين خردها چون مصابيح انور است *** بيست مصباح از يكى روشن تر است.16
ويژگى ها و صفات مشاور
كامل بودن و جامعيت از ويژگى هاى منحصر به فرد دستورات اسلام بوده و در آموزه هاى آن به تمام ابعاد مسائل اجتماعى، سياسى، فرهنگى، خانوادگى، حرفه اى و... اشاره شده است. به گونه اى كه مى توان براى بسيارى از سؤال هاى مطرح در هر عصر و زمانى، پاسخى دقيق و قانع كننده يافت. اين پاسخ ها و راه كارها با تتبع و اجتهاد در آيات و روايات و با بهره گيرى از نعمت عقل به دست آيد. مشاوره و نظرخواهى و هم فكرى، كه در دستورات دينى به آن توصيه فراوان شده، نيز مشمول قوانين اسلامى بوده و شرايط و خصوصيات مشورت و مشاور در آن بيان گرديده است. در اينجا به مهم ترين ويژگى هاى مشاور از منظر اسلام اشاره مى شود:
1. عاقل بودن
از منظر اسلام، يكى از اصلى ترين تكيه گاه هاى اسلام در امور دنيوى و اخروى انسان ها قوّه تعقّل و خردورزى آنان است. از منظر اين آيين ابدى، انسان حق ندارد آنچه را كه عقل نادرست مى داند، باور كند و به آن عمل نمايد. عقل از نگاه دينى، حجت باطنى انسان ها و يكى از هديه هاى بزرگ الهى، به بشريت است كه در سايه آن، راه صحيح و درست مشخص مى گردد. اگر چه عقل به تنهايى اين توانايى را ندارد تا انسان ها را به سرمنزل كمال و سعادت برساند، ولى اين مهم در پرتو شرع و دستورات دينى امكام حصول دارد. در منطق قرآن كريم، عقل به عنوان يكى از اسباب سترگ نجات و هدايت انسان معرفى شده و خردمندان مورد مدح و ستايش اين كتاب جاودانه قرار گرفته اند:
(الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ) (زمر: 18); آن كسانى كه به سخن گوش مى دهند و از بهترين آن پيروى مى كنند، ايشانند كسانى كه خدا هدايتشان كرده و اينان خردمندانند.
اين آيه كريمه افراد هدايت يافته را كسانى مى داند كه صاحب خرد و انديشه هستند و در سايه خرد و تعقل مى توانند گزينه هاى درست را انتخاب كرده و جزو هدايت يافتگان باشند. از اين رو، با توجه به اينكه خرد و عقل جايگاه ويژه اى در ترقّى و پيشرفت معنوى و مادى انسان ها دارد، در دستورات اسلامى بخصوص در فرمايشات ائمّه اطهار(عليهم السلام) به افراد توصيه شده است تا با اشخاص عاقل مشورت كنند و از فكر و نظر آنان بهره گيرند و از مشورت كردن با افراد جاهل برحذر باشند. امام صادق(عليه السلام) در اين باره مى فرمايند:
مشورت شايسته نيست، جز با رعايت حدود و شرايطش انجام پذيرد، چه در غير اين صورت زيان آن براى مشورت كننده بيش از منافع و سودش خواهد بود. اين شرايط عبارتند از: خردمند و صاحب نظر بودن مشاور... .17
و در روايتى ديگر رسول گرامى(صلى الله عليه وآله) مى فرمايند:
دورانديشى عبارت است از مشاوره با عاقل و اطاعت از او... وقتى عاقل خيرخواه به تو مشاوره داد، قبول كن.18
روشن است كه دليل ارجاع به صاحبان خرد و انديشه صحيح در مشاوره، به دليل منفعت ها و فوايدى است كه در مشاوره وجود دارد. در بعضى از فرمايشات معصومان(عليهم السلام)علاوه بر توجه دادن به مشاوره با افراد عاقل، به بركات و فوايد آن نيز اشاره گرديده است. در اين زمينه پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله)مى فرمايند:
مشورت كردن با عاقل خيرخواه، بركت، رشد، و توفيقى از جانب خداوند متعال است. و وقتى كه مشاور عاقل خيرخواه به تو توصيه اى كرد، نبايد مخالفت كنى، به درستى كه در مخالفت و توجه نكردن، هلاكت و خسران است.19
حضرت على(عليه السلام)نيز مى فرمايند:
كسى كه با صاحبان خرد مشورت كند به سوى رشد (سعادت) هدايت مى شود.20
در اين دو روايت، چند نكته قابل توجه است: الف. لزوم مشورت با افراد خردمند و عاقلى كه خيرخواه باشند; ب. مشاوره با افراد خردمند سبب رشد، بركت، توفيق الهى و كمال است; ج. مخالفت با توصيه هاى مشاور عاقل موجب هلاك و خسران مى باشد.
2. دانش و تخصص
در آموزه هاى دينى و در سيره عقلا و انديشمندان، براى تخصص و خبرگى در شغل و حرفه مربوط و در لزوم مراجعه به افراد صاحب نظر و خبره، جايگاه ويژه اى قائل بوده و آن را يكى از اصول مسلّم عقلايى تلقّى مى كنند. اگر كسانى براى رفع مشكل و سؤال خود به افراد غيرمتخصص رجوع كنند، مورد سرزنش و مذمّت قرار مى گيرند. اين سرزنش به اين دليل است كه فرد جاهل و كسى كه در رشته خود تخصصى ندارد، نه تنها توانايى حل مشكل را ندارد بلكه به دليل بى تجربگى بر ميزان مشكلات مى افزايد. در قرآن كريم به روشنى دستور داده شده تا انسان ها به افراد خبره و كاردان رجوع كنند:
(فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ) (نحل: 43); از اهل اطلاع و خبره سؤال كنيد اگر نمى دانيد.
در تفسير نمونه ذيل آيه مذكور مى فرمايد: ذكر به معناى آگاهى و اطلاع است و اهل ذكر مفهوم وسيعى دارد كه همه آگاهان و اهل اطلاع را در زمينه هاى مختلف شامل مى شود.21 مشاور نيز به لحاظ اينكه مورد مراجعه مردم است و بايد آنها را هدايت و راهنمايى كند، بايد از علم و تخصص مربوط به آن مسئله برخوردار باشد. در غير اين صورت، ضررش بيشتر از نفع آن خواهد بود. حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام)مى فرمايند:
بهترين كسى كه مشورت كنى صاحبان عقل و علم اند و صاحبان تجربه و دورانديشى.22
پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) در جنگ خندق وقتى براى دفاع از مدينه با لشگريان و ياران خود مشورت نمودند، بيشتر به نظر سلمان فارسى، كه تجارب جنگى و تخصص جنگى داشتند، اهميت دادند و در نهايت نيز نظر او را پذيرفته و اطراف مدينه را به پيشنهاد ايشان خندق كندند و بدينوسيله، از ورود دشمن خطرآفرين به مدينه جلوگيرى نمودند. بنابراين، مشاور مى بايستى در حد امكان از بينش قوى و تخصص لازم بهره مند باشد تا بتواند گره مراجع را باز نموده و انديشه او را در مسيرى درست رهنمون شود.
3. رازدارى
يكى از اصول اخلاقى و تربيتى اسلام رازدارى و فاش نكردن اسرار خود و ديگرن است. چه بسا ممكن است كرامت انسانى فرد در صورت فاش شدن اسرار و رازهاى نهانى اش لطمه بيند و ديگران از اين پيشامد و جريان سوء استفاده كنند. از اين رو، در دستورات اخلاقى و تربيتى دين اسلام توصيه شده كه هرگز اسرار ويژه خود را، حتى به دوستان صميمى خود نگوييد; زيرا ممكن است آنان روزى دشمن شما شوند و از اين فرصت سوء استفاده نمايند. تأكيد به رازدارى و كتمان سرّ در رابطه با اسرار ديگران و مسائل خصوصى ديگران، كه مورد اطلاع فرد است، بيشتر بوده و سفارش اكيد شده كه نبايد حرف هاى نهانى مردم و راز و رمز زندگى فردى و اجتماعى آنان را كه در اختيار شماست، فاش گردد و كتمان سرّ برادران دينى يكى از وظايف اخلاقى مؤمنان شمرده شده است.
حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) در ضمن توصيه هاى اخلاقى و حكومتى كه به مالك اشتر دارند، به رازدارى مردم توصيه مى كنند، آن حضرت در الگوبردارى از قرآن كريم، به مالك اشتر تأكيد مى كند كه تو به عنوان نماينده حكومت، بيش از هر كس سزاوار حفظ اسرار مردم هستى. مردم به هنگام مشكلات و ناملايمات، با تو به طرح اسرار خود مى پردازند. تو بايد با حوصله كامل پاى حرف آنان بنشينى و سنگ صبور و رازدار آنان باشى.23
در تفسير نمونه ذيل آيات 4 تا 6 سوره يوسف آمده است: از درس هايى كه اين بخش از آيات سوره يوسف به ما مى دهد، درس حفظ اسرار است كه گاهى در مقابل برادران نيز بايد عملى شود. در زندگى انسان اسرارى وجود دارد كه اگر فاش شود، ممكن است آينده او و جامعه اش را با خطر مواجه كند. خويشتن دارى در حفظ اسرار و راز خود و ديگران يكى از نشانه هاى وسعت روح و قدرت اراده است.24 امام رضا(عليه السلام)مى فرمايند:
مؤمن، مؤمن نخواهد بود مگر اينكه سه خصلت داشته باشد: سنّتى از پروردگار متعال و سنّتى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و سنّتى از امام و پيشوا; سنّت پروردگار كتمان اسرار است، سنّت پيامبر مدارا با مردم است و سنّت امام شكيبايى در برابر ناراحتى ها و مشكلات مى باشد.25
البته، مراد از كتمان سرّ در اين روايت بيشتر ناظر به كتمان اسرار ديگران است.
مشاور به عنوان كسى كه مورد اعتماد و محرم اسرار آنان است مى بايستى رازدارى را در حدّ اعلاى آن رعايت نمايد در غير اين صورت، هم مردم به او كمتر مراجعه و اعتماد خواهند كرد و هم اينكه افشاى اسرار مراجعان چه بسا موجب درگيرى ها، سوءظن ها و اختلافات گردد. امام جعفر صادق(عليه السلام) در رابطه با رازدارى مشاور مى فرمايند:
«انّ المشورة لاتكون بحدودها... والرابعة ان تطّلعه على سرّ فيكون علمه به كعلمك بنفسك، ثم يسّر ذلك و يكتمه...»;26 مشورت داراى حدودى است... چهارمين آن اين است كه اگر آگاه كنى مشاور را بر اسرار خودت، آگاهى او بر اسرارت مانند آگاهى خودت بر اسرارت باشد، و لذا بايد آن را مكتوم و پوشيده نگه دارد.
حضرت على(عليه السلام)نيز مى فرمايند:
«المستشار مؤتمن»;27 مشاور امانت دار است.
كسى كه امانت دار باشد در امانت خيانت نمى كند و راز افراد را فاش نمى سازد. البته، در مواردى مشاور مى تواند و گاهى بايد اسرار مراجع را فاش كند و آن زمانى است كه مراجع احتياج پيدا مى كند از متخصصان ديگر كمك بگيرد. در اين صورت، مشاور بايد اطلاعات خود را در اختيار متخصصان مربوط قرار دهد تا آنان بتوانند با اطلاعات كافى به جهت حل مشكل مراجع اقدام كنند. migna.ir
4. ديندارى و تقوا
يكى از صفات پسنديده و ارزش هاى جاودانه و سعادت بخش، تقوا و ديندارى است. ديندارى و رعايت حدود احكام الهى و تقيّد به دستورات شرع مقدّس اسلام و پرهيز از گناهان از مسائلى است كه نظير و همتايى نمى توان براى آن يافت; چه اينكه اين خصيصه موجب كمال دنيوى و اخروى انسان مى گردد. كسى كه آراسته به اين گوهر گرانبها باشد، در چهارچوبه قوانين الهى قرار مى گيرد و از بندگان مطيع پروردگار شمرده مى شود. اين التزام و پاى بندى به دستورات خالق متعال موجب رشد مادى و معنوى انسان مى گردد و او را از پرتگاه هاى خطرناك محافظت نموده و از فتنه ها دور مى سازد. تقوا به مثابه يك نگهبان قوى و يك كنترل كننده مطمئن، جلوى سركشى نفس اماره را سد كرده، صاحب تقوا را از هلاكت معنوى مصون مى دارد و دريچه هاى نور و هدايت را به او مى نماياند. اميرالمؤمنين على(عليه السلام)مى فرمايند:
بدانيد كه هر كسى كه از خداى هراسد و تقوا پيشه كند براى او راه بيرون شدن از فتنه ها و چراغى در تاريكى ها قرار مى دهد، و او را در آنچه ميل و خواست اوست جاويدان مى دارد، و در نزد خود در منزل كرامت فرود مى آورد، در سرايى كه خاص خود ساخته و سايه اش عرش است، و روشناييش خشنودى او، و زايران آن فرشتگان و دوستانش پيامبران وى اند.28
تقوا موجب سهولت در كارها، رهايى از شدائد، رزق فراوان و محبوب شدن در دل هاى مؤمنان مى گردد. قرآن كريم مى فرمايد:
(وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ...)(طلاق: 2و3); هر كس تقوا و پرهيزكارى پيشه كند، خداوند براى او راه بيرون شدن از سختى ها و شدائد را قرار مى دهد و از راه هايى كه گمان نمى برد رزق و روزى مى دهد.
در آموزه هاى دينى سفارش شده كه مشاور هم بايد فردى ديندار و باتقوا باشد و به افراد توصيه شده با افراد ديندار و با تقوا مشاوره كنند; زيرا آنان اهل خيانت نبوده، براساس مصالح واقعى افراد قضاوت مى كنند. در مشاوره نيز با همفكرى با مراجعان، آنان را به خير و نيكى رهنمون نموده، و نه تنها مصالح دنيوى بلكه مصالح اخروى آنان را نيز در نظر دارند و با دلسوزى و صداقت كامل، مشورت كننده را راهنمايى مى نمايند. پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله)در اين رابطه مى فرمايند:
«شاور المتقين الذين يؤثرون الاخرة على الدنيا و يؤثرون على انفسهم فى اموركم»;29 با پرهيزكاران كه آخرت را بر دنيا و كارهاى شما را بر مصلحت خود ترجيح مى دهند و ايثار مى كنند مشورت نماييد.
در حديثى ديگر حضرت امام صادق(عليه السلام)مى فرمايند:
«استشر فى امرك الذين يخشون ربّهم»;30 با كسانى كه از خدا ترس دارند و مطيع پروردگارند مشورت كن.
آراستگى به صفت تقوا موجب اعتماد بيشتر مراجع، نفع دنيوى و اخروى او، دلسوزى بيشتر از ناحيه مشاور، مصون بودن از انحراف و... است. در روايتى نورانى از امام صادق(عليه السلام) به اين مطلب اشاره شده، آنجا كه مى فرمايند:
«استشر العاقل من الرجال الورع فانّه لا يأمر الّا بخير، و ايّاك و الخلاف، فانّ خلاف الورع العاقل مفسدة فى الدين و الدنيا»;31 با افراد عاقلى كه پرهيزكارند مشورت كن، به درستى كه جز به خير و صلاح امر نمى كنند و پرهيز كن از مخالفت با افراد با تقواى عاقل، زيرا موجب ضرر و خسران در دين و دنياى تو مى گردد.
نكته اى كه در اينجا ضرورى به نظر مى رسد ابعاد تقوا در مشاوره است كه از موارد آن مى توان به رعايت حدود الهى در نگاه، تماس بدنى در بيان توصيه ها، رعايت مصالح واقعى مراجع، عدم سوء استفاده از مراجع و... اشاره نمود.
5. صميمى بودن
محبّت و صميميت زيباترين و جذاب ترين ابزارى است كه در بسيارى از موارد مى تواند نقش آفرين بوده و ثمرات زيادى داشته باشد، به گونه اى كه مى توان در پرتو آن نيروى جاذبه و اعتماد متقابل را تقويت كرد، انسان ها را به وسيله آن به سوى حق و عدالت هدايت، ارتباطات را نيكو، افراد را به همديگر خوشبين ساخت. محبّت همان مهربانى، رأفت، مدارا، دل سوزى، ترحم، صميميت و صفاى دل است كه داراى شاخه هايى مانند: محبت دوجانبه پدر و مادر با فرزندان، همسران، همسايگان، دوستان، استاد و شاگرد، مراجع و مشاور، امام و امت و... مى باشد كه سرچشمه آثار درخشان و بركات بوده و پديدآورنده مدينه فاضله و زيبايى زندگى و روابط اجتماعى خواهد شد. بر همين اساس، در آموزه هاى دينى به اين مفهوم توجه ويژه اى شده است. قرآن مى فرمايد:
(مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ) (فتح: 29); محمّد(صلى الله عليه وآله) رسول خداست و كسانى كه با او هستند، در برابر كفّار سرسخت و در ميان خود مهربان و با محبت هستند.
اميرالمؤمنين حضرت على(عليه السلام) مى فرمايند:
«أشرف الشيّم رعاية الودّ»32; برترين خوى ها، رعايت كردن حريم دوستى و محبّت است.
همچنين آن حضرت در نامه اى به بعضى از عمّال حكومت اسلامى چنين مى فرمايند:
«واحفض للرّعية جناحك و ابْسط لهم وجهَكَ و اَلِن لَهُم جانبك»;33 بال هاى محبت را براى رعيّت بگستران و با مردم گشاده روى و فروتن باش.
محبت و علاقه به همديگر، تلخى ها را بى اثر و بذر علاقه مندى و صفا را در دل ها مى افشاند. مولانا جلال الدين در ديوان مثنوى مى گويد: «لقمان حكيم داراى ارباب با محبت بود به طورى كه هر غذايى را كه مى خواست تناول كند، نخست آن را نزد لقمان نهاده، سپس نيم خورده لقمان را مى خورد. روزى ايشان خربزه اى آورد و آن را پاره كرده و يك قاچ به لقمان داد، لقمان وقتى آن را خورد متوجه شد كه بسيار تلخ است، ولى چيزى نگفت و آن را با لذّت و شوق خورد. به اين ترتيب ارباب او قاچ هاى ديگرى به لقمان داد و آن را خورد، تنها يك قاچ باقى ماند و خودش آن را تناول كرد، ولى متوجه شد كه بسيار تلخ است. زبانش آبله زد و گلويش سوخت و به لقمان گفت: اين زهر را چگونه نوش كردى؟ لقمان گفت: آن همه نيكى به من كردى در ميان آنها يكى تلخ بود، آيا سزاوار است كه به خاطر يك تلخى آن همه نيكى ها را فراموش كنم و ناشكرى نمايم؟ از اين رو، اين زهر را به خاطر شيرينى هاى محبت و صميميت تو نوش جان كردم.
از محبت تلخ ها شيرين شود *** وز محبت مس زرين شود
از محبت خارها گل مى شود *** وز محبت سركه ها مل مى شود
از محبت نار نورى مى شود *** وز محبت ديو حورى مى شود.34
اگر مشاور فردى با صفا و محبت باشد، افراد شيفته او شده، توصيه هاى او را به جان و دل خريده، عمل مى كنند. حتى اگر به كارى سخت و خوردن دارويى تلخ فرمان دهد، اطاعت مى كنند و از تعامل با او احساس آرامش مى كنند. در پرتو اين آرامش و صفا، كدورت ها، افكار منفى و مشكلات زندگى از آنها دور شده، دل هاى آنان نورانى مى شود. امام صادق(عليه السلام) مى فرمايند:
مشاور بايد دوست صميمى باشد و اگر دوست صميمى شد، سرّ تو را كه بر او آشكار ساخته اى پنهان خواهد كرد.35
و در جاى ديگر مى فرمايند:
«انّ المشورة لاتكون الّا بحدودها... و الثالثة ان يكون صدّيقاً مؤاخياً...»;36 مشورت شايسته نيست جز با رعايت حدود و شرايط... شرط سوم آن است كه مشاور صادق و با محبت باشد.
6. خيرخواهى
نصيحت و خيرخواهى به همنوعان، به ويژه برادران دينى در فرهنگ اسلامى از اهميت و جايگاه قابل توجهى برخوردار است و در دستورات اخلاقى اسلام به آن سفارش و تأكيد فراوان شده است. در آموزه هاى دينى توصيه شده كه افراد جامعه انسانى و اسلامى غمخوار همديگر بوده، آنان را به صلاح و خير دعوت كنند. امام صادق(عليه السلام)مى فرمايند:
براى مؤمن واجب است تا مؤمن ديگر را نصيحت و خيرخواهى كند.37
اين وظيفه درباره مصلحان اجتماعى و انبياى الهى از اهميتى مضاعف برخوردار است، به گونه اى كه در قرآن كريم دعوت و تبليغ انبياى الهى با واژه «نصيحت» معرفى شده است. قرآن از زبان حضرت نوح(عليه السلام)چنين نقل مى كند:
(أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي وَأَنصَحُ لَكُمْ)(اعراف: 62); پيام هاى پروردگارم را به شما مى رسانم و اندرزتان مى دهم.
حضرت هود(عليه السلام) نيز اعلام مى كند:
(أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاتِ رَبِّي وَأَنَاْ لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ)(اعراف: 68); پيام هاى پروردگارم را به شما مى رسانم و براى شما خيرخواهى امينم.
قوام نصيحت به انگيزه هاى خيرخواهانه و بدون ناخالصى از سوى نصيحت كننده مى باشد. در استعمال واژه عربى نيز اين مضمون در معنا اشراب شده و به هر گفتارى يا عملى كه در آن خير نصيحت شونده منظور شده باشد و معناى تصفيه كردن و خالص كردن باشد، اطلاق مى گردد.38
نصيحت و خيرخواهى، گستره وسيعى دارد و هرگونه گفتار و كردار خيرخواهانه را دربر مى گيرد: ارشاد به مصالح دينى، دنيوى، كمك به اصلاح امور، جلوگيرى از لغزش، تنبيه در صورت غفلت و... خيرخواهى و نصيحت همچنين زبان خاصى نمى شناسد، ممكن است ناصح براساس تشخيص، گاهى از زبان انتقاد و گاهى از زبان تعريف و تمجيد، براى رفع مشكل مراجع استفاده كند. اميرالمؤمنين على(عليه السلام)انتقادها و اعتراض هاى خود را نسبت به معاويه «نصيحت» دانسته و در نامه اى به او مى نويسد:
«وَ اعْلَم اَنّ الشَيطانَ قَد ثَبَّطَكَ عَن اَنْ تُراجِعَ اَحسَنَ اُمورُكَ و تَأذَنَ لِمَقالِ نصيحِكَ»;39 بدان كه شيطان نمى گذارد تو به نيكوترين كارهايت بپردازى و اندرزى را كه به سود توست بشنوى.
گاهى ممكن است نظر نصيحت كننده براى نصيحت شونده خوشايند نباشد و از اين رو، ناصح نبايد خوشايندى منصوح را در نظر بگيرد، بلكه بايد مصالح واقعى منصوح را لحاظ كند، نه ميل و گرايش او را. حضرت على(عليه السلام) در وصيت خود به امام حسن مجتبى(عليه السلام)فرمودند:
«وامحض اخاك النصيحة، حسنة كانت أو قبيحة»;40 براى برادرت نصيحت را خالص گردان، چه در نزد او تصوّر او «نيكو» باشد و يا «زشت».
مشاور نيز به عنوان كسى كه مورد اعتماد و مشورت قرار مى گيرد، بايد خيرخواه و نصيحت كننده به صلاح و رستگارى واقعى باشد و منافع شخصى خود و ديگران را هرگز در نظر نگيرد، بلكه مصالح مراجع را در نظر داشته باشد. اميرالمؤمنين على(عليه السلام) در نامه اى به محمّدبن ابى بكر چنين مى نويسد:
«و أنصح المرء اذا استشارك»;41 وقتى كسى از تو مشورت خواست او را خيرخواه باش.
امام صادق(عليه السلام) نيز مى فرمايند:
«شاور فى امورك مما يقتضى الدّين مَن فيه خمس خصال: منها النصح»;42 در مواردى كه دين اقتضا مى كند با افرادى مشورت كن كه پنج ويژگى داشته باشند از جمله خيرخواهى و نصيحت.
پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) در روايتى علاوه بر اشاره بر لزوم خيرخواهى مشاور، به فوايد مشاوره با افراد عاقل و خيرخواه نيز اشاره نموده، مى فرمايند:
«مشاورة العاقل الناصح رشد و يمن»;43 مشاوره با افراد عاقل و خيرخواه باعث رشد و بركت است.
در جاى ديگر مى فرمايند:
«اذا اشار عليك العاقل الناصح فاقبل و ايّاك و الخلاف عليهم فانّ فيه الهلاك»;44 وقتى مشاور عاقل و خيرخواه به تو نصيحتى كرد قبول كن و اگر مخالفت كنى در هلاكت و خسران گرفتار مى شوى.
نتيجه گيرى
اسلام به عنوان مكتبى جامع و همه جانبه نگر به تمام ابعاد وجودى و نيازهاى انسان توجه كرده است. يكى از مسائل مهم و ارزشمند در گستره زندگى اجتماعى، تعامل و همفكرى و مشورت است كه به اين مسئله در آموزه هاى دينى توجه ويژه شده است و روايات بسيار و آياتى از قرآن كريم به اين امر اختصاص يافته است. همان گونه كه در مقاله حاضر ملاحظه نموديد براى مشاور ويژگى هاى زيادى شمرده شده بود كه از جمله آنها، عاقل بودن، دانش و تخصص كافى، رازدارى، تقوا، صميمى بودن و خيرخواهى مى باشد. همچنين در بعضى روايات به آثار و فوايد اين ويژگى ها اشاره شده و همه آنها در راستاى تعامل بهتر و ارتباط مطلوب تر مراجع و مشاور مى باشد.
على احمد پناهى (دانش آموخته حوزه علميه و كارشناس ارشد روان شناسى بالينى)
پى نوشت ها
1ـ راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، بيروت، دارالشاميه، 1416، ص 470.
2ـ على اكبر دهخدا، لغت نامه، تهران، دانشگاه تهران، 1372، ج 12، ص 18478.
3ـ فرهنگ نشر نو، ترجمه محمدرضا جعفرى، چ ششم، تهران، دانشيار، 1378، ج 2ـ1، ص 251.
4ـ رابرت گيبسون و ميشل، مشاوره و روان درمانى، جمعى از مترجمان، تهران، بعثت، 1376، ص 54.
5. Amrican psychological Association, Comitte on professianal Standards (1981). Speciality Guidelines for the delivery of services by Counseling psychologists. American psychologists vol, 36, pp. 652-663. migna.ir
6ـ ناصر مكارم شيرازى و همكاران، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1361، ص 144.
7ـ جلال الدين سيوطى، الدرُالمنثور فى التفسيرالمأثور، قم، دارالفكر، 1414، ج 2، ص 359.
8و9ـ عبدالواحد آمدى، غررالحكم و دررالكلم، ج2، ص670/ ح 10063.
10ـ نهج البلاغه، ترجمه سيدكاظم ارفع، تهران، فيض كاشانى، 1378، ص 1256، ح 152.
11ـ عبدالواحد آمدى، پيشين، ح 10052.
12ـ نهج البلاغه، ح 161.
13ـ جلال الدين سيوطى، پيشين، ج 2، ص 359.
14ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، بيروت، دارالاحياء التراث العربى، 1403، ج 72، ص 104، ب 48، ح 37.
15ـ همان، ج 74، ص 139، ب 7، ح 14.
16ـ جلال الدين محمّد مولوى، مثنوى معنوى، به خط ميرخانى، دفتر اول، ص 5.
17 و 18 و 19 و 20ـ20ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 72، ص 102، ب 48، ح 30/ ج 72، ص 105، ب 48، ح 41/ ج 72، ص 102، ب 48، ح 27/ ص 105، ب 49، ح 39.
21ـ ناصر مكارم شيرازى و همكاران، پيشين، ج 11، ص 241. migna.ir
22ـ جمال الدين محمّد خوانسارى، شرح غررالحكم و دررالكلم، تهران، دانشگاه تهران، 1373، ج 3، ص 428.
23ـ نهج البلاغه، ترجمه جعفر شهيدى، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1378، ص 327، ن 53.
24ـ ناصر مكارم شيرازى و همكاران، پيشين، ج 9، ص 318.
25ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 75، ص 334، ب 26، ح 1.
26ـ همان، ج 72، ص 102، ب 48، ح 30.
27ـ همان، ج 72، ص 101، ب 48، ح 22.
28ـ نهج البلاغه، ترجمه عزت اللّه فولادوند، تهران، صائب، 1380، ص 239، خ 182.
29ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 72، ص 103، ب 48، ح 33.
30ـ همان، ص 100، ب 48، ح 19.
31ـ همان، ج 72، ص 101، ب 48، ح 26.
32ـ عبدالواحد آمدى، پيشين، ترجمه محمّدعلى انصارى، تهران، ج 1، ص 209، ح 53.
33ـ نهج البلاغه، ترجمه عزت اللّه فولادوند، ص 375، ن 46.
34ـ جلال الدين محمّد مولوى، پيشين، دفتر دوم، ص 143.
35ـ شيخ عبّاس قمى، سفينة البحار، تهران، فراهانى، 1363، ج 1، ص 718.
36ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 72، ص 102، ب 48، ح 30.
37و38ـ محمّدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، تهران، المكتبة الاسلامية، 1387ق، ج 9، ص 94.
39ـ نهج البلاغه، ترجمه عزت اللّه فولادوند، ص 413، ن 73.
40ـ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، قم، كتابخانه آية اللّه مرعشى نجفى، 1404، ج 16، ص 108.
41ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 72، ص 99، ب 48، ح 12.
42ـ همان، ص 103، ب 48، ح 33.
43ـ همان، ص 102، ب 48، ح 27.
44ـ همان، ص 105، ب 49، ح 41.
www.migna.ir
- موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)
:: موضوعات مرتبط:
روانشناسی دینی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1714
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
انواع روابط والدین و فرزندان از نگاه دین
آموزه های اسلامی و متون دینی نیز ما را به رعایت حد میانه و آزادی مشروط در روابط بین اعضاء خانواده و از جمله رابطه والد فرزند توصیه می کند. زیرا در فرهنگ اسلام آنچه در اختیار انسان است، از جمله فرزندان، امانت الهی اند و خانواده مسئول حفظ سلامت، رشد و سعادت آنها است.
همانطور که امام سجاد(ع) در رساله حقوق خود می فرماید:
«فانّک مسئول عما ولّیته»
«تو مسئول آنچه که در اختیارت قرار داده اند، هستی».
بنابراین همانطور که فرزندان وظایف و مسئولیت های زیادی در برابر والدین خود دارند و چندین بار در قرآن به اطاعت از والدین و نیکی به آنها دستور داده شده است، پدران و مادران نیز در برابر تعلیم و تربیت فرزندان خود و رشد و کمال آنها مسئول و مکلف هستند و به آنها اجازه داده نمی شود که فرزندان خود را در یک آزادی مطلق و بی عنان رها کنند و آنچنان سهل گیر و اهل تساهل و تسامح شوند که فرزندان بتوانند به هر کاری که مایلند دست زنند و بدون هر گونه مراقبت و نظارتی به هر کجا که می خواهند سرکشی کنند و به هر اقدامی که دلشان بخواهد، مبادرت ورزند.
این نکته را می توان از این آیه شریفه قرآن به خوبی دریافت، آنجا که می فرماید:
«. . . قوا و اهلیکم ناراً»
یعنی ای کسانی که ایمان آورده اید! خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگها هستند، نگهدارید.
«نگهداری خود» به معنی ترک معاصی و عدم تسلیم در برابر شهوات سرکش است و «نگهداری خانواده» به معنی تعلیم و تربیت و امر به معروف و نهی از منکر و فراهم ساختن محیطی پاک و خالی از هر گونه آلودگی در فضای خانه و خانواده می باشد. این برنامه ای است که باید در تمام مراحل زندگی و از لحظه نخستین سنگ بنای خانواده، یعنی ازدواج و مقدمات آن و سپس در زمان تولد فرزند و در دیگر مراحل تربیت با برنامه ریزی صحیح، با نهایت دقت تعقیب شود.
نکته قابل توجه اینکه تعبیر قرآن به کلمه «قوا» یعنی «نگهدارید»، اشاره به این است که اگر آنها را به حال خود رها کنید، خواه ناخواه به سوی آتش دوزخ پیش می روند، این شما هستید که باید آنها را از سقوط و انحراف از خط مستقیم الهی حفظ کنید و موظف و مکلف به نظارت و مراقبت از فرزندان و اهل خانواده خود هستید و نباید به بهانه تأمین و توجه به نیازهای مختلف، آنها را رها کرد.
بنابراین اگر فرزندان در دست والدین امانت الهی هستند، باید پدران و مادران در حفظ و نگهداری آنها کمال دقت را داشته باشند و در مراقبت و نظارت بر اعمالشان از هیچ کوشش و تلاشی دریغ نورزند و آنها را به نیکی دعوت کنند و مانع هر گونه لغزش و انحرافی از جانب آنها شوند و آنان را به حال خود رها نکنند.
ذکر یک نکته از روایات:
در اینجا ضرورت دارد به روایتی اشاره کنیم که دوران تربیت را به سه دوره تقسیم کرده است و می فرماید: «الولد سید سبع سنین و عبد سبع سنین و وزیر سبع سنین»
دوران هفت سال اولِ کودک، دوران سیادت و آقایی اوست، دوران، هفت سالِ دوم او، «دوران اطاعت» است و هفت سالِ سوم او دوران وزارت است.
دوران سیادت (هفت سال اول) : اگر در این روایت هفت سال اول را «دوران سیادت» نامیده اند، بدین معنا نیست که کودک باید به طور مطلق آزاد باشد و هرکاری که خواست انجام دهد و در برابر او هیچ محدودیتی ایجاد نشود و والدین وظیفه ای نسبت به اعمال و رفتار او نداشته باشند. بلکه به این معنا می باشد که در این دوران، کودک وظیفه و تکلیف مسئولیت آوری ندارد و اگر از او درخواست کردید که کاری را انجام دهد، نباید مورد مؤاخذه و سؤال قرار گیرد.
به همین خاطر اسلام آموزش های رسمی را در هفت سال دوم برای او طرح کرده است و در مرحله اطاعت از او می خواهد به بعضی دستورات توجه کند و در غیر اینصورت والدین باید از او بازخواست کنند.
دوران اطاعت( هفت سال دوم): اگر دوران هفت سال دوم را دوران اطاعت نامیده است، بدین معنا نیست که والدین می توانند با دیکتاتوری مطلق همه چیز را بر او تحمیل کنند و یا فرزند مجبور است آنچه والدین می گویند با اجبار و اکراه به اجرا درآورد و دستورات آنها را جامه عمل بپوشاند و در یک فضای سخت و خشن و دور از هر گونه عاطفه و صمیمیت، فرامین آنها را اطاعت کند.
بلکه چون در این دوران کودک وارد مرحله برهان پذیری می شود، استدلالهای منطقی والدین و مربیان خود را درک نموده و آزادی اعمال و رفتارش حد و مرز پیدا کرده و با قوانین و مقررات و اصول اخلاقی و رفتاری آشنا شده است، در واقع فرزندان در این دوران (دوران اطاعت) به تدریج به پذیرش قانون و رعایت مقررات آگاه می شوند و استقلال طلبی آنها در دوران اول جای خود را به اجتماع طلبی در دوران دوم می دهد.
گذر از مرحله اول به مرحله دوم تحت تأثیر رفتار والدین و در فضای عاطفی مثبت خانواده ایجاد می شود، کودک می تواند قانون پذیری و اجتماعی شدن را یاد گیرد و با استدلالهای منطقی و قانع کننده ای که والدین برای او ارائه می کنند، زمینه بروز افراط و تفریط ها را در آینده از بین ببرد.
بررسی ها نشان می دهد کودکانی که در هفت سال دوم عمر خود، از آزادی های زیاد و بی حساب برخوردار بوده اند، در آینده دچار تندروی و افراط کاریهای زیاد شده اند و در دریای مفاسد و انحطاط اخلاقی سقوط کرده اند.
و به همین جهت است که اسلام این مرحله را، دوران اطاعت و عبد بودن فرزند نسبت به والدین، معرفی کرده است و اگر محدودیت هایی برای او ایجاد می شود، اولاً موجب پاکی و تهذیب نفس او می باشد و از خطرات احتمالی آینده جلوگیری می کند، ثانیاً وقتی که به همراه استدلال و منطق صحیحی باشد، برای فرزند کاملاً قابل قبول و پذیرش است و احساس سلب آزادی نخواهد کرد.
دوران وزارت( هفت سال سوم): دوران هفت سال سوم که «دوران وزارت» نامیده شده است، باید بر اساس تفاهم هر چه بیشتر بین والدین و فرزندان شکل گیرد و انس و صفا و صمیمیت و خیرخواهی بر روابط بین آنها حکومت کند، زیرا شرایط این دوره به گونه ای نیست که بتوان بر او سخت گیری کرد و یا به گونه ای رفتار نمود که فرزند احساس محدودیت و استبداد و دیکتاتوری کند که در آن صورت به طغیان و ایستادگی در برابر والدین و یا فرار و گریز از خانواده منجر خواهد شد.
بلکه باید بیشتر از گذشته با او هم سخن و هم شور و همراز شد و او را همچون یک وزیر و معاون و همکار به رسمیت شناخت و به او بها و ارزش مناسب داد و با این روش از او مراقبت کرده و بر اعمال و رفتارش نظارت نمود و در نهایت بطور معقول و صحیح او را کنترل کرد تا هم به غرور جوانی او لطمه وارد نشود و هم او را کاملاً آزاد و رها نگذاشت.
مجله کتاب زنان، شماره 15، احمدی، محمد رضا
کلمات کليدی: روابط والد و فرزند, دین
:: موضوعات مرتبط:
روانشناسی دینی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1540
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
اصول اوليه در مورد مشكلات روحي- رواني
بيماري رواني ممكن است هر كس را درگير كند.
سن و سال، محدوديت، وضع اقتصادي، نژاد و مذهب يا رنگ پوست آدمي در آن اثر ندارد. به عنوان مثال بايد بدانيد سالانه افزون بر 54ميليون آمريكايي دچار يك يا چند اختلال روحي ميشوند.
در سرتاسر سده گذشته، دانش پزشكي از نظر ياريرساني به بشر در شناخت، درمان و از ميان بردن علل بسياري از امراض مشتمل بر بيماريهاي روحي به پيشرفتهاي شگرفي دست يافته است.
در عين حال، هرچند پزشكان همچنان به گشودن برخي رمز و رازهاي مغز سرگرماند، ولي بسياري از كاركردهاي آن، معماگونه باقي ماند، حتي در مراكز پژوهشي معتبر هيچكس از طرز كار عضو يادشده يا علت كاستيهاي آن اطلاع چنداني ندارد. به هرحال، پژوهشگران به اين نتيجه رسيدهاند كه شايد بسياري از بيماريهاي رواني، پيامد عدم تعادل شيميايي مغز باشد.
امكان دارد اين نابرابريها ناشي از عوامل ارثي بوده يا بر اثر فشار روحي بياندازه يا سوءمصرف موادمخدر پديد آيد.
گاهي از ياد ميبريم كه مغز ما، همچون تمامي اندامهاي ديگرمان، در برابر امراض، آسيبپذير است.
مبتلايان به بيماريهاي روحي غالبا چند گونه رفتار، همانند اندوه و زودآزاري بياندازه و در موارد حادتر ممكن است وهمزدگي و گوشهگيري كامل را از خود بنمايانند. چنين افرادي به جاي برخورداري از رحم، همدلي و محبوبيت، احتمالا گرفتار دشمني، تبعيض و مشكلات شديدتر ميشوند.
متاسفانه وسايل ارتباط جمعي، مسوول بسياري از برداشتهاي غلطي هستند كه در مورد مبتلايان به امراض رواني برجا مانده است.
بهويژه روزنامهها اغلب پيشينه بيماري روحي را در سوابق كساني مورد تاكيد قرار ميدهند كه به كنشهاي خشونتآميز و رفتار ضداجتماعي دست ميزنند و بيشتر اوقات برنامههاي تلويزيوني در مورد بزهكاريهايي جنجال ميآفرينند كه بيماران رواني در انجام آنها نقش بسزايي داشتهاند!
در بسياري موارد بازيگران فكاهي (كمدي) ناتوانيهاي اين گروه از بيماران را به تمسخر گرفته و ريشخندشان ميكنند.
اما به هرحال وسايل ارتباط گروهي به مدد قدرت آموزشي و نفوذ در افكار عمومي كه دارا هستند، ما را در ريشهكني اين حالت اميدوار ميكنند.
بيماري رواني چيست؟
مرض روحي به ناخوشياي گفته ميشود كه در پندار، دريافت و رفتار آدمي آشفتگي پديد آورد. اگر اين برهم خوردن حالت معمول، توان شخص در رويارويي با ضروريات و امور روزمره را به طرز چشمگيري گزند برساند، در اين صورت وي، اعم از زن و مرد، بايد فورا براي مداواي مناسب نزد متخصص بهداشت رواني برود.
مراقبتها و معالجه درست باعث ميشود كه بيمار بهبود يابد و فعاليتهاي عادي خويش را از سر بگيرد. تصور همگان بر اين است كه امراض رواني از علل زيستي ريشه ميگيرند، درست مانند سرطان، مرض قند و بيماريهاي قلبي، اما شماري از اختلالات روحي بر اثر محيط و تجربههاي انسان بهوجود ميآيند.
پنج گروه عمده بيماري رواني
اختلالهاي اضطرابي
اين دسته از اختلالها، شايعترين امراض رواني را تشكيل ميدهند. سه نوع آنها عبارتند از هراسها، اختلالهاي وحشت و روانرنجوريهاي وسواسي فكري – عملي. افراد مبتلا به حالت هراس از شيئي يا وضعيت خاصي، بيمناك يا وحشتزده ميشوند. اختلالهاي هراس، شامل احساسهاي شديد و ناگهاني دهشت بدون هيچ دليل ظاهري است و نشانههايش به حمله قلبي شبيه است. آناني كه در بند روانرنجوري وسواسي فكري – عملي اسيرند، ميكوشند كه با بازگويي واژهها يا گروهها (عبارات) يا پرداختن به رفتارهاي تكراري و هميشگي نظير دستشستن پياپي با نگراني خويشتن دست و پنجه نرم كنند. از ساير اختلالهاي اضطرابي، اختلال فشار رواني پسآسيبي (يا همان سندروم PTSD) و اختلال اضطراب فراگير را ميتوان نام برد.
پريشانحالي
اختلالهاي خلقي شامل افسردگي و اختلال دوقطبي (يا شيدايي افسردگي) است. احتمال دارد نشانهها دربرگيرنده تغييرات خلق و خوي از قبيل غمگيني يا شور و هيجان فراوان، آشفتگيهاي مربوط به خواب و تغذيه و دگرگونيهايي در ميزان فعاليت و نيرو باشند. در اين گونه اختلالها، ممكن است خودكشي هم خطري به شمار آيد.
روانگسيختگي
اين فرم اختلال شديدي است كه در شيوه پندار، احساس و اعمال بشر اثر ميگذارد. گمان ميرود كه روانگسيختگي به واسطه عدم تعادل موادشيميايي در مغز صورت پذيرد و چند علامت همانند توهم، هذيان، عزلتگزيني، گفتارگسسته و استدلال ضعيف را از خود نشان ميدهد.
زوال عقل (عقل فرسودگي)
اين دسته از نابسامانيها را امراضي چون زوال عقل پيري (آلزايمر) تشكيل ميدهد كه به فقدان كاركردهاي ذهني از آن جمله ضعف حافظه و كاهش مهارتهاي عقلي و بدني ميانجامد.
اختلالات غذايي
بياشتهايي عصبي و پراشتهايي رواني (جوع) از امراض خطرناك و بالقوه مرگبار، شمرده ميشوند. كساني كه به اختلالهايي از اين دست گرفتارند، از حيث غذاخوردن دلمشغول بوده و بيم از چاقشدن يا لاغرشدن نامعقول است. بياشتهايي عصبي، گرسنگيكشيدن است و حال آنكه پراشتهايي رواني شامل پرخوري و پاكسازي مزاج (از طريق استفراغ عمدي يا سوءمصرف ملينها) است. امكان دارد اين حالت از ورزش زياد هم پديد آيد.
برداشتهاي نادرست متداول درباره امراض رواني
1- افسانه: «بچهها و جوانان دچار مشكلات بهداشت رواني نميشوند.»
حقيقت: تخمين زده شده است كه افزون بر شش ميليون جوان در آمريكا از اختلال بهداشت رواني رنجورند كه قدرت عمل آنان را در خانه، مدرسه يا در اجتماع شديدا مختل ميكند.
2- افسانه: «نيازمندان به مراقبتهاي رواني را بايد در آسايشگاه رواني نگه داشت.
حقيقت: امروزه به بركت پشتيبانيها، برنامهها يا داروهاي مختلف، افراد مبتلا به اين مشكلات در اجتماع زندگي پرباري دارند.
3- افسانه: «بيماران رواني خطرناكند.»
حقيقت: جمع كثيري از افراد دچار مشكل خشن نيستند. در مواردي كه خشونت رخ ميدهد، نوعا رخداد ناشي از همان دلايلي است كه به عموم مردم مربوط ميشود مانند در معرض خطر قرار گرفتن يا مصرف افراطآميز موادمخدر.
4- افسانه: «اشخاص مبتلا به امراض رواني قادرند مشاغل پيشپا افتاده را برعهده بگيرند، ولي در خور شغلهاي واقعا مهم يا پرمسووليت نيستند.»
حقيقت: بيماران مبتلا به اين مشكلات چون افراد ديگر، با توجه به تواناييها، تجربهها و انگيزه خودشان استعداد دارند كه در هر سطحي كار كنند.
بسياري از افراد در اينباره، نظرات اشتباه و زيانباري دارند. ممكن است حقايق و اطلاعات به تغيير انديشهها و كنشهايشان ياري كند.
يادآوري:
كساني كه با بيماري رواني درگيرند، دوستان و افراد خانوادهشان همگي با چالشهايي روبهرو هستند.
به كسب حقايق نايل شويد.
همه را اميدوار كرده و به آنان احترام بگذاريد.
منبع: National Mental Health Association
:: موضوعات مرتبط:
روانشناسی دینی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1437
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
استرس چیست؟
استرس یکی از مهمترین علل بروز اختلالات جسمی و روانی است.
بررسیهای گوناگون نشان دهنده این است که 70 تا 90 درصد بیماریها با استرس ارتباط دارند؛ فهرست بیماریهای ناشی از استرس، سرطان، بیماری قلبی، آسم و میگرن را در برمیگیرد.
علل فیزیکی محیطی و اجتماعی استرس را اصطلاحاً عوامل استرس زا گویند؛ برخی استرس را پاسخ غیراختصاصی بدن به هر موقعیتی میدانند که نیاز به سازگاری داشته باشد؛ خواه موقعیت خوشایند باشد (ارتقای شغلی) و خواه ناخوشایند (اخراج ازکار)؛ البته یافتههای جدید نشان میدهد که بین استرس ناشی از موقعیت مطلوب و نامطلوب تفاوتهای فیزیولوژیک وجود دارد.
استرس با سلامتی و عملکرد ارتباط دارد؛ مقادیر کم آن موجب بهبود سلامتی و عملکرد میشود و مقادیر زیاد آن سلامتی را به خطر انداخته و عملکرد را دچار اختلال میکند.
چه عواملی استرس ایجاد میکنند؟
عوامل ایجاد کننده استرس را میتوان به دو دسته بیرونی و درونی تقسیم کرد؛ مهمترین عوامل استرس زای بیرونی عبارتند از مشکلات زندگی (مشکلات اقتصادی، ناامنی شغلی، کار طاقتفرسا) و دگرگونیهای زندگی (مرگ همسر، فرزند یا والدین، ازدواج، طلاق و مهاجرت)؛ اگر استرس از حد معینی فراتر رود به پریشانی تبدیل میشود و سلامتی و عملکرد فرد دچار اختلال میشوند.
باورهای نادرست
باورهای غیرمنطقی و ناسازگارانه از مهمترین عوامل استرس زا محسوب میشود؛ بهعنوان مثال از دست دادن شغل یک رویداد فعالکننده است. یعنی فردی که شغلش را از دست داده از حالت آرامش و بیاعتنایی خارج شده و برای مقابله با این تغییر فعال میشود.
باورهایی که در ذهن فرد وجود دارد نقش مؤثری در افزایش یا کاهش استرس و همچنین اقدامات فرد برای مقابله با عامل استرس زا ایفا میکند. باور به اینکه «هرگز چنین شغلی را دوباره به دست نخواهم آورد» با پیامد احساس ناکامی شدید و احتمالاً افسردگی ناشی از آن همراه خواهد شد اما اگر باور فرد این باشد که «با تلاش بیشتر احتمالاً شغل بهتری بهدست میآورم» با پیامدهای روانشناختی مساعدتری مواجه خواهد شد.
برخی از رایجترین باورهای غیرمنطقی عبارتاند از:
1- اجبار به جلب تأیید همه مردم ( باید بهگونهای رفتار کنم که مورد تأیید همه باشد.)
2- اجبار به کسب مهارت و شایستگی در سطح بالا ( باید حداقل در یک زمینه مهارت فوقالعاده داشته باشم.)
3- توقع اینکه رویدادها مطابق میل فرد باشند (نمیتوانم مخالفت و ممانعت را تحمل کنم.)
4-توقع اینکه دیگران همیشه منصفانه رفتار کنند.
5- باور به اینکه کنترلی بر عوامل ایجاد کننده فشار وجود ندارد (نمیتوانم فشارهای زندگی را کاهش دهم.)
6- باور به اینکه اجتناب از مسئولیت بهتر از قبول آن است.
باور به اینکه رفتارهای فعلی تحت تأثیر رویدادهای ناخوشایند گذشته است در واقع یکی از مهمترین راه های تعدیل استرس تغییر و اصلاح باورهای غیرمنطقی و ناسازگارانه است.
شیوههای تعدیل استرس
مقابله با استرس و تغییر سبک زندگی نقش مهمی دارند.
آگاهی از استرس
این مرحله شامل مشخص کردن و شناسایی دقیق عوامل استرس زا است؛ در این مرحله تمام افکار مرتبط با عوامل استرس زا شامل نگرانیها، ناآگاهیها باید به صورت یک فهرست تهیه و تنظیم شوند. سپس علت استرس زا بودن هر یک از موارد مورد بررسی قرار گیرد و اگر ادراک عوامل استرس زا منفینگرانه و یا دفاعی باشد و مانع حل مشکل توسط شخص شود، باید مجدداً مورد ارزیابی و بررسی قرار گیرد.
ارزیابی مجدد شرایط
ارزیابی مجدد شرایط یعنی ایجاد دیدگاه و باور جدید در ذهن، که مناسبتر و سازگارانهتر باشد. در این مرحله باورهای دیگری که بیطرفانه یا ترجیحاً مثبتاندیشانه هستند برای حل مسئله به خدمت گرفته میشوند. باید بهخاطر داشت که ارزیابی مجدد یک فرایند، به معنی سرکوب هیجانات یا دلیلتراشی نیست بلکه تشخیص صحیح این نکته است که بر چه عواملی در زندگی کنترل داریم و چه عواملی خارج از کنترل ما هستند.
پذیرش و جایگزینی
در این مرحله باورها و عقاید جدید در الگوهای تازه تفکر جایگزین باورهای قدیمی و کهنه میشوند مشکلترین مرحله تغییر نگرش پذیرش و به کار بستن دیدگاه های جدید درباره مشکلات است. اکثر افراد در وضعیت های قدیمی و شناخته شده احساس راحتی میکنند و به حفظ عادت قدیمی در تفکر و رفتار گرایش دارند اما مانند سایر مهارت ها بازسازی شناختی با تمرین و تکرار بهبود مییابد.
حمایت اجتماعی
تحقیقات نشان میدهند که برخورداری از حمایت های اجتماعی آثار استرس را در موقعیتهای مختلف تعدیل میکند. با عنوان مثال درصد مرگ و میر در مردانی که بهطور مرتب در گردهماییهای اجتماعی حضور مییابند خیلی پایینتر از گروه مشابهی است که در گردهمایی ها اجتماعی حضور ندارند، دانشجویانی که دوستان زیادی دارند نسبت به آنهایی که دوستان کمی دارند در موقع امتحان های دانشگاهی از سیستم ایمنی فعالتری برخوردارند. با توجه به تأثیر حمایت اجتماعی بر سیستم ایمنی بهنظر میرسد برخورداری از حمایتها میتواند استرسهای تحصیلی را کاهش دهد.
فنون مدیریت زمان
یادگیری فنون مدیریت زمان میتواند موجب حداکثر استفاده از وقت شده و عملکرد افراد را افزایش دهد. این فنون در مورد اشخاصی که مسوولیت های متعددی دارند، کاربرد بیشتری دارد. مرحله اول شامل اولویتسنجی است. در این مرحله باید فهرستی از تمام مسوولیت های روزانه، هفتگی و ماهانه (بهطور جداگانه) تهیه شود. آنگاه اموری را که از اهمیت و فوریت بیشتری برخوردارند مشخص نموده و برای آنها اولویت اجرایی در نظر گرفته شود.
مرحله بعدی زمانبندی است. در این مرحله برای هر یک از مسئولیت ها زمان مشخص و معینی در نظر گرفته میشود. در صورت لزوم امور کم اهمیت حذف میشوند و وقت بیشتری برای اولویتها اختصاص مییابد. پس از این مرحله، برنامه زمانبندی شده وارد فاز اجرایی میشود. برای اجرای بهتر برنامه تعیین اهداف کوتاهمدت، میان مدت و بلندمدت از اهمیت ویژهای برخوردارند.
همچنین میتوان برای عملکرد مناسب و منطبق با برنامه زمانی پاداشهایی در نظر گرفت.
:: موضوعات مرتبط:
روانشناسی دینی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1640
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
استفاده از آموزه های الهی برای یک زندگی سالم
توجه به نقش آموزه های الهی در پیشگیری و درمان اختلالات روانی - واکنشی، نکته ای نیست که فقط تعداد محدودی از روان شناسان و روان پزشکان بر آن تأکید کنند، بلکه این امر، نظر بسیاری از محققان را به خود جلب کرده است.
توجه به نقش آموزه های الهی در پیشگیری و درمان اختلالات روانی - واکنشی، نکته ای نیست که فقط تعداد محدودی از روان شناسان و روان پزشکان بر آن تأکید کنند، بلکه این امر، نظر بسیاری از محققان را به خود جلب کرده است. به عنوان مثال، آلپورت با بررسی سیر تاریخی جریان مشاوره و روان درمانی به این نتیجه می رسد که این روش تا اواخر قرن نوزدهم عملاً به وسیله ی علمای دینی انجام می شد، از این زمان پیشرفت هایی که در روان پزشکی پدید آمدند، موجب به وجود آمدن امیدهای تازه ای در افراد شدند و مردم ترجیح دادند به جای مراجعه به علمای دینی، به روان پزشک مراجعه کنند.
دلایلی را که او در این زمینه ذکر می کند، تمایل عمومی نسبت به توجیه های فیزیکی و طبی برای کسالت هاست و هم چنین، این نکته که ممکن است در بعضی موارد واقعاً علت های طبی موجب بروز کسالت ها شده باشند. آلپورت ضمن این که چنین برداشت هایی را کاملاً رد نمی کند، بر این واقعیت تأکید می کند که ما باید در نظر داشته باشیم، عقاید بیمار به طور عمیقی بر سلامت جسمی و روانی او تأثیر دارند.
او در این مورد به نقش عقاید و برداشت های فرد در مورد شغل، همکاران، همسر و آینده ی نزدیک، اشاره می کند و معتقد است عقیده ی کلی فرد در مورد جهان، اهداف و طرح های فرد، تأثیر بیش تری بر رفتار او دارند. در این میان، نقش عقاید مذهبی چون جنبه ی اساسی و پایه ای دارند، مهم تر از هر عقیده ی دیگری است. او در این مورد به نظر یونگ اشاره می کند که گفته است در هر اختلال روانی - واکنشی، می توان یک جنبه ی حل نشده ی مربوط به متافیزیک پیدا کرد. هم چنین اضافه می کند از هزاران بیماری که سن آن ها بالای 35 سال بود، بررسی نهایی نشان داد که همه ی مشکلات ناشی از فقدان یک برداشت مذهبی نسبت به زندگی بوده است.
متن کامل سخنان یونگ به صورت زیر است:
«طی سی سال اخیر، مردم از تمام کشورهای متمدن جهان به من مراجعه کرده اند. من صدها بیمار را معالجه کرده ام. در بین تمام بیماران من که نیمه ی دوم حیات، یعنی سنین بالاتر از 35 سال را می گذراندند، یکی پیدا نشد که مشکل او مربوط به پیدا کردن یک عقیده ی دینی نسبت به زندگی نباشد. با اطمینان خاطر می توانم بگویم که هر یک از آن ها به این دلیل بیمار شده بودند که آن چه را ادیان زنده ی هر عصر به پیروان خود عطا کرده اند، از دست داده بودند و آن هایی که عقیده ی دینی خود را باز نیافتند، هیچ کدام واقعاً درمان نشدند».
هم چنین یونگ در سری سخنرانی های دانشگاه ییل در سال 1937، ارتباط روان شناسی و دین را تشریح کرد که در کتابی به نام «روان شناسی و دین» تدوین شد.
نکاتی از آن را در این جا می آوریم:
«دین یکی از قدیمی ترین و عمومی ترین جلوه های روح انسانی است. بنابراین هرگونه روان شناسی که سروکارش با ساختمان روانی شخصیت انسان است، دست کم این حقیقت را نمی تواند نادیده بگیرد که دین تنها یک پدیده ی اجتماعی و تاریخی نیست، بلکه برای بسیاری از افراد حکم یک مسئله ی مهم شخصی را دارد».
نکته ی شاخصی که در فرهنگ الهی جلب توجه می کند، قانونمند کردن تمام رفتارهای ارادی است. به این ترتیب که یک فرد موحد، طبق ضوابط مذهب الهی در تمام رفتارهای ارادی، چهارچوب های قانونی خاص دارد که بر پایه ی آن ها عمل می کند و چنان چه اشاره شد، نتیجه ی کلی این رفتار قانونمند، پیدایش کنترل در رفتار انسان موحد است. نتیجه ی مثبت دیگری که این فرهنگ برای پیروان خود دارد، جلوگیری از اضطراب ناشی از صرف انرژی برای کشف راه مناسب دست یابی به زندگی سالم و رشد است.
نکته ی بسیار مهمی که باید بر آن تأکید کرد، این واقعیت است که محدوده ی کار فلاسفه بسیار محدود است و در بعضی از آموزش های آن ها تناقض هایی را می توان مشاهده کرد. در صورتی که روش دعوت ادیان الهی بسیار ساده و براساس واقعیت های عینی است. این روش شامل تمام انسان ها با فرهنگ ها و میزان اطلاعات متفاوت می شود و در حقیقت همه ی مردم جهان دانشجویان مکتب پیامبران الهی هستند.
استفاده از آموزش های دینی برای کمک به عموم مردم
با طبقه بندی قوانین اسلام، می توان به اصولی دست یافت که در گستره ی وسیعی راه دست یابی به زندگی سالم را امکان پذیر کنند و به رشد روانی، جلوگیری از سقوط، هم چنین پیشگیری از اختلالات روانی - واکنشی و درمان آن ها کمک کنند. به خواست خدا موفق شده ام آموزش های اسلامی را در 40 اصل که اصول تکاملی بهداشت روانی در مکتب اسلام نامیده می شوند، خلاصه کنم.
منظور از اصول تکاملی بهداشت روانی در مکتب اسلام، اصولی هستند که می توانند به عنوان دستورالعملی در تصمیم گیری، برنامه ریزی های روزانه در حد فرد و اجتماع، حل مشکلات زندگی روزمره و دست یابی به زندگی سالم و در حال رشد به انسان کمک کنند. بنابراین نظریه که خود می تواند به عنوان یک موضوع تحقیق مورد بررسی قرار گیرد، دست یابی به زندگی سالم، جز از طریق فراگیری، پذیرش و کاربرد این اصول امکان پذیر نیست. اکنون، می توان به این نتیجه رسید که با آموزش این اصول به فرد و جامعه و پذیرش کاربرد آن ها، عملاً می توان به ایجاد سلامت روانی کمک کرد. در نتیجه اصول فوق می توانند به عنوان عوامل پیشگیری از اختلالات روانی - واکنشی تلقی شوند. هم چنین، می توان گفت بروز اضطراب و سایر اختلالات روانی - واکنشی به علت عدم فراگیری، عدم پذیرش و عدم کاربرد یک یا چند اصل از اصول رشد است. از طریق معکوس کردن این فرآیند، یعنی آموزش، متقاعد کردن فرد نسبت به پذیرش و کاربرد اصل یا اصولی که مورد بی توجهی قرار گرفته اند، می توان اقدام به روان درمانی و اصلاح رفتارهای بیمارگونه کرد. بنابراین اصول رشد، یعنی مجموعه ی آموزش های الهی، می توانند در برنامه ریزی زندگی سالم در حد فرد و اجتماع، پیشگیری از اختلالات روانی - واکنشی و روان درمانی به ما کمک کنند.
با توجه به این که این اصول، جزء جدایی ناپذیر زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان و هم چنین از عناصر اصلی فرهنگ اسلامی هستند، بدون هیچ گونه مقاومت و فشار، مورد پذیرش قرار می گیرند. سایر انسان ها نیز با داشتن فطرت تکاملی، بالقوه امکان استفاده از این اصول را دارند. در نتیجه، اصول رشد دارای ابعادی جهان شمول در تمام اعصار هستند و با داشتن چنین گسترش بی نظیری، می توانند به عنوان یک ابزار کلیدی توسط روان شناسان، روان پزشکان، مسئولان امور تربیتی و مربیان، جامعه شناسان، مدیران جامعه و تمامی کسانی که با جامعه ی بشری تماس دارند، مورد استفاده قرار گیرند.
با توجه به برداشت فوق، فراگیری، پذیرش و کاربرد اصول رشد برای هر انسانی که به سلامت فکر و کمال خویش علاقه دارد، الزامی است. به نظر می رسد تعریف علم نافع توسط امام موسی بن جعفر (علیه السلام)، در مورد اصول بهداشت روانی در مکتب اسلام صدق می کند. در آن تعریف چنین آمده است:
«سزاوارترین علم برای تو آن است که عمل جز به وسیله ی آن شایسته نشود. واجب ترین علم برای تو آن است که نسبت به عمل به آن مسئول هستی. لازم ترین علم برای تو آن است که تو را به صلاح و فساد قلب (نظام روانی) تو راهنمایی کند. علمی پسندیده ترین عاقبت را فراهم می آورد که دانش تو را در حال حاضر افزایش دهد. پس به علمی که جهل آن، به تو ضرری نمی رساند نپرداز و از علمی که ترک آن، جهل تو را افزایش می دهد، غافل مشو.»
با بررسی اصول بهداشت روانی و برنامه ریزی در مکتب اسلام، می توان به این نتیجه رسید که این علم از مصداق های بارز علومی است که نسبت به تحصیل آن ها تأکید فراوان شده است. خوشبختانه این قوانین عیناً برای دست یابی به سعادت نیز مفیدند و می توان آن ها را «قوانین دست یابی به سعادت» هم نامید. از خداوند متعال عاجزانه مسئلت می کنم که به تمام افراد، توفیق پذیرش و انجام آن ها را تا پایان عمر عنایت فرماید و همه ی انسان ها به سعادت ابدی دست یابند.
قوانین و اصول رشد را می توان به قوانین راهنمایی و رانندگی تشبیه کرد. بررسی تصادف ها و مشکلاتی که در جاده ها پیش می آیند نشان می دهد که اکثر آن ها (بیش از 90 درصد) به علت عدم رعایت قوانین اند و عواملی مانند نقص فنی، درصد بسیار کمی را به خود اختصاص می دهند (کم تر از 10 درصد). آمارهای منتشر شده در مورد علت مراجعه ی بیماران به مراکز پزشکی نشان می دهند که در 45 تا 75 درصد موارد، استرس به نوعی در بروز یا تشدید بیماری نقش داشته است. در نتیجه با آموزش و اصلاح شناخت، می توان این رقم را به صورت قابل ملاحظه ای کاهش داد. آموزش اصول رشد، می تواند هم در کاهش اختلالات روانی - اجتماعی و هم در ارتقای بهداشت روانی کمک کند.
راهنمایی کلی در مورد طبقه بندی اصول رشد در معیارهای اسلامی
وظایف انسان در سه بُعد اساسی طبقه بندی شده اند:
1. وظیفه ی انسان نسبت به خدا.
2. وظیفه ی انسان نسبت به خود.
3. وظیفه ی انسان نسبت به جامعه.
امام باقر (علیه السلام) این وظایف را در جمله هایی کوتاه که خود فرازهایی از وحی الهی به حضرت آدم (علیه السلام) هستند، بیان کرده است. می توان آن ها را به صورت زیر مورد استفاده قرار داد:
1. وظیفه ی انسان در رابطه با خداوند، پرستش و عدم شرک نسبت به او است. در صورت انجام وظیفه در این مورد، خداوند نیز درخواست او را اجابت می کند.
2. انسان نسبت به اعمال خود مسئول است و برحسب آن ها پاداش خواهد گرفت.
3. انسان در رابطه با مردم باید طوری رفتار کند که میل دارد با او رفتار کنند.
ما بر اساس این طبقه بندی، اصول تکاملی بهداشت روانی در مکتب اسلام «اصول رشد» را در مورد هر یک از وظایف فوق، به صورت زیر طبقه بندی می کنیم:
1. اصول تکاملی بهداشت روانی در رابطه ی انسان با خدا.
2. اصول تکاملی بهداشت روانی در رابطه ی انسان با خود.
3. اصول تکاملی بهداشت روانی که هم در رابطه ی انسان با خود و هم در رابطه ی انسان با دیگران مورد استفاده قرار می گیرند.
4. اصول تکاملی بهداشت روانی در رابطه ی انسان با دیگران.
بدیهی است اصول فوق عملاً شامل تمام آموزش های قرآن مجید، پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و پیشوایان اسلام هستند و تنها در صورتی که خلاصه و طبقه بندی شوند، می توان به طور عملی در مورد اهدافی که اشاره شد، از آن ها استفاده کرد.
باید توجه داشت که اصول تکاملی بهداشت روانی را در هر کدام از دسته های اصلی فوق، به صورت های مختلف می توان طبقه بندی کرد. اینجانب با بررسی هایی که در این زمینه کرده ام و در ضمن چند دوره تدریس این اصول در دانشکده های علوم تربیتی - پزشکی و دانشگاه تربیت مدرس، طبقه بندی زیر را پیشنهاد می کنم:
1. اصول تکاملی بهداشت روانی در رابطه ی انسان با خدا:
اصل اول - توحید. (تطبیق رفتارهای ارادی با آموزش های توحیدی).
اصل دوم - لزوم قضاوت براساس علم و بی اعتبار بودن گمان و تخمین.
اصل سوم - هدف دار بودن جهان هستی و دست یابی به رشد و تکامل (فلسفه ی زندگی از دیدگاه اسلام).
اصل چهارم - نظارت خداوند بر انسان و دخالت او در امور.
اصل پنجم - پاداش و مجازات.
اصل ششم - جبران.
اصل هفتم - لزوم توجه به نعمت های خداوند و جنبه های مثبت زندگی و شکرگزاری.
2. اصول تکاملی بهداشت روانی در رابطه ی انسان با خود:
اصل هشتم - اختیار، تکلیف و مسئولیت انسان.
اصل نهم - اصالت اراده و تصمیم گیری و لزوم برنامه ریزی براساس تفکر، تعقل و هدف های تکاملی.
اصل دهم - مشاوره و استفاده از تجربه های خود و دیگران.
اصل یازدهم - آزادی و کرامت انسان براساس کنترل نفس.
اصل دوازدهم - نظم، میانه روی و تعادل.
اصل سیزدهم - امامت و الگوبرداری از نمونه های برتر و حرکت به سوی برترین شدن.
اصل چهاردهم - شناخت نیازها و برآوردن آن ها در حد تکلیف.
اصل پانزدهم - لزوم توجه به این واقعیت که احکام الهی براساس دست یابی به مصلحت و دوری از ضررند.
اصل شانزدهم - لزوم حفظ آگاهی و تمرکز فکر دایمی در کارها.
اصل هفدهم - لزوم توجه به وجود راه حل اختصاصی برای هر کار.
اصل هجدهم - لزوم پیش بینی مشکلات عمومی و پایداری در مقابل آن ها.
اصل نوزدهم - تکرار رفتارهای تکاملی و عدم اصرار بر رفتارهای منجر به سقوط.
3. اصول تکاملی بهداشت روانی که هم در رابطه ی انسان با خود و هم در رابطه ی انسان با دیگران مورد استفاده قرار می گیرند:
اصل بیستم - آماده شدن زمینه و زمان مناسب برای هر کار فردی و اجتماعی و آموزش تدریجی اصول رشد.
اصل بیست و یکم - احتیاط در امور فردی و اجتماعی و تأکید بر واقع بینی.
اصل بیست و دوم - لزوم توجه به ظرفیت روانی خود و دیگران و تعدیل توقعات.
اصل بیست و سوم - لزوم توجه و کاربرد تمام امکانات خدادادی برای رشد خود و دیگران.
اصل بیست و چهارم - لزوم سالم بودن افکار و رفتار فرد برای خود و جامعه.
اصل بیست و پنجم - لزوم توجه به موقعیت زمان و مکان و دفع افسد به فاسد.
اصل بیست و ششم - عدم سقوط تکلیف و لزوم اجرای آن به میزان ممکن.
اصل بیست و هفتم - لزوم اقرار به تقصیر در موارد کوتاهی از انجام تکلیف و پذیرش عذر دیگران.
اصل بیست و هشتم - تأکید بر حفظ امید و چشمداشت پیروزی فردی و اجتماعی در صورت حاکمیت فطرت و عمل به تکالیف الهی.
اصل بیست و نهم - لزوم توجه به نقش مثبت و منفی یادگیری در زندگی فردی و اجتماعی.
اصل سی ام - عدل و معیار قرار دادن خود در روابط اجتماعی.
اصل سی و یکم - برائت و لزوم حمل به صحت کردن عمل مسلمانان.
اصل سی و دوم - لزوم رازداری در مورد خود و دیگران
4. اصول تکاملی بهداشت روانی در رابطه ی انسان با دیگران:
اصل سی و سوم - لزوم شناخت زمان و جامعه.
اصل سی و چهارم - لزوم مدیریت و توجه به تقسیم کار در محیط های اجتماعی براساس استعداد.
اصل سی و پنجم - لزوم همکاری و هم بستگی با گروه های زیر حاکمیت فطرت و ارشاد گروه های زیر حاکمیت شهوت.
اصل سی و ششم - تأکید بر وجدان عمومی و معتبر بودن نظر جامعه.
اصل سی و هفتم - واکنش متقابل و توجه به تحمل و تغافل.
اصل سی و هشتم - لزوم خودداری از ستیزه جویی.
اصل سی و نهم - امر به معروف و نهی از منکر و لزوم شرکت در سالم سازی محیط.
اصل چهلم - لزوم اصالت دادن به حق و نه به اکثریت.
اصول رشد در رابطه ی انسان با خدا
اصل اول - توحید یا لزوم تطبیق رفتار ارادی با آموزش های توحیدی.
بنابراین اصل، پویایی به سمت کمال، تنها با کاربرد آموزش های توحیدی امکان پذیر است و انسان وظیفه دارد تمام رفتارهای خود را در مقاطع سنی و زمانی مختلف با این آموزش ها تطبیق دهد. خداوند در سوره ی عصر می فرماید: «قسم به عصر که انسان ها همه در خسارت و زیان هستند، مگر آن ها که به خداوند ایمان آورده و نیکوکار شدند و یکدیگر را به درستی و پایداری در دین سفارش کردند».
اصل دوم - لزوم قضاوت براساس علم و بی اعتبار بودن گمان و تخمین.
از آموزش های اسلامی استنباط می شود که این مکتب، زندگی انسان را نوعی حرکت در زمان و مکان می داند. این مکتب به پیروان خود دستور می دهد که در شروع حرکت، باید مسیر خود را براساس علم، آگاهی و استدلال تعیین کنند، تا از هرگونه انحراف در امان باشند. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «کسی که بدون بصیرت و دانایی به کاری دست بزند، مانند مسافری است که به بی راهه می رود، هر قدر بر سرعت خود می افزاید به همان نسبت از جاده دور می شود».
اصل سوم - هدف دار بودن جهان هستی و دست یابی به رشد، کمال و قرب الهی.
این اصل که می توان آن را فلسفه ی زندگی از دیدگاه اسلام نامید، با توجه به فطرت تکامل گرای انسان، او را موظف می کند که در مسیر رشد قدم بردارد. در حقیقت قرب الهی که هدف نهایی خداوند از خلقت انسان است، جز از طریق دست یابی به رشد، امکان پذیر نیست. برای رشد انسان هیچ حدی وجود ندارد و او موظف است که هر لحظه بیش تر رشد کند. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هر کس دو روزش برابر باشد زیان کرده است، هر کس فردایش بهتر باشد، مورد غبطه ی دیگران واقع می شود و هر کس فردایش بدتر باشد از رحمت خدا دور شده است».
اصل چهارم - نظارت خداوند بر انسان و دخالت در امور او.
بنابر آموزش های اسلامی، خداوند همواره با انسان است و هر حرکت و انرژی ای از جانب اوست. هیچ رویدادی جز با اجازه و مشیت خداوند اتفاق نمی افتد و تمام اتفاق های بد و خوب جنبه ی امتحان دارند.
اصل پنجم - پاداش و مجازات.
خداوند پیامبران خود را بشیر، یعنی بشارت دهنده به پاداش های بزرگ در مورد رفتارهای تکاملی و نذیر، یعنی ترساننده نسبت به مجازات در مورد رفتارهای منجر به سقوط و غیر قابل قبول، نامیده است. در آیه ی 28 سوره ی سبا آمده است: «و ما تو را جز برای بشارت دادن به جزای نیک برای اعمال نیک و ترساندن از عذاب در برابر گناه در مورد عموم مردم نفرستادیم».
اصل ششم - جبران.
با توجه به سیر نوسانی که اغلب افراد بین مسیر تکامل و سقوط می پیمایند ، سیر تکاملی کاملاً مستقیم منحصر به پیامبران الهی و سایر معصومان است. بیش تر انسان ها به علت خروج از دایره ی رشد و ابتلا به گناه، به حق، خود را گناهکار احساس می کنند. در مکتب اسلام راه جبران گناهان، احساس پشیمانی، ترک و جبران اعمال، است. در این مورد گناهان به سه دسته تقسیم می شوند:
1- گناهانی که در رابطه ی انسان و خدا هستند.
2- گناهانی که در رابطه ی انسان و دیگران به وجود آمده اند.
3- گناهانی که در رابطه ی انسان و خود او به وجود آمده اند.
اگرچه با یک دید کلی، همه ی گناهان را می توان در رابطه ی انسان با خدا تلقی کرد، ولی بعضی از آن ها مانند ترک عبادات، عنوان اختصاصی تری یافته اند و «حق الله» نامیده می شوند که در صورت تدارک و جبران، امکان بخشش دارند.
گناهانی که در رابطه ی انسان و جامعه به وجود آمده اند و حقی از مردم بر گردن افراد است باید به شیوه ی اختصاصی جبران شوند. به عنوان مثال، در صورت تعرض به مال یک فرد، باید اصل مال مسترد و از او پوزش خواسته شود.
گناهانی که در رابطه با خود انسان به وجود آمده اند، مانند اشتغال به لهو و لعب، پشیمانی، ترک رفتار و توبه به درگاه خداوند، امکان پذیرش از سوی خداوند را دارند و با اقدام به توبه، می توان امیدوار به بخشش خداوند بود.
پیام امیدبخشی که در این مورد جلب توجه می کند، امکان از بین بردن رفتارهای بد با رفتارهای نیک است. این پیام به طور صریح در قرآن مجید مورد تأکید قرار گرفته است (هود: 114). پیام امیدوارکننده ی دیگر، امکان تبدیل رفتارهای زشت به رفتارهای نیک است. این روند در صورت داشتن ایمان به خدا، اعمال جبرانی صالح و بازگشت به سوی خدا ممکن است تحقق یابد (فرقان: 70). این پیام ها وسیله ی بسیار مناسبی برای تشویق به جبران، ایجاد امید و پیشگیری از بروز ناامیدی و افسردگی هستند.
اصل هفتم - لزوم توجه به نعمت های خداوند و جنبه های مثبت زندگی و شکرگزاری.
آموزش های متعددی در مورد این اصل وجود دارند که انسان را امر به شکر خداوند می کنند. به این منظور انسان موظف است جنبه های مثبت زندگی خود را مورد توجه قرار دهد و آن ها را بازگو کند (الضحی: 11) و بداند که نعمت های خداوند برای انسان (جنبه های مثبت زندگی)، غیرقابل شمارش هستند (نحل: 18).
یکی از مراجعان من، خانمی بود که روی یک صفحه کاغذ چندین جنبه ی منفی زندگی خود را نوشته بود. از او پرسیدم: «آیا هیچ جنبه ی مثبتی در زندگی شما وجود ندارد؟»، پاسخ او منفی بود. دختر 4 ساله ی او که ایشان را همراهی می کرد، توجه مرا جلب کرد. گقتم: «اگر خداوند متعال به جای این دختر، همه ی امکانات جهان را در اختیارت قرار دهد، می پذیری؟»، پس از قدری مذاکره و روشن شدن سؤال برای او، جواب منفی داد. به او گفتم: «خداوند می فرماید اگر هر کدام از شما بخواهید جنبه های مثبت زندگی خود (نعمت های خداوند) را بشمارید، نمی توانید». او پس از این مصاحبه ی 30 دقیقه ای با نشاط و آرامش قابل لمس جلسه را ترک کرد.
اصول تکاملی بهداشت روانی در رابطه ی انسان با خود
اصل هشتم - اختیار، تکلیف و مسئول بودن انسان.
بنابراین اصل، انسان موجودی مختار و مسئول است، با توانایی هایی که خداوند به او داده است می تواند مسیر خود را به سمت رشد انتخاب کند. در قرآن مجید آمده است: «هر کس در گرو کار خویش است».
اصل نهم - لزوم برنامه ریزی براساس تفکر و تعقل.
آموزش های اسلامی تفکر و تعقل را مهم ترین معیار برنامه ریزی قرار داده اند. پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خطاب به علی (علیه السلام) می فرماید: «ای علی! چون مشاهده کنی که مردم از طریق انواع مختلف کار نیک، به خداوند نزدیک می شوند، تو از طریق موازین عقلانی به خداوند تقرب جوی تا از همه پیشی گیری».
اصل دهم - مشاوره و استفاده از تجربه های خود و دیگران.
در آموزش های اسلامی به منظور استفاده از آرای دیگران و دست یابی به رأی درست، بر لزوم مشورت در کارها تأکید شده است. مشورت را موجب تأیید رأی فرد و پشت گرمی او تلقی کرده اند و خودداری از مشورت نهی شده است. امام صادق (علیه السلام) ضابطه های مشورت را به این صورت بیان می کند: «مشورت جز با حدود چهارگانه ی آن تحقق نیابد:
نخست این که کسی که با او مشورت می شود خردمند باشد.
دوم آن که آزاده و متدین باشد. سوم این که دوست و برادر باشد. چهارم این که راز خود را به او بگویی و او به اندازه ی خودت از آن راز آگاه شود، اما آن را بپوشاند و به کسی نگوید».
بر همین اساس استفاده از تجربه های قبلی خود و دیگران، در آموزش های متعددی گوشزد شده است و توجه به این موضوع علامت تعقل انسان و موجب موفقیت در امور معرفی شده است.
در این مورد دستور داده شده که نباید روشی را که عملاً موجب زیان و مانع رشد و تکامل فرد می شود، به طور مکرر تجربه کرد.
اصل یازدهم - حرّیت و کرامت بر اساس کنترل نفس.
آموزش های اسلام دست یابی به حرّیت، آزادگی و کرامت انسان را از طریق کنترل نفس امکان پذیر می دانند .
علی (علیه السلام) می فرماید: «گرامی دار نفس خود را از هر پستی، هر چند تو را به امور دلخواه برساند. زیرا هرگز به اندازه ی آن چه از نفس خویش صرف می کنی عوض نخواهی یافت. و بنده ی دیگری مباش، زیرا خداوند تو را آزاد آفرید. کنترل شهوت (تقوا) به عنوان اساس اخلاق تلقی شده است».
اصل دوازدهم - نظم.
اصل نظم که خود زیربنای اقتصاد و تعادل است، هم در افکار و هم در رفتار انسان نمودار می شود و در آموزش های اسلامی به وفور مورد تأکید قرار گرفته است. امام موسی بن جعفر (علیه السلام) می فرماید: «بکوشید وقت شما چهار ساعت (قسمت) شود:
1. یک ساعت برای مناجات با خدا.
2. یک ساعت برای زندگی و معاش.
3. یک ساعت برای آمیزش با برادر و مردم مورد اعتماد که عیوب شما را به شما می فهمانند و از دل به شما اخلاص دارند.
4. یک ساعت هم خلوت کنید برای درک لذت های حلال و به وسیله ی این ساعت بر انجام وظایف آن سه ساعت دیگر توانا شوید. به خود فقر و طول عمر تلقین نکنید. زیرا هر کس به خود تلقین فقر کند بخیل می شود و هر کس که طول عمر را در نظر گیرد، حریص. برای خود بهره ای از دنیا بگیرید و آن چه خواهش حلال باشد و به شخصیت تان صدمه ای نزند و اسراف هم نباشد منظور دارید و به این وسیله برای امور دین یاری جویید. زیرا روایت است، از ما نیست کسی که دنیایش را برای دینش وانهد و یا دینش را برای دنیا از دست دهد».
اصل سیزدهم - امامت یا همانندسازی با الگوهای برتر و حرکت به سمت برترین شدن.
در قرآن مجید و سایر آموزش های اسلامی روش زندگی پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و جانشینان او، هم چنین همه ی پیامبران الهی به عنوان «سرمشق» برای انسان هایی که در مسیر رشد حرکت می کنند مطرح شده است. در سوره ی احزاب چنین می بینیم: «برای گروهی از شما که به خدا و روز قیامت امیدوارند و خدا را بسیار یاد می کنند، پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) «سرمشق» بسیار خوبی است». این مکتب از هر کدام از پیروان خویش توقع دارد که بهترین انسان های عصر خود باشند و دست یابی به این توقع را امکان پذیر می داند.
اصل چهاردهم - لزوم شناخت نیازها و برآوردن آن ها در حد تکلیف.
در فرهنگ اسلامی تأکید فراوانی بر شناخت نیازهای انسان شده است. پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به صورت دعا بر این مسئله تأکید می کند: «خداوندا به نان ما برکت عطا فرما. زیرا اگر نان نباشد، نه نماز می گزاریم، نه روزه می گیریم و نه واجبات دیگر پروردگارمان را ادا می کنیم». پذیرش نیاز جنسی به عنوان یک نیاز قطعی و تسهیلات فراوان برای ارضای آن، در آموزش های اسلامی جلب توجه می کند. در مجموع دستور می دهند که نیازهای ناشی از شهوت در حد کفاف برآورده شوند، تا انسان وقت و انرژی کافی برای برآوردن نیازهای ناشی از فطرت را داشته باشد.
اصل پانزدهم - لزوم توجه به این واقعیت که احکام الهی براساس دست یابی به مصلحت و دوری از ضرر هستند.
در فرهنگ اسلامی تمام رفتارهای ارادی انسان در پنج گروه اصلی واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح، طبقه بندی شده اند. انجام کار واجب و خودداری از کار حرام الزامی است.
انجام کار مستحب و عدم انجام کار مکروه ارجحیت دارد و در مورد کارهای مباح، انسان مختار است و دستورالعمل خاصی ندارد. نکته ی بسیار اساسی که امام صادق (علیه السلام) بر آن تأکید می کند این است که علت وجوب کار واجب و مستحب، دست یابی به مصلحت، و علت نهی از انجام دادن کارهای حرام و مکروه، دوری از ضرر برحسب مورد است.
اصل شانزدهم - لزوم حفظ آگاهی و تمرکز فکر دایمی هنگام انجام هر کار.
مکتب اسلام از پیروان خویش می خواهد که هنگام انجام هر کار، فقط به آن کار بیندیشند و به این ترتیب حداکثر بازده را ایجاد کنند. برداشت فوق که با مفهوم حضور قلب در آموزش های اسلامی مطرح شده است، لزوم حفظ آگاهی و تمرکز دایمی را گوشزد می کند. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «من دوست دارم که چون فرد مؤمنی از شما به نماز ایستد، روی دل خویش را به سوی خدا دارد و آن را سرگرم دنیا نسازد».
اصل هفدهم - لزوم توجه به وجود راه حل اختصاصی برای هر کار.
در مکتب اسلام بر این واقعیت تأکید می شود که برای هر مشکل فردی و اجتماعی، راه حلی اختصاصی وجود دارد و یک فرد مسلمان باید راه های خروج از یک مشکل را شناسایی و طبق ضوابط عمل کند. در آیه ی 189 سوره ی بقره چنین آمده است: «نیکوکاری به آن نیست که از پشت دیوار به خانه درآیید، چه این کار ناشایسته است. نیکویی آن است که پارسا باشید و به هر کار از راه آن داخل شوید».
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه ی فوق چنین می فرماید: «معنای آیه این است که خوب نیست در کارها از غیر راه آن ها وارد شوید، بلکه لازم است در هر کاری از راه متناسب با آن وارد شوید».
اصل هجدهم - لزوم پیش بینی مشکلات عمومی و پایداری در مقابل آن ها.
در قرآن مجید عمومی بودن مشکلات برای تمام انسان ها مورد تأکید قرار گرفته است و خداوند در سوره ی بلد می فرماید: «ما انسان را در رنج آفریدیم». البته در ضمن تأکید شده است که با سختی، آسانی هم وجود دارد و در صورت صبر، تحمل و انجام تکالیف در مشکلات، به پاداش دست خواهید یافت.
اصل نوزدهم - تکرار رفتارهای تکاملی و عدم اصرار بر رفتارهای منجر به سقوط.
در مکتب اسلام ضمن تأکید بر تداوم کارهای واجب که عملاً موجب رشد و تکامل فرد می شوند، سعی می شود افراد به طور داوطلبانه رفتارهای نیک دیگری را، حتی اگر کوچک باشند، انتخاب کنند و انجام آن ها را برای خویش الزامی سازند و در این مورد نیز «سیاست تداوم» را پیدا کنند. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «بپرهیز از آن که انجام کاری را برای خویش الزامی سازی و قبل از یک سال آن را ترک کنی».
اصل تکرار یکی از اصول نظریه ی یادگیری است و به منظور تثبیت مطالب آموخته شده، لازم است فرد نسبت به تکرار آن ها اقدام کند. برای دست یابی به رشد، خداوند متعال اعمالی چون نماز و روزه را به صورت تکرار آن ها برای انسان واجب کرده است که در مقیاس وسیع انسان های با ایمان در سطح جهان و در سال های مختلف عمر، رشد را به ارمغان می آورند. 17 رکعت نماز در روز واجب است و باید تا پایان عمر ادامه یابد. روزه که جنبه ی تمرین کنترل بر تمام امور انسان را دارد، به مدت 30 روز در سال واجب شده است.
اصول بهداشت روان که در رابطه ی انسان با خود و با دیگران به کار می روند
اصل بیستم - لزوم آماده شدن زمینه و زمان مناسب برای هر کار و آموزش تدریجی اصول رشد.
با سیری اجمالی در روش پیامبران بزرگ الهی مشاهده می شود که تا آماده شدن زمینه و زمان مناسب برای هر کار، اقدام جدی برای انجام دادن آن را به تأخیر انداخته اند و هنگام آماده شدن زمینه و زمان مساعد، کار مورد نظر را با قاطعیت انجام داده اند. این اصل را می توان از مدت زمان لازم برای شکوفایی یک درخت تا رسیدن میوه نیز الهام گرفت. برداشت مکتب اسلام این است که فطرت انسان به طور تدریجی شکوفا می شود و در نتیجه واگذاری مسئولیت به او، باید به صورت تدریجی انجام شود. آموزش تدریجی در مورد نماز و روزه و فرایندهای قانون گذاری در صدر اسلام، مؤید این نظر هستند. به عنوان مثال، امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «ما کودکان خود را امر می کنیم، در 7 سالگی به میزانی که می توانند روزه بگیرند که خود ممکن است تا ظهر، بیش تر یا کم تر باشد. و هرگاه عطش و گرسنگی بر آن ها غالب شود، افطار کنند، تا نسبت به روزه عادت و توانایی پیدا کنند». شما هم کودکان خود را از نه سالگی به میزانی که می توانند به روزه امر کنید و هرگاه عطش بر آن ها غلبه کرد افطار کنند.
اصل بیست و یکم - احتیاط در امور فردی و اجتماعی و تأکید بر واقع بینی.
اصل احتیاط یکی از اصول فقه اسلامی است که با مفهوم گسترده ای می تواند در امور فردی و اجتماعی راه گشا باشد. منظور از احتیاط در امور فردی این است که انسان طوری انجام وظیفه کند تا برایش روشن شود که تکلیف خود را در پیشگاه خداوند انجام داده است.
مفهوم کلی این اصل در روابط بین فردی نیز قابل پیاده شدن است. علی (علیه السلام) می فرماید: «هرگاه نیکوکاری بر زمانی مشخص و جامعه ی مربوط به آن حاکمیت یابد و انسان به فردی که رسوایی او آشکار نگشته بدبین شود،میگنا دات آی آر، به او ستم کرده است و هرگاه فساد بر زمان و جامعه ی مربوط به آن حاکمیت یابد و انسان به فرد خوش بین باشد، خود را به خطر و تباهی انداخته است». بنابراین احتیاط هم در امور شخصی و هم در روابط بین فردی باید مراعات شود.
اصل بیست و دوم - لزوم توجه به ظرفیت روانی خود و دیگران.
در آموزش های اسلامی ظرفیت روانی انسان به ظرف های عادی تشبیه شده است و چنین آموزش داده می شود که بهترین ظرفیت، آن است که گنجایش بیش تری داشته باشد. در تعبیر دیگر، انسان ها بر حسب ظرفیت روانی و میزان بازدهی، به معادن طلا و نقره تشبیه شده اند. مفهوم شرح صدر عنوان دیگری است که در قرآن مجید برای ظرفیت روانی به کار رفته است. گستردگی ظرفیت روانی، مورد نیاز همه ی انسان هاست و علی (علیه السلام) پذیرش مسئولیت های اجتماعی را تنها با داشتن ظرفیت روانی وسیع امکان پذیر می داند.
همان طور که فرد باید به ظرفیت روانی خود توجه داشته باشد، باید امکانات و محدودیت های دیگران را نیز، به طور واقع بینانه ارزیابی کند و توقعات خود را نسبت به آن ها تعدیل کند. امام باقر (علیه السلام) اختلاف در ظرفیت و محدودیت های افراد را متناسب با درجات ایمان به هفت درجه تقسیم می کند. سپس می افزاید که هر کسی در هر درجه ای از ایمان که باشد، نمی توان درجات بالاتر را به او تحمیل کرد.
اصل بیست و سوم - لزوم توجه به کاربرد تمام امکانات خدادادی برای رشد خود و دیگران.
بنابراین اصل، تمام امکاناتی که در جهان وجود دارند در اختیار انسان هستند. با توجه به اصل سوم از اصول رشد که هدف زندگی انسان را دست یابی به رشد به اصل سوم از اصول رشد که هدف زندگی انسان را دست یابی به رشد و رسیدن به درجه ی قرب الهی معرفی می کند، می توان به این نتیجه رسید که انسان باید تمام امکانات خدادادی را برای رشد خود و دیگران مورد استفاده قرار دهد و در هر لحظه به این واقعیت توجه داشته باشد. خداوند در قرآن مجید می فرماید: «آیا شما به حس مشاهده نمی کنید که خدا انواع موجوداتی را که در آسمان ها و زمین هستند برای شما مسخّر کرده و نعمت های ظاهر و باطن خود را برای شما فراوان کرده است».
اصل بیست و چهارم - لزوم سالم بودن افکار و رفتار فرد برای خود و دیگران.
براساس ضوابط قطعی فرهنگ اسلامی، رفتار انسان برای خود و دیگران نباید مضر باشد و حتی فکری که سلامت خود و جامعه را مختل کند، نباید به خود راه دهد. پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سلامت رفتار را معیار پذیرش اسلام می داند و می فرماید: «مسلمان کسی است که مسلمانان دیگر از دست و زبانش (افکارش) در امان باشند».
اصل بیست و پنجم - لزوم توجه به موقعیت زمان و مکان و دفع افسد به فاسد.
بنابراین اصل، انسان موظف است تکلیف خود را طبق امر و نهی های الهی انجام دهد، ولی باید توجه داشته باشد که تکلیف همواره یک نواخت نیست. به عنوان مثال در شرایط خاص و اضطراری ممکن است کارهای حلال، حرام و برعکس کارهای حرام، حلال شوند. کسی که روزه گرفتن برایش ضرر دارد، چنان چه روزه بگیرد کار حرامی مرتکب شده است و در شرایط اضطراری، خوردن گوشت مردار، خون، گوشت خوک و گوشت های تزکیه نشده به میزانی که انسان را از مرگ نجات دهد، واجب است. بر این دستورالعمل در آیه ی 173 سوره ی بقره تأکید شده است.
اصل بیست و ششم - عدم سقوط تکلیف و لزوم انجام آن به میزان ممکن.
براساس این اصل که از قاعده ای فقهی استخراج شده است، چنان چه انسان نتواند دستورات الهی را آن طور که باید انجام دهد، موجب سقوط کامل تکلیف نمی شود. بلکه او موظف است به هر شکل و هر میزان که می تواند، دستور را اجرا کند.
علی (علیه السلام) می فرماید: «کاری را که نمی توان به طور کامل انجام داد، نباید یکسره آن را رها کرد». این دستورالعمل در روابط بین فردی نیز قابل پیاده شدن است.
اصل بیست و هفتم - لزوم اقرار به تقصیر و عذرخواهی در موارد کوتاهی از انجام دادن تکلیف و پذیرش عذر دیگران.
در آموزش های اسلامی تأکید فراوان شده است که انسان با انجام تکلیف در برابر خدا و خلق، کرامت نفس خویش را حفظ کند. زیرا در صورتی که در انجام وظیفه کوتاهی کند، به طور فطری احساس نیاز به عذرخواهی پیدا می کند و این موجب کاهش کرامت و ذلت او می شود. ولی به هر حال عذرخواهی در صورت کوتاهی، الزامی است. خداوند وعده فرموده است، کسی که طبق ضوابط اسلامی کارهای قبلی خود را جبران کند، او را عفو خواهد کرد. در روابط بین فردی نیز امام سجاد (علیه السلام) دستور می دهد، در صورتی که فردی از سمت راست، تو را دشنام دهد و به سمت چپ برود و عذرخواهی کند، عذر او را بپذیر.
اصل بیست و هشتم - تأکید بر حفظ امید و چشمداشت پیروزی فردی و اجتماعی در صورت حاکمیت فطرت و عمل به تکالیف الهی.
از دیدگاه مکتب اسلام، امید به عنوان یک محرک قطعی رفتار تلقی شده است و بسیاری از انحراف ها و اختلال های روانی را ناشی از فقدان امید می داند. ایمان به خدا، ناشی از امید به خدا و پاداش های او و کفر به علت یأس از رحمت خداوند است. پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید: «اگر امید و آرزو نبود، مادری فرزندی را شیر نمی داد و کسی درخت نمی نشاند».
اصل بیست و نهم - لزوم توجه به نقش مثبت و منفی یادگیری در زندگی فردی و اجتماعی.
در آموزش های اسلامی، بر روی نقش یادگیری و نقش مثبت و منفی آن در زندگی فردی و اجتماعی تأکید فراوان شده است. پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید: «هر نوزادی بر فطرت توحید متولد می شود. سپس پدر و مادر او را یهودی، نصرانی یا مجوسی می کنند». در این آموزش ضمن تأکید بر فطری بودن اعتقاد به خدا، این واقعیت جلب توجه می کند که آموزش و یادگیری، حتی می توانند یک جریان فطری و منطقی را خنثی و معکوس کنند.
اصل سی ام - عدل و معیار قرار دادن خود در روابط اجتماعی.
اصل عدل هم در زندگی فردی و هم در زندگی اجتماعی مورد تأکید اسلام است. براساس این اصل، انسان حق ندارد حتی به خود ظلم کند و ظلم به نفس به عنوان یک گناه تلقی می شود. در قرآن مجید تأکید شده است: «و لاتبخسوا الناس اشیائهم: پست و کم نکنید چیزهای مردم را». علامه طباطبایی کلمه ی بخس را به معنای نقص در وزن و اندازه گیری معنی می کند و استاد جعفری با توجه به کلی بودن پیام آیه ی مزبور، تمام جنبه های مربوط به انسان را در آن ملاحظه می کند و چنین معنی می کند که هیچ چیز از مردم را دست کم نگیرید. در نتیجه آیه ی فوق تنها در مورد خرید و فروش مصداق ندارد، بلکه شامل تمام روابط بین فردی می شود. یکی از نشانه های فطرت های رشد یافته و وجدان های بیدار این است که در روابط بین فردی، خود را معیار قرار می دهد و در نتیجه هر کار که مورد علاقه ی آن هاست، در مورد دیگران انجام می دهند و از هر برخوردی که خود متنفرند، در روابط بین فردی از آن خودداری می کنند. این دستورالعمل در تمام ادیان الهی مورد تأکید قرار گرفته است. علی (علیه السلام) در وصیت به امام حسن (علیه السلام) به همه ی جوامع بشری چنین آموزش می دهد: «ای پسرک من در آن چه بین تو و دیگری است، خود را میزان قرار ده. پس برای دیگری بپسند آن چه برای خود می پسندی و برای دیگری مخواه آن چه برای خود نمی خواهی و ستم مکن چنان چه نمی خواهی به تو ستم شود و نیکی کن چنان چه دوست داری به تو نیکی شود و زشت دان از خود آن چه را که از دیگری زشت پنداری و از مردم راضی و خشنود شو به آن چه که تو خشنود می شوی برای آن ها از جانب خود». معیار قرار دادن خود در روابط بین فردی را می توان به عنوان «راهکار عملی دست یابی به عدالت» تلقی کرد.
اصل سی و یکم - اصل برائت و حمل به صحت کردن عمل مسلمانان.
اصل برائت یکی از اصول فقهی است که بنابر آن تا به طور قطع معلوم نشود که خداوند کاری یا چیزی راحرام کرده، انسان می تواند به آن اقدام کند. اصل فوق در روابط بین فردی وسعت بیش تری دارد و به این صورت در اصل سی و هفتم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مطرح شده است: «اصل سی و هفتم اصل برائت است و هیچ کس از نظر قانونی مجرم شناخته نمی شود، مگر آن که جرم او در دادگاه ثابت شود.» امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «همه چیز مباح و مطلق است تا زمانی که در آن نهی وارد شود».
اصل سی و دوم - رازداری در مورد خود و دیگران.
لزوم رازداری در مورد خود و دیگران را می توان به عنوان یکی از اصول رشد مطرح کرد. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «دوست خود را از سرّ خویش آگاه مساز، مگر به میزانی که اگر دشمن تو به آن آگاهی یابد ضرری به تو نرساند. زیرا دوست ممکن است روزی دشمن شود».
نکته ی مهم این است که عدم رازداری به عنوان یک «عمل حرام» معرفی شده است و جنبه ی «توصیه ی صرف» ندارد. امام صادق (علیه السلام) در یک آموزش هشدار دهنده اعلام می کند: «اگر کسی علیه یک فرد با ایمان مطلبی بگوید و قصد ایجاد عار و ننگ و لکه دار کردن شخصیت او را داشته باشد و بخواهد او را از چشم مردم بیندازد، خداوند او را از ولایت خویش خارج می کند».
اصول تکاملی بهداشت روانی در رابطه ی انسان با دیگران
اصل سی و سوم - لزوم شناخت زمان و جامعه.
در آموزش های اسلامی، تأکید فراوانی به لزوم شناسایی جو سیاسی و اجتماعی جامعه و انجام تکلیف براساس ضوابط شرعی و منطقی متناسب با آن شده است. علی (علیه السلام) معیار شناخت جامعه را قدرت پیش بینی حوادث می داند و چنین می فرماید: «شناخت آن کس نسبت به زمان خویش بیش تر است که از رویدادهای آن دچار شگفتی نشود».
اصل سی و چهارم - مدیریت و کوشش برای شکوفایی تمام استعدادها براساس حاکمیت فطرت و قوانین الهی.
علی (علیه السلام) یکی از علل بعثت پیامبران الهی را باور ساختن و شکوفایی ذخایر عقلانی انسان ها معرفی می کند. با توجه به این که پیامبران الهی مدیران طبیعی جامعه ی بشری هستند، می توان نتیجه گیری کرد که رژیم های حاکم بر جوامع بشری هنگامی می توانند موفق به شکوفایی ذخایر عقلانی این جوامع شوند که دقیقاً از آن ها پیروی کنند و در تمام روابط بین فردی و کارهای اجتماعی، قوانین توحیدی را حاکم کنند. تقسیم کار در محیط های خانوادگی و اجتماعی یکی از نتایج این اصل است. به عنوان مثال، خداوند نقش مدیریت در منزل را به مرد سپرده و می فرماید مردان سرپرست زنان هستند. نکته ی مهمی که باید به آن توجه داشت، قوام، به معنای سرپرستی است. از نظر لغوی، قوام به معنای امیر است. اینک در کشورهای عربی این مفهوم در نهادهای مختلف مورد استفاده قرار می گیرد، به عنوان مثال دانشگاه، مفهوم سرپرست دانشگاه را دارد. پذیرش این نقش بدون احساس فشار توسط زن، موجب امنیت و آرامش خانواده و عدم پذیرش آن، منجر به اختلال های فردی و اجتماعی می شود.
اصل سی و پنجم - لزوم همکاری و هم بستگی با گروه های زیر حاکمیت فطرت و ارشاد گروه های زیر حاکمیت شهوت.
وجود فطرت در همه ی افراد موجب می شود تا جوامع بشری در بعضی از اصول با هم توافق داشته باشند. برحسب شکوفایی یا عدم شکوفایی فطرت، دو تیره ی متضاد به وجود می آیند که گروه های مشابه، یکدیگر را جذب و گروه های متضاد یکدیگر را دفع می کنند. گروه هایی که در اثر آموزش های الهی در آن ها فطرت حاکمیت یافته است، دارای دو روش متفاوت هستند:
1- نسبت به یکدیگر مهربان هستند و احساس هم بستگی می کنند و میزان هم بستگی آن ها مانند اعضای بدن است که چنان چه عضوی از آن ناراحتی داشته باشد، درد آن را در سایر اعضا نیز حس می کنند. مطلب فوق، توسط امام صادق (علیه السلام) مورد تأکید قرار گرفته است.
2- نسبت به گروهی که در اثر عدم پذیرش توحید در آن شهوت حاکمیت یافته است، حالت ترحم وجود دارد و سعی می کنند این گروه را ارشاد کنند. بدیهی است چنان چه این گروه تغییر جهت ندهد و به سمت رشد سیر نکند، و در عمل موجب اذیت و آزار گروه های رشد یافته شود، انسان های رشد یافته از خود دفاع می کنند. از طرف دیگر گروه هایی که جریان شهوت در آن ها حاکمیت دارد، با گروه های رشد یافته تضاد و دشمنی دارند. این تضاد، گاهی عامل بروز جنگ های مختلف بین گروه های ملحد و موحد بوده است؛ ولی همواره هجوم از ناحیه ی گروه های زیر حاکمیت شهوت بوده است و گروه های رشد یافته، واکنش تدافعی داشته اند.
اصل سی و ششم - تأکید بر وجدان عمومی و قدرت جامعه.
وجود فطرت مشترک در بین انسان ها، موجب می شود افراد بتوانند برداشت های واقع بینانه ای نسبت به عملکرد یکدیگر داشته باشند. این همان چیزی است که تحت عنوان «وجدان عمومی» نام گذاری شده است و به عنوان مثال ظلم را در هر جا که باشد محکوم می کند. انسان های رشد یافته که هوای نفس و خواست های خویش را کنترل کرده اند و براساس برداشت های فطری و ضوابط دین الهی حکم می کنند، موقعیتی اختصاصی دارند. بر همین اساس پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید: «از زیرکی مؤمن بپرهیزید، زیرا
:: موضوعات مرتبط:
روانشناسی دینی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1444
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0