> کلید واژه ها :
23 مرداد مصادف با سوم ماه مبارک رمضان همزمان است با رحلت شیخ جلیل ، معلم امت ، متکلم و فقیه سترگ، محمد بن نعمان معروف به «مفید» می باشد آنچه می خوانید گوشه ای از شرح حال آن فقیه نام آور است.
تاریخ فتح الفتوح شیعه تاریخ شیعه سرشار از افتخارات بسیار و تحولات چشمگیر است . تحولاتی که به دست عالمان متعهد و فرزانگان اندیشمند پدید آمده است .در این میان به سده چهارم هجری بر می خوریم که ((فتح الفتوح )) تاریخ شیعی است ؛ روزگاری که مردی بزرگ و اندیشمندی سترگ ((دائرة المعارفی جامع )) از معارف اسلامی تدوین کرد و قریب 50 سال پرچمدار عرصه های علمی ، فکری و فرهنگی مسلمین گردید و سرانجام بدانجا رسید که دوست و دشمن زبان به تمجید او گشودند و قلم به تعریف او برگرفتند و او را ((مفید)) لقب دادند [1]. تولد در یازدهم ذیقعده 336 قمری [2] در «عکبرای» بغداد پای بر جهان گذارد و نام وی ((محمد)) گردید. از آنجا که پدر او شخصی پارسا و مذهبی بود و به تعلیم و تربیت اشتغال داشت، ((ابن المعلم )) لقب وی شد و پس از چندی ((عکبری )) و ((بغدادی )) دو لقب دیگر او گردید. [3] عشق و شور فراوان به تحصیل موجب شد که همراه پدر به بغداد رفته و فراگیری علم و دانش را آغاز کند. او از نشاط وافر و فرح بخش بسیاری در مطالعه برخوردار بود. عطر اخلاص در وجود محمد کار را بدانجا رسانید که در پنج سالگی برای او از ابن ابی الیاس اجازه روایت گرفته اند [4] و در حالی که هفت سال و چند ماه داشت از ابن سماک نقل روایت کرده است. [5] تحصیلات و استادان (شیخ مفید) از محضر بیش از هفتاد نفر از بزرگان بهره علمی برد. از محضر مظفر بن محمد، ابو یاسر و ابن جنید اسکافی ، ((کلام و عقاید)) آموخت و از درس حسین بن علی بصری و علی بن عیسی رمانی بهره جست . ((فقه )) را نزد جعفر بن محمد بن قولویه فرا گرفت و از محضر ادیب و مورخ چیره دست محمد بن عمران مرزبانی ((علم روایت )) آموخت .ابن حمزه طبری ، ابن داود قمی ، صفوان و شیخ صدوق، دیگر اساتید ((محمد)) بودند که شهد شیرین دانش را در کام جان او ریختند. در میان استادان وی عالمانی از شهرهای مختلف مانند قم، بلخ ، مراغه ، همدان و دیده می شوند. [6] جهان اسلام در عصر (مفید) از رحلت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حدود 300 سال می گذشت. در این مدت امامان و شیعیان تحت فشار بنی امیه و در خفقان خشن بنی عباس بسر می بردند. شکنجه های روحی و جسمی و اذیت و آزار خلفا و حکمرانان همچنان ادامه داشت تا اینکه در اواسط قرن چهارم هجری محدودیت ، شیعیان به مقدار قابل ملاحظه ای کاهش یافت. خلفای فاطمی - که شیعه اسماعیلی بودند - در مصر دولت نیرومندی تشکیل دادند، این دولت ابهت و جلال دربار بغداد کاسته شد و از طرفی سیف الدوله حمدانی و امرای آن خاندان در شام حکومت می کردند که آنها نیز افتخار شیعی بودن را داشتند. در کنار این، صفاریان و طاهریان و از همه مهمتر دولت آل بویه که از شیعیان مخلص و فرزانه اهل بیت علیهم السلام بودند در قسمت هایی از ایران و عراق قدرت یافتند. دو سال پیش از ولادت شیخ مفید، احمد معزالدوله - در سال 334 - با ورود خود به بغداد و تاسیس شاخه ای از حکومت آل بویه در این شهر صفحه نوینی در تاریخ بغداد گشود. فرصتی فراهم شد و شیعیان در پناه آل بویه از آزادی موجود بهره برده و عقاید خویش را نشر دادند. اولین عزاداری علنی شیعیان سال 352 اولین عزاداری علنی شیعیان در عاشورا بر پا شد و در پی آن جشن عید غدیر روحی تازه در کالبد شیفتگان شیعی دمید. و ریاست عضدالدوله ، بغداد رونقی تازه یافت و شور و نشاط علمی قابل توجهی بدست آورد. محمد بن محمد نعمان، شیخ مفید در این عصر می زیست و با توجه به اوضاع ، از مقام و منزلتی بسیار برخوردار بود. بطوری که عضدالدوله به هنگام بیماری شیخ به دیدار او رفت و از وی عیادت کرد. مرجعیت علی الاطلاق در میان سالی شفاعت مفید در حق دیگران پذیرفته می شد و رهنمودهایش مورد قبول قرار می گرفت و این در حالی بود که بیش از 36 بهار از عمر پر برکت شیخ مفید نگذشته بود. در این ایام مرجع قدرتمند و رهبر اندیشمند مسلمانان و شیعیان فرهیخته ، شیخ فرزانه ، مرحوم مفید بود. [7] بر کرسی زعامت شیعه با وفات عضدالدوله توفان حوادث بر پا شد و گرد و غبار دشمنی علیه شیعه بار دیگر پدید آمد. سال 372 هجری برخی دیگر ازخاندان بویه به امارت رسیدند و با روی کار آمدن قادر خلیفه عباسی - در سال 381 هجری - خلافت عباسی تجدید حیات یافت و از نفوذ آل بویه کاسته شد. آشوب های مذهبی ، فتنه انگیزی عیاران، سخن سرایی قصه خوانان، خطابه های واعظان بی سواد و آشوب طلبی سیاست پیشه گان، آتش فتنه را شعله ورتر می کرد [8] و آن دوران را به عنصری پر التهاب و روزگاری پر از پیکارهای عقیدتی جلوه گر می ساخت. اما تدبیر عالمانه و دقیق شیخ فرزانه ((مفید)) که ریاست جهان شیعه را به عهده داشت - راه را بر کج روان و بدسگالان بسته بود و وعده های دروغین ((مدینه فاضله )) توسط افراد منحرف را رسوا و بر ملا می ساخت. بیرق مبارزه در سده چهارم به دست این دانشمند بصیر بود. وی با استفاده از چشمه پاک و زلال وحی، دانش و معرفت اصیل را به ارمغان آورد، نظر معتزله را شنید و آراء غلات را بدست آورده سخنان زیدیه را دانست و به هر یک جوابی منطقی و در خور ارائه داد و تا بدانجا پیش رفت که هر گروهی از آنان که در مناظره با شیخ مفید شرکت کردند. ساعتی بعد گوشه خجلت برگزیدند و با سکوت عجزآلود خود، نشان افتخار و سر بلندی را به دست شیخ سپردند. رساله های استوار، متین و دقیق وی و بیان اعتقادات شیعه با اسلوبی صحیح و کم نظیر توفیقی افزون بود که رهبری شیعیان را برای شیخ مفید پربارتر می نمود. [9] نامه های نورانی در اواخر ماه صفر 416 هجری بود که نامه ای از طرف امام زمان (علیه السلام) برای شیخ فرستاده شد و چون آن را گشود دست خط زیبایی رخ نمود: ((للاخ الشدید و الولی الرشید الشیخ المفید... برادر گرامی ، استوار و دوست راه یافته شیخ مفید)) [10] و در توفیقی دیگر و لطفی افزون تر، در پنج شنبه 23 ذی حجه هجری نامه ای دیگر از طرف حضرت به افتخار شیخ صادر شد. ((بسم الله الرحمن الرحیم سلام الله علیک ایها الناصر للحق الداعی الیه بکلمة الصدق ..)) بنام خداوند بخشنده بخشایشگر، سلام خدا بر تو ای یاری کننده حق و دعوت کننده به سوی تو اوکسی که با صدق و راستی به سوی خدا دعوت می کنی [11] برخی بر این باورند که در طول 30 سال، 30 توقیع و نامه شریف از ناحیه مقدس حضرت ولی عصر(عج ) برای شیخ مفید صادر شده که در عنوان بسیاری این جمله نورانی دیده می شود: ((برادر گرامی و استوار، شیخ مفید [12] در نگاه اندیشمندان امام خمینی (ره): شیخ أبو عبد اللّه محمد بن نعمان ملقب به «مفید» و «ابن معلم» از کبار فقها و متکلمان و محدثان شیعه بود. در زمان خود ریاست علمی بغداد را به عهده داشت. او مورد عنایت و توجه حضرت ولی عصر (عج) بود و در دو نامه که از آن حضرت به عنوان وی صادر گردیده حضرت او را با تعبیرات «أخ سدید» و «شیخ مفید» و «ولیّ رشید» و «ولیّ مخلص» و «ناصر حق» و «داعی إلی الحق» خطاب فرموده اند [13] مقام معظم رهبری آن روز که پیکر مفید را انبوه خلایق تشییع کردند و به امامت سید شریف، علی مرتضی بر او نماز گزاردند،دلهایی پر از کینه و تهی از کیاست و حکمت، این را پایان کار آن بزرگمرد شمرده و ساد ه اندیشان مرگ او راجشن گرفتند .اما چشم و دل هر فرزانه ایی می توانست به وضوح در یابد که مرگ آن سالار فرزانگان نمی تواند پایان کارکسی باشد و فیضان پنجاه ساله او، چشمه ساری از دانش و فرهنگ و اخلاق و حکمت، در فضای اندیشه بشری جاری ساخته و اراده الهی و سنت تاریخ، زایندگی و فزایندگی آن را در عبور جاودانه اش از لابلای نسلها و دوره ها و قرنها، تا رسیدن به دریای منتهای رشد نهایی بشر، تضمین کرده است. آن روز بدن نحیف مفید در خانه اش در درب الریاح بغداد به زمین سپرده شد تا روزی به جوار بارگاه حضرت ابی جعفر جواد (علیه السّلام) منتقل شود و در آن دارالسّلام رحمت الهی بیارامد، اما شخصیت سترگ او که پنهان کردنی و از یادرفتنی نبود، پیوسته در برابر چشم زمان باقی ماند و هر گز از یاد نرفت، و در روند شکوفایی فقه و کلام و مذهب اهل بیت (علیهم السّلام) نقش برجسته ی خود را ایفاء کرد. [14] شهید مرتضی مطهری شیخ مفید از چهره های بسیار درخشان شیعه در جهان اسلام است.ابوعلی جعفری که داماد مفید بوده است گفته است که مفید شبها خیلی مختصر می خوابید، باقی را به نماز یا مطالعه یا تدریس یا تلاوت قرآن مجید می گذرانید. [15] سید مهدی بحر العلوم سید مهدی بحر العلوم در ضمن عبارتی از شیخ مفید چنین یاد می کند : تمامی اهل نظر بر فضل و علم عدالت و وثاقت و جلالت قدر او اتفاق دارند...و او داناترین افراد به فقه و کلام بود در عصر خودش ... [16] ابن ندیم: ابن ندیم در باره او چنین نقل می گوید :شیخ مفید در مسائل علمی اهل دقت و نظر است و ریاست متکلمین شیعه با اوست و او حافظه قویی دارد و هنگامی که او را مشاهده کردم او را انسان برجسته و با کمالاتی یافتم [17] خطیب بغدادی: از سخنان خطیب بغدادی در تاریخ بغداد چنین برمی آید که اهل سنت از تاثیر سخن مفید و استحکام منطق وی در دعوت به مذهب شیعه به تنگ آمده بودند و با در گذشت وی آسوده شدند [18] در بین دانشمندان اهل تسنن نیز شخصیتهایی چون ابن ندیم ، ابن جوزی ، ابن حجر عسقلانی و دیگران زبان به تمجید این فرزانه سپید سیرت گشوده اند، او پاسدار علم، فروتن، دارای جایگاهی والا و صاحب نظر در فقه و کلام و روایت دانسته اند و از سویی دیگر ریاست امامیه را به او نسبت داده و بر مقام بس رفیع شیخ سر تعظیم فرود آورده اند. [19] داستانهایی از زندگانی شیخ رؤیایی صادقه مقام علمی و منزلت معنوی شیخ در آن حد بود که در خواب رسول الله صلی الله علیه و آله حضرت زهرا علیهاالسلام را دید که دست عزیزان خود امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را در دست داشته و خطاب به شیخ فرمود: ((ای شیخ به این دو فقه بیاموز)) ساعاتی بعد حیرت مرحوم مفید برطرف شد چرا که مادر سید مرتضی و سید رضی را دید که دست دو فرزند خود را دست داشته و به شیخ گفت :ای شیخ به این دو فقه یاد بده. قضاوت امیر المومنین بین استاد و شاگرد در مسأله ای فقهی بین استاد و شاگرد؛ شیخ مفید و سید مرتضی اختلاف نظر بود و با بحث و ارائه دلیل مشکل حل نشد. هر دو راضی به قضاوت امام امیرالمؤ منین علی علیه السلام شدند. مسئله را بر کاغذی نوشته و بالای ضریح مقدس حضرت گذاردند. صبح روز بعد که کاغذ را برداشتند دستخطی مزین به چنین نوشته ای دیدند که: انت شیخی و معتمدی و الحق مع ولدی علم الهدی (ای شیخ) تو مورد اطمینان من هستی و حق با فرزندم سید مرتضی؛ علم الهدی است. [20] تدریس و تألیف جاذبه فوق العاده و پشتکار فراوان شیخ مفید موجب جذب افراد بسیاری به حوزه درس وی گردید و باعث تاءلیف آثاری گرانبها و ارزشمند شد.این عالم فهیم و بلند همت با احاطه و تسلطی اندیشمندانه پای به میدان نبرد علمی فرهنگی گذارد و با استفاده از مبانی علم کلام و اصول فقه ، راهی هموار و روشن در بحث و استدلال بر روی شیعیان گشود و گروه بی شماری از دانشمندان مذاهب مختلف را تربیت نمود و مشعل های فروزانی چون سید مرتضی، سید رضی، شیخ طوسی، نجاشی و دهها نفر دیگر را تحویل حوزه های علمی و دینی داد. آثار علمی شیخ مفید(ره) حدود دویست اثر در قالب کتاب و رساله دارد و نزدیک به 180 رساله و کتاب را شاگرد وی نجاشی در رجال خود نام می برد که فهرست وار به بعض آثار ایشان اشاره می شود: اوائل المقالات، شرح عقاید صدوق، اجوبة المسائل السرویه و نکت الاعتقادیه؛ المقنعة، الاعلام و... [21] مناظرات نشو و نماهای عقاید گوناگون و نحله های مختلف عقیدتی ، زمان شیخ مفید را معرکه آراء و هنگامه مناظره کرده بود. بیان پرجوش ، تسلط چشمگیر و بصیرت بسیار وی موجب برتری همیشه در نبردهای علمی و فرهنگی وی شده بود. ((تصحیح الاعتقاد)) و ((الفصول المختاره )) ، مجموعه ای از برخی مناظرات شیخ با بیش از بیست تن از علما و صاحب نظران عقاید مختلف است که از آنها می توان به مناظره با اشاعره ، معتزله ،اصحاب حدیث ، متصوفه و مرجئه اشاره کرد. [22] شکست باقلانی از شیخ مفید قاضی نور الله در مجالس گفته است که از جمله علمای اهل ضلال که در دست شیخ مفید عاجز و مبهوت و پایمال بودند قاضی ابوبکر باقلانی مشهور است که روزی در مناظره شیخ چون مرغ رمیده از شاخه ای به شاخی می پرید و مانند غریق بجان رسیده از حشیشی [23]به حشیشی متشبث و متوسل می گردید و چون شیخ راه پرواز او را بست و وسائل او را در هم شکست باقلانی خواست که شیخ را خوش آمدی گوید که موجب تسکین شیخ شده و در الزام مبالغه و استقصاء ننماید و او را در نظر بزرگان شرمنده و رسوا نسازد لا جرم اعتراف به قدرت شیخ در فنون علم نموده گفت «الک فی کل مقدره مغرفه» یعنی آیا تو را در هر دیگی کفگیری است ؟!شیخ در جواب گفت « نعم ما تمثلت باداوات ابیک» یعنی خوب کردی که به دیگ و کفگیر که از ادوات پدر باقلا پز تو است تمثیل نمودی، باقلانی ملزم شده خجل گردید و اهل مجلس بر او بخندیدند [24] رحلت نخستین روزهای رمضان 413 هجری آغاز شده بود که غبار غم سراسر دلهای پاک را فراگرفت شهر بغداد جامه سیاه به تن کرد هشتاد هزار نفر سوگوار اشک یتیمی ریختند . پیکر شیخ مفید بر دستان انبوه دوستداران اهل بیت (ع) تشییع شد و همگان به امامت سید مرتضی بر او نماز گزاردند. ساعاتی بعد بدن آن فرزانه آسمانی در کاظمین دفن شد اما شخصیت سترگ او پنهان کردنی و فراموش شدنی نبود. سروده هایی در رحلت شیخ مفید اشعاری منسوب به امام زمان (عج) در ارتحال شیخ مفید لا صوت الناعی بفقد کانه****یوم علی آل الرسول عظیم ان کنت قد غیبت فی جدث الثری ****فالعلم و التوحید فیک مقیم و القائم المهدی یفرح کل ما****تلیت علیک من العلوم دروس [25] ---------------------------------------- [1] - ابن شهر آشوب در معالم العلماء در شرح حال شیخ مفید گفته است : لقب داد او را به مفید حضرت صاحب الزمان صلوات الله علیه و من ذکر کردم سبب آن را در مناقب آل ابیطالب انتهی « به نقل از فوائد الرضویه ، شیخ عباس قمی ؛ ص 631» [2] - رجال نجاشی ، رقم 1067. [3] - مقالات فارسی کنگره جهانی شیخ مفید، ش 67، ص 8. [4] - امالی شیخ مفید، اوائل جزء ششم ، تاریخ بغداد، ج 8، ص 449. [5] - همان ، ص 340، همان ، ج 11، ص 302. [6] - گلشن ابرار ؛ ج اول [7] - همان [8] - الکامل فی التاریخ ، ابن اثیر، ج 5 ص 5. به نقل از گلشن ابرار [9] - ر.ک : مقاله 61 و 55 از کنگره جهانی شیخ مفید. [10] - مستدرک الوسائل ، حاج میرزا نوری ، ج 3، ص 517 و 518. به نقل از گلشن ابرار جلد اول. [11] - همان [12] - همان [13] - تعلیقه 18 شرح چهل حدیث ص 4 [14] - 1372/1/ 28پیام به کنگره ی جهانی هزاره ی شیخ مفید [15] - مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 14 [16] - فوائد الرضویه ؛ ص 629 « قال العلامه الطباطبایی بحر العلوم قدس الله سره بعد ان مدحه بعبارات رشیقه ؛ اجتمعت فیه خلال الفضل و انتهت الیه ریاسه الکل و اتفق الجمیع علی علمه و فضله و عدالته و ثقته و جلالته و کان رحم الله کثیر المحاسن جم المناقب، حدید الخاطر ، حاضر الجواب ، واسع الروایه ، خیرا بالاخبار و الرجال و الاشعار و کان اوثق اهل زمانه بالحدیث و اعرفه بالفقه و الکلام و کل من تاخر عنه استفاد عنه انتهی [17] - الفهرست ص 279 ؛ 252 به نقل از لغت نامه دهخدا « انتهت فی عصرنا ریاسه متکلم الشیعه الیه مقدم فی صناعه الکلام علی مذهب اصحابه ، دقیق الفطنه ماضی الخاطر شاهدته فرایته بارعا [18] - تاریخ بغداد ج 3 ص 23 به نقل از لغت نامه دهخدا [19] - ر.ک : الفهرست ، شیخ طوسی 157 و 158، رجال علامه بحر العلوم ، ج 3، ص 311، مستدرک الوسایل ، ج 3، ص 517، فهرست ابن ندیم ، ص 332، مقاله 63 از مقالات کنگره هزاره شیخ مفید، ص 10. [20] - قصص العلماء، میرزا محمد تنکابنی ، ص 399 - 403. به نقل از گلشن ابرار جلد اول [21] - ر.ک مفید نامه ، ش 1،ص 37 و حوزه ، یادمان هزاره شیخ مفید، ص 279 - 301. [22] - ر. ک : (( بررسی مناظرات شیخ مفید))؛ مفید نامه ، ج 1، ص 32 - 37. [23] - حشیش به معناهی گیاه خشک « لغت نامه دهخدا » و تمسک به حشیش به معنای توسل به هر امر ضعیفی برای نجات از مهلکه است « نگارنده» [24] - به نقل از فوائد الرضویه ؛ شیخ عباس قمی ، ص 630. [25] - شهید قاضی نور الله شوشتری در مجالس المومنین گفته است :این چند بیت منسوب بحضرت صاحب الامر است که در مرثیه جناب شیخه گفته اند که بر قبر او نوشته شده بود.« به نقل از فوائد الرضویه ؛ شیخ عباس قمی ؛ ص 632»
|
:: موضوعات مرتبط:
تاریخ معاصر ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1248
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : موعظه
ت : شنبه 14 تير 1393
|
|
آیتالله نصرتالله شاهآبادی مطرح کرد ماجرای تحصن آیتالله العظمی شاهآبادی در حرم حضرت عبدالعظیم(ع)
فرزند مرحوم آیتالله شاه آبادی گفت: مرحوم شاهآبادی برای بحث حجاب در زمان رضاخان 11 ماه در حرم حضرت عبدالعظیم(س) تحصن کرد نمیدانم حالا بر ما چه شده که برای برگرداندن حجاب دائم میگوییم باید فرهنگسازی شود. ماجرای تحصن آیتالله العظمی شاهآبادی در حرم حضرت عبدالعظیم(ع)
آیتالله نصرتالله شاه آبادی فرزند مرحوم آیتالله شاه آبادی در برنامه ضیافت ویژه برنامه افطار شبکه قرآن و معارف سیما بیان داشت: من کوچکتر از آن هستم که درباره پدر صحبت و روحیات ایشان را توصیف کنم، اما یکی از صفات خاص و بارز ایشان این بود که برخوردشان غیر از جذب کردن افراد نتیجهای نداشت.
وی ادامه داد: مرحوم شاه آبادی خودشان بالای منبر میگفتند شما هرگز نمیتوانید افراد را از من بگیرید حتی اگر کاری کنید که سالها مرا نبینند زیرا اگر بعد از این مدت همان افرادی که سالها مرا ندیدهاند در یک روز ملاقاتم کنند تمام زحمتهای سالهای متوالی شما هدر رفته است، به اعتقاد بنده این چنین خصلتی عنایت پروردگار و نتیجه زحماتی بود که در سیر الی الله متحمل میشدند.
شاهآبادی اظهار داشت: امام خمینی(ره) فرمود من بعد از اینکه آیت الله شاه آبادی را دیدم چنان جذب ایشان شدم که پس از چند جلسه قدرت جدا شدن از ایشان را نداشتم لذا هر چند از ایشان درخواست درس عرفان کرده بودم اما بعد از آن در تمام درسهایشان شرکت کردم، امام خمینی(ره) حتی شبهای جمعه نیز در مدرسه عشق علی در درس اخلاق مرحوم شاهآبادی شرکت میکردند.
وی بیان داشت: پدرم هرگز دعوت کسی را برای مراسمی مانند به دنیا آمدن کودک، مراسم برگشت مکه و یا عروسی نمیپذیرفتند من با تصورات بچگی خود فکر میکردم که با این رفتار ایشان جذاب بودن خود برای مردم را از دست میدهند به همین دلیل یک بار به ایشان گفتم پدر، مردم از شما انتظار دارند چرا دعوتشان را قبول نمیکنید.
فرزند این استاد اخلاق و عرفان افزود: پدرم در آن لحظه گوش مرا گرفتند و گفتند این را هرگز فراموش نکن و همیشه به یاد داشته باش که من وظیفهام نسبت به خلق سه وظیفه است و آن این است که تا میتوانم به مسجد بروم بالای منبر رفته و درس بدهم بقیه چیزها در دست خداست و من جز این سه وظیفه، وظیفه دیگری ندارم.
وی تأکید کرد: یک خصلت ویژه که در پدرم وجود داشت باور داشتن به خدا بود شاید در حرف این خصلت ساده به نظر بیاید اما واقعاً این خصوصیت مرد میدان میخواهد، بسیاری از افراد هستند که ادعا دارند دارای عرفان هستند و حتی میتوانند قرائت افکار کنند واقعیت این است که این کارها جز یک ریاضت مرتاضی نیست زیرا کسی که واقعاً عرفان و تقوا دارد به اسرار دیگران نیز کاری ندارد.
شاه آبادی ادامه داد: داشتن قدرتهایی مانند قدرت مرتاضان هنر نیست، هنر این است که لا اله الا الله را درست بگویی و به آن عمل کنی، پدرم در کلاسهای اخلاقش نیز تنها از اصول دین و خداوند و قیامت می گفت و بعد دوباره به این مباحث باز میگشت.
وی با تأکید بر این مطلب که مرحوم شاهآبادی بسیار بر روی امر به معروف و نهی از منکر حساس بودند، گفت: ایشان 11 ماه برای موضوع حجاب در زمان رضاخان در حرم حضرت عبدالعظیم(س) تحصن کردند اما متأسفانه نمیدانم چگونه است که در این روزگار برای برگرداندن حجاب دائم در دولت قبل میگفتند باید فرهنگ سازی کرد و در این دولت نیز میگویند باید راه اعتدال پیش گرفت، مسلماً زمانی که امر به معروف و نهی از منکر در جامعه ما از بین برود بلا به سر ما نازل خواهد شد و تمام این بلاهایی که امروز در جامعه اسلامی گریبان گیر ماست به دلیل همین ترک امر به معروف و نهی از منکر است.
وی ادامه داد: متأسفانه امروز در جامعه ما امر به معروف و نهی از منکر تنها بر روی دیوارها نوشته شده و انگار این فریضه واجب تنها برای دیوارها و تابلوها واجب است، و اینها مواردی است که مسلما فردی مانند پدرم بر روی آن بسیار حساس بود.
این مدرس حوزه علمیه بیان داشت: صدا و سیما در این رابطه بسیار مهم خواهد بود همان طور که امام(ره) فرمودند تلویزیون باید برای مردم دانشگاه باشد اگر واقعاً این گونه شود هر روز چندین شاه آبادی تربیت خواهد شد زیرا آیت الله شاهآبادی فرزندی از همین بشر بودند نه فردی جدا از انسانهای دیگر.
وی ادامه داد: من چند سال پیش در ایام عاشورا در بیمارستان بستری بودم همان جا بعد از دیدن برنامه ای این ایام با آقای ضرغامی تماس گرفتم و از او تشکر کردم و گفتم همان طور که برای بعضی کارها از شما گلایه میکنیم باید برای کارهای خوبتان نیز از شما تشکر کرد.
شاه آبادی در پایان گفت: مرحوم شاه آبادی به وجود خداوند در تمامی کارها و حرکات و رفتارش معتقد بود ما نیز باید بدانیم تنها قدرت واقعی خداست و همه در برابر او گدا هستیم و تمام عالم در برابر او گداست لذا اگر بخواهیم به آمریکا و انگلستان متصل شویم در حقیقت باید بدانیم به یک گدا تکیه کردهایم. -
:: موضوعات مرتبط:
تاریخ معاصر ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1264
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : چهار شنبه 11 تير 1393
|
|
میرزا محمد تقی شیرازی رهبر شیعیان عراقی علیه استعمار
آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی رهبری مردم عراق در مبارزه علیه استعمار انگلستان را بر عهده گرفت. هر چند این قیام به شدت توسط انگلستان سرکوب شد. اما زمینه ساز استقلال عراق شد. میرزا محمد تقی شیرازی رهبر شیعیان عراقی علیه استعمار
با شروع جنگ جهانی اول، انگلیس به بهانه جلوگیری از نفوذ آلمان در خاورمیانه، با نیروی نظامی خود از دهانه اروند رود به عراق که تحت حکومت امپراتوری عثمانی بود، حمله کرد و تا پس از جنگ نیز در آن مناطق حضور داشت.
با پایان جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی، دولتهای استعمارگر فرانسه و بریتانیا، سرزمینهای این امپراتوری در خاورمیانه را بین خود تقسیم کردند. بر این اساس، بریتانیا نیز اداره امور کشور عراق را به دست گرفت و با تأیید جامعه ملل، قیمومیت این کشور را بر عهده گرفت.
این مسئله بر مخالفت مردم علیه حضور انگلستان افزود. در همین راستا، قیام مردم عراق در سال 1920م به رهبری روحانیان و عالمان بزرگ اسلامی آغاز شد و هدف آن بیرون راندنِ اشغالگران انگلیسی و ایجاد حکومتی مستقل، با رعایت موازین اسلامی بود.
در این میان، فتوای تاریخی و نیز پیام عالم و مرجع بزرگ زمان، میرزا محمدتقی شیرازی، حاوی نکاتی اساسی بود: مطالبه حقوق مشروعه، برقراری حکومت اسلامی، استقلال عراق، نیاز به اتحاد تمامی مسلمانان در این حرکت، پرهیز از اخلال در امنیت و مخالفت با یکدیگر مسائلی بود که مورد تأکید رهبری انقلاب قرار گرفت.
با اوجگیری انقلاب و گسترش تظاهرات و مخالفتهای مردمی با حضور انگلستان، نماینده این کشور کوشید انقلابیون را به عنوان اشراری که حقوق فقرا و ضعفا را پایمال میکنند، قلمداد نماید و وظیفه خود را سرکوبی آنها بداند.
اما میرزای شیرازی، جنبش مردم عراق را در راستای مطالبه حقوق حیاتی و مشروع ملت مسلمان تلقی کرد و حضور نیروهای نظامی انگلستان را مغایر با عقل و اصول عدل و منطق دانست. به هر حال رهبران دینی و مردم مسلمان عراق، در این قیام بزرگ، دلاوریهای بسیاری از خود نشان دادند، اما سرانجام نیروهای انگلیسی با سرکوب شدید و کشتار شمار زیادی از مردم مسلمان عراق، قیام اسلامخواهی آنان را فرونشاندند. این انقلاب اگرچه به علل مختلف از جمله محدودیت مالی انقلاب، کمبود سلاح و مهمات، رسیدن نیروهای کمکی انگلستان، پایین بود آگاهی سیاسی مردم و سرانجام فوت میرزای شیرازی در اواسط انقلاب به شکست انجامید اما به دست آمدن استقلال عراق، شکسته شدن قدرت انگلستان، مشخص شدن اثرات حمایت از علمای دین و تأثیرپذیری مردم ایران در مخالفت با قرارداد انگلیسی وثوقالدوله از نتایج مثبت انقلاب 1920 عراق بود.
*میرزا محمد تقی شیرازی، پرچمدار استقلال عراق
محمدتقی شیرازی، میرزای دوم در سال 1256 قمری در شیراز به دنیا آمد و دوران کودکی را در زادگاهش گذراند و آنگاه پدرش او را برای فراگیری علوم دینی به کربلا برد و دروس ابتدایی و مقدمات را نزد افاضل آنجا خواند و در محضر درس فاضل اردکانی حاضر شد و دروس سطح خود را نزد او و سید علینقی طباطبایی به پایان برد.
در سال 1291 با دوست و هممباحثه خود سیدمحمد فشارکی اصفهانی، به همراه میرزا حسن شیرازی معروف به میرزای بزرگ به سامرا رفت و در مجلس درس میرزا شرکت کرد و از ارکان بحث او گردید و از دانش او استفاده کرد و به همراه سیداسماعیل صدر و سیدمحمد اصفهانی یکی از علمای بزرگ ثلاث، در زمان میرزای بزرگ به شمار میرفت.
پس از آنکه میرزای بزرگ در سال 1312 درگذشت نظر گروهی از مردم به رهبری دینی و سیاسی او متوجه گردید. او در سامرا به اقامه وظایف شرعی و تدریس و تربیت طلاب پرداخت و اهل علم در محضر درسش حاضر شدند. وی تا 1336 در سامرا اقامت داشت و سپس به کاظمین رفت و مدتی بعد به کربلا رفت و تا پایان عمر در آنجا ماند و به تألیف، تدریس و تربیت شاگردان خود پرداخت.
نجف در جنگ جهانی اول تحت اشغال نیروهای بیگانه درآمده بود، در راه دفاع از هستی و موجودیتخود محل مشورت ورایزنی زعمای اندیشمند و پیشگامان مسلح عشایر و نیز محل تشکیل انجمنهایسیاسی و اجتماعی گردیده بود، در همین مسیر بود که رهبری انقلاب به پرچمداری و پیشوایی مرجع مذهبی، مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی مسیر شایسته خود را پیمود.
میرزای دوم با کمال صلابت و ایمان و در اوج شجاعت دینی و آگاهی و هوشیاری اسلامی در برابر نیروهای استعمار بریتانیا، موضع خود را انتخاب کرد. در آن هنگام، میرزای دوم با تلاش پرثمر به مقابله و دفاع پرداخت و هنگامی که به مراحل باریک رسید، امر به دفاع ازحریم اسلام داد و با صادر کردن فتوای انقلابی و پر همیتخود عراق را تکان داد.
*آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی فتوای مشهور خود را به نام "فتوای دفاعیه" صادر کرد
آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی فتوای مشهور خود را به نام "فتوای دفاعیه" که مجوزی رسمی برای نهضت مسلحانه مردم عراق بود، بدین صورت صادر کرد: "مطالبه حقوق بر عراقیان واجب است و بر آنان واجب است در ضمن درخواستهای خویش رعایت آرامش و امنیت را بنمایند و در صورتی که انگلستان از پذیرش درخواستهایشان خودداری ورزد، جایز است به قوه دفاعی متوسل شوند."
آیت الله شیرازی به رغم کهولت و ناتوانی جسمی، به انقلاب و امور مربوط به آن بسیار اهمیت می داد. وی برای پیشبرد اهداف مقدس انقلاب عراق و تامین نیازمندیهای جبهه، هر چه از دستش بر می آمد انجام می داد.
*مراجع بزرگ در مبارزه علیه استعمار انگلستان شرکت داشتند
از جمله علمای مشهور و مجتهدین بزرگی که در آن جنگ و جهاد ضداستعماری به همراه میرزای دوم شرکت جستند: مرحوم سید محمد طباطبایی، فرزند ارشد آیة الله العظمی سید کاظم یزدی، آیة الله آقای سید مصطفی کاشانی و فرزند برومندش آیة الله سیدابو القاسم کاشانی، آیة الله سید محمد تقی خوانساری، آیة الله شیخ محمد باقر زنجانی و دیگران بودند که هر یک در رهبری نهضت اسلامی پایهگذاری شده توسط میرزای دوم،نقشحساس و تاریخسازی به عهده داشتند.
آنان هفتهها و ماهها در مناطق کوهستانی عراق که سنگر مجاهدین اسلامی بود،در اطراف بصره، عماره، ناصریه و کوت به دفاع در مقابل نیروهای انگلیسی و مبارزه با نیروهای مهاجم پرداختند و از کشور اسلامی عراق حمایت و پاسداری کردند.حمایت آنان در حقیقت تنها حمایت از یک کشور اسلامی نبود، بلکه حمایت از سنگر اسلام بود -
:: موضوعات مرتبط:
تاریخ معاصر ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1350
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : چهار شنبه 11 تير 1393
|
|
ترور ناکام مقام معظم رهبری به روایت محافظان و پزشکان آقا
مردم بیرون بیمارستان صف کشیده بودند برای اهدای خون رادیو هم اعلام کرده بود جراحت به قلب آقا رسیده، عدهای توی محوطه جلوی اورژانس ایستاده بودند و میگفتند میخواهیم "قلبمان" را بدهیم. ترور ناکام مقام معظم رهبری به روایت محافظان و پزشکان آقا
دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای به مناسبت سالگرد ترور ناکام مقام معظم رهبری خاطره دیدار اعضای تیم حفاظت و تیم پزشکی حضرت آیتالله خامنهای را در دوشنبه 5 تیر 1391 منتشر کرده است و خبرگزاری فارس به مناسبت سالگرد ترور اقدام به بازنشر کرده است که در ذیل میخوانید.
در این مراسم که نزدیک به 4 ساعت به طول انجامید، آقایان خسروی وفا، حاجیباشی، جباری، جوادیان، پناهی و حیاتی از محافظان قدیمی رهبر انقلاب، به همراه 3 نفر از تیم پزشکی ایشان ــ دکتر میلانی، دکتر زرگر و دکتر منافی ــ به مرور خاطرات خود از ششم تیر 1360 پرداختند. آنچه میخوانید روایتی است کوتاه از این نشست.
- اصلا اون روز مسجد یه جور دیگه بود...
- راست میگه! مثل همیشه نبود، هفتهی قبل هم که برنامه لغو شد، اومده بودیم اما اینطوری نبود!
- توی حیاط یه جایی واسه ضبط صوتها درست کرده بودیم.
- نماز ظهر که تموم شد، آقا رفتن پشت تریبون.
- سئوالها هم خیلی تند و بعضا بیربط بود...
- پرسیده بودن شما داماد وزیر گرفتی و فلان قدر مهر دخترت کردی.
- آقا اول کمی درباره شایعات علیه شهید مظلوم بهشتی صحبت کرد و بعد هم اشاره کرد که من اصلا دختر ندارم!
- من دیدم یه نفر با موهای وزوزی داره با یه ضبط صوت به سمت تریبون میاد.
- نه یه نفر نبود! ضبط رو دست به دست دادن تا کسی شک نکنه!
- منم فکر کردم ضبط بچههای خود مسجده؛ دیگه شک نکردم چرا این ضبط مثل بقیه توی حیاط نیست!
- ولی نفر آخر، از خودشون بود!
- آره! آره! چون دقیقا ضبط رو گذاشت رو به آقا و سمت چپ؛ درست مقابل قلب ایشون!
- من همینطوری رفتم به ضبط یه سری بزنم! کمی زیر و بمش را نگاه کردم و بعد ناخودآگاه جاشو عوض کردم، گذاشتم سمت راست، کنار میکروفن، کمی با فاصلهتر از آقا!
- یکدفعه میکروفن شروع کرد به سوت کشیدن...
- آقا برگشتن گفتن: این صدا را درست کنید یا اصلا خاموش کنید.
- منبریها این جور مواقع کمی عقب و جلو میشن تا بلکه صدا درست بشه!
- من روبروی آقا، کنار در شبستان وایساده بودم، آقا کمی به عقب و سمت چپ رفتند که یکدفعه...
- یه صدای عجیبی توی شبستان پیچید...
- اول فکر کردم، تیر اندازی شده...
- سریع اسلحهام رو درآوردم... تا برگشتم دیدم...
و اشک، چنان سر میخورد توی صورتش که هر چهقدر هم لبش را بگزد؛ نمیتواند کنترلش کند... سرش را تکان میدهد و به "حاجیباشی" نگاه میکند، او هم سرش را انداخته پائین و با دست اشکهایش را میچیند. "پناهی" به دادش میرسد و ادامه میدهد:
ــ مردم اول روی زمین دراز کشیدند و بعد هم به سمت در هجوم بردند، من اسلحهام را از ضامن خارج کرده بودم، تا برگشتم سمت جایگاه دیدم ــ بغضش را فرو میخورد ــ "آقا" از سمت چپ به پهلو افتادهاند روی زمین! داد زدم: حسین! "آقا"... تا برسم بالای سر "آقا"، "حسین جباری" تنهایی "آقا" را بلند کرده بود و به سمت در میرفت...
"جوادیان" که هنوز صورت گردش سرخ سرخ است، فقط سرش را به طرفین تکان میدهد و حتی چشمهایش را هم از ما میدزدد. "حیاتی" اما ماجرا را اینگونه ادامه میدهد:
ــ هرطور بود راه را باز کردیم و خودم برگشتم پشت تریبون، ضبط صوت مثل یک دفتر 40برگ از وسط باز شده بود. با ماژیک قرمز هم روی جداره داخلیاش نوشته بودند: "اولین عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی
ــ به هر ترتیبی بود آقا را سوار ماشین کردیم. یک بلیزر سفید. با سرعت از بین جمعیت کنده شدیم و راه افتادیم. توی راه یک لحظه آقا به هوش آمدند. نگاهی به چهرهی من کردند و از هوش رفتند. بعدها پرسیدم آن لحظه چه چیزی احساس کردین، گفتند: "دو چیز! یکی اینکه ماشین داشت پرواز میکرد و دیگر اینکه سرم روی پای کسی بود..."
حاجیباشی یکدفعه نگاهش را از زمین میکند و بلندتر میگوید: توی ماشین همهاش به این فکر بودم که اگر اتفاقی بیافته، مردم به ما چی میگن؟! و دوباره باران، حرفهایش را خیس میکند.
"جوادیان" ادامه میدهد: از جلوی یک درمانگاه گذشتیم که گفتم: "حسین! برگرد... درمانگاه ..."
پنج نفری وارد درمانگاه شدیم، همه هول برشان داشته بود، یک نفر غرق خون توی آغوش جباری، 3 نفر هم با لباس خونی و اسلحه دنبالش... اولین دکتری که آمد و نبض آقا را گرفت، بیمعطلی گفت: دیگه کار از کار گذشته و رفت... پرستاری جلو آمد و گفت: "ببرینش بیمارستان بهارلو؛ پل جوادیه!"
به سرعت دویدیم سمت ماشین. پرستار هم همراهمان شد، با یک کپسول اکسیژن که توی ماشین نمیرفت و بچهها روی رکاب در عقب گرفتنش تا بریم بیمارستان بهارلو...
توی مسیر بیسیم را برداشتم و :
- حافظ هفت! مرکز... مرکز! موقعیت پنجاه - پنجاه... (پنجاه - پنجاه موقعیت آمادهباش بود) بعد گفتم: مرکز! حافظ هفت مجروح شده!
دوباره همه با هم ساکت شدند... انگار همین دیروز بوده، همین دیروز که از توی ماشین اعلام میکنند به دکتر فیاض بخش، دکتر زرگر و ... بگوئید از مجلس خودشان را برسانند، بیمارستان بهارلو.
ماشین از در عقب بیمارستان وارد محوطه میشود. برانکارد میآورند. آقا را میرسانند پشت در اتاق عمل. دکتری که از اتاق عمل بیرون میآید؛ نبض را میگیرد و با اطمینان میگوید: "تمام کرده!" اما...
اما دکتر فاضل که آن روز اتفاقی و برای مشاوره یکی از بیماران در بیمارستان بهارلو حضور داشته، خودش را به اتاق عمل میرساند و دستور آماده سازی اتاق عمل را میدهد.
ــ شهید بهشتی به من خبر داد. تازه رسیده بودم منزل. پیکانم را سوار شدم و راه افتادم. به محض رسیدن، دکتر محجوبی گفت نگران نباش، خون را بند آوردم. و من آماده شدم برای جراحی.
دکتر زرگر ادامه میدهد: "رگ پیوندی میخواستیم، پای راست را شکافتیم. رگ دست راست و شبکه عصبیاش کاملا متلاشی شده بود. فقط توانستیم کمی جلوی خونریزی را بگیریم و کمی هم پانسمان کنیم. تصمیم بر این شد که آقا را ببریم بیمارستان قلب."
دکتر میلانی هم که مثل دکتر زرگر تمام موهای سرش سفید شده، غرق روزهای تلخ دهه 60 شده است، آرام و با تامل تعریف میکند:
ــ جراحت خیلی سنگین بود، سمت راست بدن پر از ترکش و قطعات ضبط صوت بود، حتی یکی از ترکشها زیر گلوی آقا جا خوش کرده بود. قسمتی از سینه ایشان کاملا سوخته بود! یکی دو تا از دندهها هم شکسته بود. دست راست هم کاملا از کار افتاده بود و از شدت ضربه ورم کرده بود. استخوانهای کتف و سینه کاملا دیده میشد. 37 واحد خونی و فراوردههای خونی به آقا زده بودند که خود این تعداد، واکنشهای انعقادی را مختل میکرد... دو سه بار نبض آقا افتاد و چند بار مجبور شدیم پانسمان را باز کنیم و دوباره رگها را مسدود کنیم... خیلی عجیب بود، انگار هیچ چیز به ارادهی ما نبود...
و دکتر منافی چشمهایش را روی هم میگذارد و آن روزها را اینگونه از پشت پرچین خاطرات ماندگارش بیرون میریزد: "مردم بیرون بیمارستان صف کشیده بودند برای اهدای خون. رادیو هم اعلام کرده بود جراحت به قلب آقا رسیده، عدهای توی محوطه جلوی اورژانس ایستاده بودند و میگفتند میخواهیم "قلبمان" را بدهیم... با هلیکوپتر، آقا را رساندیم بیمارستان قلب. لوله تنفس داشتند و تا بیمارستان دو بار مونیتور وضعیت نبض، خط ممتد نشان داد... عمل جراحی 3 ساعت طول کشید و آقا به بخش "آی سی یو" منتقل شدند. شب برای چند لحظه به هوش آمدند...کاغذ خواستند تا چیزی بنویسند... کاغذ که دادیم با دست چپ و خیلی آرام و با دقت چند کلمه را به زحمت کنار هم چیدند:
- همراهان من چطورند؟
چند روز بعد که دیگر مطمئن شده بودیم، دست راست کاملا از کار افتاده است، از تلویزیون آمدند تا گزارش تهیه کنند، یک ساعتی معطل شدند تا آقا به هوش بیایند، وقتی پرسیدند که حالتان چطور است؟ این پاسخ را گرفتند:
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت / سر خُمِّ می سلامت، شکند اگر سبویی
و حالا که سالها که از آن روز تلخ گذشته، شاید شیرینی عیدی گروهک فرقان بیشتر خودش را نشان میدهد که به قول "خسروی وفا" هر وقت در حزب جلسه بود، آقا آخرین نفری بود که از حزب خارج میشد "و فردای آن روز هفتم تیر بود...
حالا شاید بهتر بشود فهمید چرا سالهاست ضربان قلب این مردم میگوید: "دست" خدا بر سر ماست... این دست، رنگ خدا را دیده و طعم بهشت را چشیده، سوغات یک سفر غیبی به آن سوی ابرهاست که پیش رهبر مانده تا به قول دکتر میلانی: "با دست موعود بیعت کند.
صدای اذان یعنی شوق پرواز در آسمان آبی نماز. خودمان را به نمازخانه میرسانیم، این گروه آشنای قدیمی، صف اول و دوم نماز میایستند... رهبر که میآید مثل پروانههای حرم رضوی که در بهار گرد زائر حضرتش بیقراری میکنند، دور آقا حلقه میزنند. دکتر میلانی زودتر از باقی خودش را به آقا میرساند و همینطور که با چشم خیس به دست آقا خیره شده، دست رهبر را میبوسد و غرق آن نگاه پدرانه میشود... و چه خندهی شیرینی بر لبهای رهبر نقش بسته، خیلی وقت بود این جمع سالهای جوانی را یکجا ندیده بود... چه غافلگیری لذت بخشی -
:: موضوعات مرتبط:
تاریخ معاصر ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1286
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : چهار شنبه 11 تير 1393
|
|
روندشناسی ترورهای پس از انقلاب اسلامی «ترور» برای مهار انقلاب/ ترورکنندگان ناکام و انقلاب موفق
رهبر انقلاب در سخنرانی ۱۴ خردادماه امسال، «ترور» را یکی از مزاحمتهای استکبار جهانی برای ملت ما عنوان کردند.
به نقل از KHAMENEI.IR سایه «ترور» بهعنوان عاملی علیه حرکت انقلابی مردم مسلمان ایران همواره بر سر کشورمان سنگینی کرده است و تیرماه، یادآور چند حادثه تلخ ترور برای ملت ما بوده است.
ترور نافرجام آیتالله خامنهای در مسجد ابوذر تهران در ششم تیرماه ۱۳۶۰ و یک روز بعد، شهادت آیتالله دکتر بهشتی و ۷۲ نفر از اعضای حزب جمهوری اسلامی در محل حزب، تنها گوشهای از این اقدامات بوده است.
رهبر انقلاب در سخنرانی ۱۴ خردادماه امسال، «ترور» را یکی از مزاحمتهای استکبار جهانی برای ملت ما عنوان کردند. از همین روی در نوشتار زیر به بررسی «روندشناسی ترورها» بعد از انقلاب اسلامی و دلایل تغییر جهت این ترورها میپردازیم.
انقلابی که قرار نبود اتفاق بیفتد
*انقلاب اسلامی برای متفکران غربی غریب است
پیروزی انقلاب اسلامی برای بسیاری از تحلیلگران و سیاسیون غربی به قدری غیرمنتظره بود که حتی نتوانستند همه ابعاد را بهدرستی درک کرده و آن را پیشبینی کنند.
بهعنوان مثال، جیمی کارتر - رئیسجمهور وقت ایالات متحده - در خاطرات خود مینویسد: «من از رئیس وقت سازمان سیا که به دلیل پیروزی انقلاب اسلامی از کار برکنار شد پرسیدم: یعنی شما با این همه آدمی که در دنیا دارید، با این همه تجهیزات فوق پیشرفته، با این همه بودجهای که صرف میکنید، نتوانستید انقلاب مردم ایران را پیشبینی کنید؟ او در پاسخ گفت: آنچه در ایران روی داده است یک بیتعریف است، کامپیوترهای ما آن را نمیفهمند.»۱
خاستگاه دینی انقلاب ایران دلیل عدم فهم ماهیت انقلاب از سوی متفکران غربی بود
شاید مهمترین موضوعی که موجب شد آنان نتوانند انقلاب ایران را پیشبینی کنند «خاستگاه دینی» آن بود. به باور تحلیلگران غربی، از آنجا که اساساً مقولهای به نام «دین» در عصر مدرن، توانایی بازتولید فرهنگی- اجتماعی ندارد، بنابراین با جانمایه دینی نمیتوان انقلابی در دورهی مدرنیسم به وجود آورد. اما انقلاب اسلامی ایران، همه این پیشفرضها و برساختهای ذهنی را به هم ریخت و نشان داد که دست بر قضا در عصر مدرن نیز کماکان «دین» بهعنوان مهمترین عامل موتور حرکت جوامع بشری محسوب میشود.
از همین روی، از فردای به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی ایران، موج «مخالفتها» و «مزاحمتهای» داخلی و خارجی برای ضربه زدن به آن آغاز شد. یکی از راههایی که در طول این ۳۵ سال از عمر انقلاب اسلامی همواره توسط دشمنان داخلی و خارجی برای ضربه زدن به انقلاب ایران استفاده شده است، «ترور» است.
کلمهی «Terror» که به معنای وحشت و ترس است، به رفتار و اعمال فرد یا گروهی گفته میشود که از راه ایجاد ترس و وحشت و به کار بردن زور و خشونت، به دنبال رسیدن به اهداف سیاسی خود هستند. از این منظر، ترور را میتوان قدیمیترین و شایعترین ابزار برای حذف مخالفان قلمداد کرد؛ بهطوریکه در طول تاریخ حیات بشر میتوان نمونههای زیادی از آن را مشاهده کرد.
۱۷۰۰۰ قربانی ترور
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز یکی از ابزارهایی که افراد و جریانهای معاند انقلاب اسلامی علیه نیروهای انقلابی به کار بردند، ترور بوده است. در یک تقسیمبندی کلی، جریانهای معاند انقلاب اسلامی را میتوان در سه دسته تقسیمبندی کرد: «جریانهای مارکسیستی» (و از همه مهمتر حزب توده)، «جریانهای ملیگرا» (و از همه مهمتر نهضت آزادی) و «جریانهای التقاطی» که مهمترین آنها «سازمان منافقین» و «گروهک فرقان» بود.
با مراجعه به تاریخ میتوان دریافت که اکثر قریب به اتفاق ترورهایی که در ابتدای انقلاب انجام شده است، توسط دو گروهک سازمان منافقین و فرقان بوده است.
ترور سرلشکر ولیاللّه قرنی، نخستین رئیس ستاد کل ارتش جمهوری اسلامی ایران (۱۳۵۸/۲/۳)، ترور آیتالله مطهری، رئیس شورای انقلاب و مغز متفکر انقلاب اسلامی (۱۳۵۸/۲/۱۱)، ترور نافرجام حجتالاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی (۱۳۵۸/۳/۴)، ترور حاج مهدی عراقی (۱۳۵۸/۶/۴)، ترور آیتالله قاضی طباطبایی (۱۳۵۸/۸/۱۰)، ترور آیتالله مفتح (۱۳۵۸/۹/۲۷)، ترور ناکام آیتالله خامنهای (۱۳۶۰/۴/۶)، بمبگذاری در حزب جمهوری و شهادت آیتالله شهید بهشتی و ۷۲ تن از یاران امام (۱۳۶۰/۴/۷)، ترور حجتالاسلام والمسلمین حقانی (۱۳۶۰/۴/۷)، بمبگذاری در دفتر نخستوزیری و ترور شهیدان رجایی و باهنر (۱۳۶۰/۶/۸)، ترور آیتالله قدوسی (۱۳۶۰/۶/۱۴)، ترور آیتالله مدنی (۱۳۶۰/۶/۲۰)، ترور حجتالاسلام و المسلمین هاشمینژاد (۱۳۶۰/۷/۷)، ترور آیتالله دستغیب (۱۳۶۰/۹/۲۰)، ترور آیتالله صدوقی (۱۳۶۱/۴/۱۱) و ترور آیتالله اشرفی اصفهانی (۱۳۶۱/۷/۲۳) مواردی از مهمترین ترورهایی است که در سالهای نخستین پیروزی انقلاب اسلامی توسط دو گروهک فوق انجام شده است. علاوه بر این بیش از ۱۷ هزار تن از مردم عادی نیز در آماج ترور این جریانها قرار گرفتند. اوج ترورها نیز در تابستان ۶۰ و در پی دو حادثه بمبگذاری در حزب جمهوری و دفتر نخستوزیری بود که بسیاری از نیروهای تراز اول انقلاب به شهادت رسیدند. این ترورها البته همچنان ادامه پیدا کرد و برای مثال در ۱۰شهریور ماه ۱۳۷۷، اسدالله لاجوردی و در ۲۱ فروردین سال ۷۸، سپهبد صیاد شیرازی نیز مورد ترور قرار گرفته و به شهادت رسیدند..
انقلاب اسلامی قربانی ترور است
از این حیث، اغراق نکردهایم اگر بگوییم که «کیفیت» و «کمیت» ترورهایی که بعد از انقلاب اسلامی رخ داد، در هیچ انقلاب دیگری در جهان سابقه نداشته است. در هیچکدام از انقلابهای دیگر جهان، این تعداد ترور صورت نگرفته است. آن هم ترورهایی که هرکدام آنها اگر در نظام سیاسی دیگری اتفاق افتاده بود، بدون تردید موجبات فروپاشی آن نظام را مهیا میکرد.
ترور بزرگترین مغرهای ایدئولوژیک و بهترین مسئولین سیاسی کشور در عرض چند ماه، میتواند هر نظام سیاسی را با چالش عمیق و بزرگی مواجه سازد؛ اما نظام جمهوری اسلامی از همه این موضوعات به سلامت عبور کرد.۲
ترورها جمهوری اسلامی را تقویت کرد
امام خمینی رحمهالله در واکنش به این ترورها، آن را دلیلی بر فقدان «منطق» در مواجهه با انقلاب اسلامی معنا کرده و فرمودند: «دلیل عجز شماست که در سیاهى شب، متفکران ما را مىکشید. براى اینکه منطق ندارید. اگر منطق داشتید که صحبت مىکردید، مباحثه مىکردید. لکن منطق ندارید. منطق شما ترور است. منطق اسلام ترور را باطل مىداند. اسلام منطق دارد. لکن با ترور شخصیتهاى بزرگ ما، شخصهاى بزرگ ما، اسلام ما تأیید مىشود.».
دیماه ۸۸؛ تغییر جهت ترورها
اما از دی ماه ۸۸ تا دی ماه ۹۰ رنگوبوی ترورها و «جهت» آنها تغییر پیدا کرد. دشمن که تا پیش از این، «ترورهای سیاسی» را با هدف حذف سیاسیون عالیرتبهی نظام در دستور کار داشت، در فاصله زمانی مذکور «ترورهای علمی» را کلید زد و چهار تن از اندیشمندان هستهای ایران را به شهادت رساند.
در پاییز سال ۸۹ و کمتر از یک ماه قبل از عملیات ترور دکتر مجید شهریاری و دکتر فریدون عباسی، جان ساورز، رئیس سرویس جاسوسی انگلیس (MI۶)، مقابل دوربین قرار گرفت و از انجام عملیاتهای اطلاعاتی و امنیتی برای توقف برنامهی هستهای ایران خبر داد. وی به صراحت اعلام کرد: «دیپلماسی برای متوقف کردن برنامهی هستهای ایران کافی نیست و باید به فعالیتهای جاسوسی و اطلاعاتی برای مقابله با ایران ادامه داد.»۵
پس از ترور دکتر علی محمدی و دکتر مجید شهریاری، دو دانشمند دیگر هستهای کشورمان یعنی داریوش رضایینژاد و مصطفی احمدیروشن نیز مورد ترور گروههای تروریستی وابسته به غرب قرار گرفته و به شهادت رسیدند.
هدف ترورهای علمی چیست؟
اما سؤال مهم آن است که چرا محور ترورها علیه ایران، از ترور مسئولین و سیاسیون کشور به سمت دانشمندان تغییر پیدا کرد؟ علت این چرخش چه بوده است؟ گروههای ترور با چه هدف و رویکردی چنین چرخشی را کلید زدند؟ چرا محور ترورها، از ترورهای سیاسی به ترورهای علمی تغییر کرد.
پاسخ را باید در همان گزارهی کلی و اساسی که در بالا ذکر شد جستجو کرد. هدف گروههای معاند و در رأس آنها «نظام سلطه»، در مرتبهی اول «مهار انقلاب اسلامی» به هر طریق ممکن بوده و هست. بنابراین آنان هر چیزی که موجب پیشروی و تبدیل انقلاب اسلامی به الگو شود را میبایست حذف کرده و از سر راه بردارند. حال، تصور گروهکهای معاند و نظام سلطه در سالهای آغازین انقلاب اسلامی آن بود که میتوانند با ترور و حذف مسئولین و سیاسیون نظام، انقلاب را با «چالش سیاسی» مواجه کرده و آن را مهار کنند. اما به مرور و بهطورخاص پس از مطالبهی رهبر انقلاب مبنی بر نهضت جنبش نرمافزاری و تولید علم و به موازات آن حرکت پرشتاب کشور در مسیر تولید علم، نظام سلطه دریافت که موتور حرکت ایران در دورهی حاضر، در حوزهی علم و فناوری است. چنانچه رهبر انقلاب بارها بر این نکته تأکید داشته و در جایی چنین فرمودند:
«پیشرفت مادی کشور در درجهی اول، متوقف بر دو عنصر است: یک عنصر، عنصر علم است؛ یک عنصر، عنصر تولید است. اگر علم نباشد، تولید هم صدمه میبیند؛ کشور با علم پیش میرود. اگر علم باشد، اما بر اساس این علم و بر بنیاد دانش، تولید تحول و تکامل و افزایش پیدا نکند، باز کشور درجا میزند. عیب کار ما در دوران حکومت طواغیت این بود که نه علم داشتیم، و چون علم نبود، نه تولید متکی بر پایهی علم و پیشرونده و رشدیابنده داشتیم. لذا دنیا وقتی وارد میدان صنعت شد، پیش رفت؛ قارهی آسیا که دیرتر از اروپا وارد میدان صنعت شده بود، پیش رفت؛ ولی ما بر اثر حکومت این طواغیت و شرائط گوناگون، عقب ماندیم. اگر میخواهیم جبران کنیم- که میخواهیم، و ملتمان حرکت هم کرده است و به میزان زیادی پیش هم رفته است- باید به علم و تولید اهمیت بدهیم؛ باید در مراکز علم، در مراکز تحقیق، با شکلهای نو و مدرن پیگیری شود. چند سال است که من روی مسألهی علم تکیه میکنم و الحمدللَّه چرخهای پیشرفت علمی و تولید علم در کشور به حرکت درآمده است؛ البته باید باز هم سرعت بگیرد، هنوز اول راهیم.»۶
بنابراین ترور اندیشمندان هستهای از طرفی میتوانست کشور را با «چالش علمی» در مسیر تولید دانش هستهای بومی مواجه سازد، و از طرف دیگر موجب ایجاد ترس در دل دهها هزار جوان مؤمن انقلابی که در مسیر پیشرفت علمی ایران در سعی و تلاش بودند شود. موضوعی که البته مانند همیشه با خطای محاسباتی آنان همراه بود؛ بهطوری که این ترورها، خود موجب اقبال بیشتر جوانان مؤمن انقلابی به سمت تحصیل در رشتههای مرتبط با دانش و فناوری هستهای شد و نتیجه آنکه به اذعان نهادهای معتبر بینالمللی، سرعت رشد علمی ایران، ۱۳برابر میانگین رشد علمی بینالمللی است.
:: موضوعات مرتبط:
تاریخ معاصر ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1304
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : چهار شنبه 11 تير 1393
|
|
نخستینها در تاریخ نخستین زن فضانورد چه کسی بود؟
ای آسمان، کلاهت را بردار! این عبارتی بود که والنتینا ترشکوا اولین زن فضانورد در اولین پرواز خود به سوی فضا بیان کرد.
ای آسمان، کلاهت را بردار! این عبارتی بود که والنتینا ترشکوا اولین زن فضانورد در اولین پرواز خود به سوی فضا بیان کرد.
ترشکوا سفر خود را با سفینه «واستوک» در ماه ژوئن سال 1963 میلادی انجام داد. این سفر سه شبانه روز طول کشید و والنتینا توانست همراه با دیگر فضانوردان این سفینه، 48 مرتبه دور زمین بچرخد.
زمانی که سفینه ترشکوا آماده انجام اولین پرواز به سوی فضا بود، وی خطاب به هموطنان گفت که می رود تا در مسابقه چتربازان شرکت کند. مردم خبر پرواز ترشکوا را از رادیو شنیده بودند. این سفر نیاز به آمادگی طولانی مدت و آموزش های خسته کننده داشت. در آن سال ها، برنامه آمادگی برای سفر فضایی بسیار سخت و جدی انجام می شد.
تحمل شرایط خاص روانی حتی سخت تر از تحمل سانتریفوژها و اتاقهای حرارتی بود. هر فضانورد موظف بود هفت شبانه روز در فضای بسته و در اتاقی سفید رنگ بدون هیچ گونه وسایل قرار بگیرد.
اما ترشکوا در این شرایط آواز میخواند و لبخند میزد.
والنتینا ترشکوا قبل از اینکه برای پرواز به سوی فضا داوطلب شود، در کارخانه تولید لاستیک ماشین کار میکرد. از سرگرمیهای جدی این زن پرش با تر در کلوب هوایی یاروسلاو بوده است.
وی این مهارت را در دانشکده فنی کسب کرده بود. ولادیمیر جانیبکوف که فضا نورد روس که دو مرتبه مدال افتخار کسب کرده است درباره ترشکوا چنین می گوید:«سرنوشت این زن روس که توانست بر تمام سختی ها غلبه کند، بسیار حیرت انگیز است. زندگی خود را به شکل پرولتاریایی آغاز کرد و سپس وارد مدرسه ورزشهای هوایی شد. ترشکوا برای رسیدن به شهرت مسایل زیادی را تحمل کرد. قطعا، در زندگی شخصی او هم دشواری هایی بوده است. اما این زن زیبای روس، به شکل حیرت آوری تمام سختی ها را پشت سر گذاشت.»
سفینه «واستوک – 6» را نوعی قوطی کنسرو می نامیدند. این سفینه بقدری کوچک بود که فضانورد به سختی می توانست در آن به حالت نیمه درازکشیده قرار بگیرد. ترشکوا مجبور بود سه شبانه روز در همین حالت قرار بگیرد. ترشکوا به خاطر می آورد که در سفینه او، مشکلی رخ داده بود.
این فضانورد روس در گفتگو با رادیو صدای روسیه چنین می گوید:«این راز را من سی سال حفظ کردم. اشتباه در نوع برنامه ریزی رخ داده بود. به جای اینکه برنامه فرود من به زمین را برای سیستم تعریف کنند، برنامه دور شدن از زمین و رفتن به کهکشان را به سیستم داده بودند»
والنتینا ترشکوا به موقع متوجه اشتباه شد و توانست به مرکز کنترل پرواز اطلاع دهد. سپس با دریافت اطلاعات لازم از مرکز کنترل، توانست با موفقیت به زمین بازگردد. در آن زمان، تکنولوژی فضا در اتحادیه شوروی و ایالات متحده امریکا بسیار جدید بود
ایگور لیسوف تحلیل گر مجله «اخبار فضا» در گفتگو با رادیو صدای روسیه می گوید:«در آن زمان، هر پرواز در امریکا و یا روسیه، یک پله موفقیت محسوب می شود. هنوز دانشمندان نمی دانستند که ارگانیزم بدن انسان در شرایط فضا چطور کار می کند. در آن زمان هنوز پزشکان متخصص برای هماهنگ ساختن بدن فضانورد با شرایط وجود نداشتند. همین مساله می توانست بسیار سخت و حتی خطرناک باشد. زمان، به ما نشان داد که والنتینا ترشکوا در آن زمان چه کار بزرگی انجام داده است.
ترشکوا، پس از بازگشت به زمین، آکادمی هوا – فضا را با درجه عالی به پایان رساند. امروز او را به عنوان استاد دانشگاه و مولف بیش از پنجاه اثر علمی می شناسند. وی مدت زیادی را در مرکز آماده سازی فضانوردان صرف کرده است. علاوه بر این، ترشکوا به فعالیت های اجتماعی و بین المللی نیز مشغول است.
والنتینا ترشکوا تنها زن در روی کره زمین است که به تنهایی رهسپار دنیای ناشناخته فضا شد. دیگر زنانی که بعد از وی به فضا پرواز کردند، همراه با گروه فضانوردان بوده اند.
والنتینا ولادیمیرونا ترشکُوا (متولد 6 مارس 1937) فضانورد اهل روسیه اتحاد جماهیر شوروی و نخستین زن فضانورد جهان است.
او در سال 1937 در روستای ماسلنیکوو در منطقه یاروسلاول روسیه به دنیا آمد. در 1945 به مدرسه رفت ولی در 1953 مدرسه را ترک کرد و به تحصیلات خود از راه مکاتبه ادامه داد. در جوانی به پرش با چتر نجات پرداخت و نخستین پرش با چتر را در 22 سالگی انجام داد. ابتدا در کارخانه تایر سازی کار میکرد. سپس به کارخانه پارچههای صنعتی یاروسلاول منتقل شد. سابقه او در چتربازی باعث شد تا در سال 1961 در گروه فضانوردان روسیه عضو شد و دوره کامل آمادگی برای پرواز در فضاپیماهای نوع «وُستوک» را گذراند.
در تاریخ 16 ژوئن 1963 به عنوان اولین زن فضانورد و ششمین فضانورد جهان با سفینه وستوک-6 از فرودگاه فضایی بایکانور به فضا پرواز کرد و بعد از دو شبانهروز و 22 ساعت و 50 دقیقه به زمین بازگشت. این پرواز تأثیر بدی بر وی گذاشت و شاید به همین دلیل بود که پرواز دومین فضانورد زن جهان 19 سال بعد صورت گرفت.
بعد از پرواز، با اینکه به فعالیت در زمینه هوا-فضا ادامه میداد، اما بیشتر وقتش را صرف کارهای اجتماعی میکرد. او عضو حزب کمونیست شوروی بود و تا عضویت در کمیته مرکزی این حزب ارتقا یافت.
در اواخر سال 1963 با آندریان نیکلایف، که وی نیز فضانورد بود، ازدواج کرد اما این ازدواج دوامی نداشت. ترشکوا به دریافت نشانهای بسیاری، از جمله نشان قهرمان اتحاد شوروی، نایل آمده است و یکی از حفرههای کره ماه نیز به نام وی نامگذاری شده است
ترشکوا از سال 1962 تا 1997 در شمار گروهان فضانوردان قرار داشت. در سال 1969 گواهی آکادمی مهندسی- نظامی ژوکف در رشته «خلبان- فضانورد- مهندس» را دریافت نمود. در 1977 درجه دکتر علوم مهندسی را گرفت. او بیش از 50 اثر علمی تالیف کرده است. علاوه بر این وی دارای عنوان ژنرال هوانوردیست.
در تاریخ 22 ژوئن 1963 هیئت رئیسه شورای عالی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بخاطر پرواز موفقیت آمیز و بروز شجاعت و مردانگی به والنتینا ترشکووا لقب «قهرمان اتحاد شوروی» را اعطا نمود.
ترشکووا در امور اجتماعی بطور فعالی شرکت دارد. از سال 1994 وی ریاست مرکز بینالمللی همکاریهای علمی و فرهنگی روسیه وابسته به دولت فدراسیون روسیه را بر عهده دارد.
به گفته وی، در حال حاضر فقط یک سرگرمی دارد که تحقیق در مورد کره مریخ است. حتی وی عنوان کرده است که تمایل دارد در گروه کارشناسی به این کره سفر کند. -
:: موضوعات مرتبط:
تاریخ معاصر ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1426
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : چهار شنبه 11 تير 1393
|
|
روایتی از قیام ۱۵ خرداد/ آعاز انقلاب: ۱۵ خرداد ۴۲؛ پیروزی: ۲۲ بهمن ۵۷
قیام ۱۵ خرداد حکم آتش زیر خاکستری را داشت که در یک روند تدریجی حدود پانزده سال بعد شعلهور شد و اساس حاکمیت سلسله پهلوی را به طور اخص و رژیم شاهنشاهی را به طور اعم از ریشه برکند. روایتی از قیام ۱۵ خرداد/ آعاز انقلاب: ۱۵ خرداد ۴۲؛ پیروزی: ۲۲ بهمن ۵۷
مظفر شاهدی: از واپسین سالهای دهه 1330ش که رژیم پهلوی آشکارا دچار بحرانهای عدیده سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شد به ویژه حامیان آمریکایی آن درصدد برآمدند با انجام برخی اقدامات به اصطلاح اصلاحی مشکلات سیاسی ـ اقتصادی و اجتماعی پیش روی رژیم را از میان بردارند و عمر رژیم را در برابر خطرات بالقوه و بالفعلی که آن را تهدید میکرد طولانیتر سازند. با این احوال و به رغم انجام برخی اقدامات اولیه و مقدماتی عمدتاً به خاطر مخالفتهای حضرت آیتالله العظمی بروجردی مرجع علیالاطلاق شیعیان پیشبرد این طرحها تا هنگام درگذشت ایشان در آغاز دهه 1340ش به تعویق افتاد.
با فقدان ایشان رژیم پهلوی و حامیان آمریکایی آن احساس کردند شرایط لازم برای پیاده کردن طرحهای اصلاحی موردنظر (که به زودی به انقلاب سفید موسوم گردید) به وجود آمده است. با آغاز نخستوزیری علی امینی در اردیبهشت 1340 اولین گامها برای پیاده کردن طرحهای اصلاحی مذکور برداشته شد اما به دلایل عدیده فقط پس از پایان دوران نخستوزیری امینی و آغاز زمامداری اسدالله علم در تیر ماه 1341 بود که رژیم پهلوی درصدد برآمد طرحهای اصلاحی دیکته شده آمریکاییها را تحت عنوان «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و ملت» در کشور پیاده کند. در واقع شاه و حامیان خارجی او بر این تصور بودند که در آن برهه، شرایط داخلی کشور برای این اقدامات به اصطلاح اصلاحی آماده است.
اما این تصور سخت غلط مینمود و اقشار گستردهای از مردم کشور که از سوی علما و روحانیون رهبری و هدایت میشدند، به زودی در برابر طرحهای اصلاحی حکومت ایستادگی کردند. در این میان به ویژه حضرت آیتالله امام خمینی در صدر مخالفان طرحهای در دست اقدام شاه، آمریکا و اسدالله علم نخستوزیر وقت قرار گرفت. بدین ترتیب حداقل از مهر ماه 1341 روندی شکل گرفت که نهایتاً در جریان قیام 15 خرداد 1342 به اوج خود رسید و به نقطه عطفی عظیم در مبارزات ملت ایران در برابر رژیم پهلوی و حامیان خارجی آن تبدیل شد.
*قید اسلام از شرایط انتخابکنندگان و انتخابشوندگان برداشته شده بود
بحران از هنگامی بروز کرد که روزنامه کیهان در تاریخ 16 مهر ماه 1341 اطلاع داد: «طبق لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی که در دولت به تصویب رسیده و امروز منتشر شده به زنان حق رأی داده میشود»1 اما این پایان ماجرا نبود و جزئیات بیشتر و در عین حال تحریککنندهتر دیگری نیز در تصویبنامه جدید هیأت دولت منظور شده بود. اولاً قید اسلام از شرایط انتخابکنندگان و انتخابشوندگان برداشته شده بود و ثانیاً در مراسم تحلیف و قسم خوردن به جای قرآن مجید «کتاب آسمانی» قید شده بود. ثالثاً قید ذکوریت از شرایط مذکور حذف شده و به جای آن واژه «با سواد» نوشته شده بود. در واقع تصویبنامه فوق یک نوع اصلاح و یا به عبارت دیگر تعرض در قانون انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی صدر مشروطیت بود.2
تصویبنامه فوق که به هر حال تعرض آشکاری به قانون اساسی مشروطیت بود نگرانی شدیدی را در میان روحانیون به دنبال آورد و این آغاز تعارض جدی روحانیت با دولت اسدالله علم بود. علمای بزرگ قم نظیر آیتالله خمینی و آیتالله گلپایگانی مدت کوتاهی پس از انتشار خبر فوق تشکیل جلسه دادند و در مقام چارهجویی برآمدند.
*امام خمینی طی سخنانی هدف اصلی اصلاحات انقلاب سفید را «الغاء اسلام و الغاء قرآن» ارزیابی کرد
امام خمینی طی سخنانی هدف اصلی اصلاحات انقلاب سفید را «الغاء اسلام و الغاء قرآن» ارزیابی کرد3 و طی نامهای خطاب به شاه نسبت به عواقب سوء این اقدامات دولت و حکومت هشدار داد.4 و در حالی که برخی از علمای دیگر نیز طی مراسلاتی به شاه مخالفت خود را با این اصلاحات اعلام کردند، وی این اقدامات اصلاحی را موضوعی معمولی دانست و مدعی شد که «در حفظ شعائر دینی کوشا» است.5 به دنبال آن علما و روحانیون 6 و به ویژه امام خمینی طی نامهای شدیداللحن اسدالله علم را مورد خطاب قرار داده اقدامات اصلاحی دولت را در شرایط تعطیلی مجلسین شورای ملی و سنا برخلاف قانون اساسی مشروطیت ارزیابی نموده هشدار داد که علمای اسلام در برابر اقدامات ضد اسلامی او ساکت نخواهند نشست.7 در همان حال روحانیون تهران و برخی دیگر از گروههای اجتماعی، اصناف، جمعیتها، بازرگانان و غیره نیز طی مراسلاتی مخالفت خود را با اقدامات به اصطلاح اصلاحی حکومت اعلام کرده خواستار توقف آن شدند.8 و در حالی که حکومت و دولت جهت مواجهه احتمالی با اعتراضات گسترده مردمی تدابیر امنیتی شدیدی در تهران و قم و برخی شهرهای بزرگ دیگر به مورد اجرا گذاشته بود، امام خمینی طی نامهای دیگر خطاب به شاه نسبت به عواقب سوء اقدامات ضد اسلامی دولت اسدالله علم سخت هشدار داد و تهدید کرد که هرگاه حکومت نخواهد از اجرای طرحهای خود دست بردارد «ناگزیرم در نامه سرگشاده به اعلیحضرت مطالب دیگری را تذکر دهم.»9 ایشان طی نامهای دیگر خطاب به اسدالله علم نخستوزیر بار دیگر اصلاحات موسوم به انقلاب سفید را مغایر با قوانین و مقررات اسلامی و دینی و نیز ناقض اصول قانون اساسی مشروطیت ارزیابی کرد و تهدید نمود که هرگاه حکومت بر اجرای این طرحها اصرار ورزد با مخالفت شدید روحانیت و علمای اسلام روبه رو خواهد شد.10
همزمان با گسترش اعتراضات،11 اسدالله علم تلاش ناموفقی انجام داد تا اقدامات اصلاحی دولت خود را در چارچوب قوانین اسلام و قانون اساسی توجیه کند.12 اما این طرح علم از سوی امام خمینی فاقد ارزش قانونی تلقی شد13 و به دنبال آن روند مخالفت عمومی گسترش روزافزونی یافت و در حالی که توجیهات علم از سوی علما و روحانیون نادیده گرفته شده بود،14 مجبور شد در 5 آذر 1341 اعلام کند لایحه مربوط به انجمنهای ایالتی و ولایتی «قابل اجرا نخواهد بود»15 و تحت فشارهای فزاینده مردمی16 چند روز بعد اعلام کرد که مصوبه مذکور ملغی شده است.17 گو اینکه این عقبنشینی دولت موجبات رضایت خاطر علما و مردم را فراهم آورد18 و امام خمینی اظهار امیدواری کرد موضوع خاتمه یابد.19 اما این عقبنشینی دولت و حکومت دوامی طولانی نیافت و در شرایط پشتیبانی آمریکا از رژیم پهلوی علم اعلام کرد اصلاحات انقلاب سفید را به رفراندوم خواهد گذاشت.
به دنبال آن امام خمینی طی بیاناتی مفصل و مبسوط که از استدلال و منطقی قوی نیز برخوردار بود به دلایل عدیده اسلامی و قانونی برگزاری رفراندوم را فاقد ارزش و اعتبار دانست و به شاه و علم هشدار داد که علمای اسلام در برابر این اقدام حکومت واکنش سخت نشان خواهند داد.20 اما حکومت با برقراری تدابیر شدید امنیتی و پلیسی در قم و تهران نسبت به هرگونه مخالفت با طرحهای اصلاحی موردنظر هشدار داد و تهدید کرد که با معترضین برخورد شدید صورت خواهد گرفت.
به دنبال آن امام خمینی در 3 بهمن 1341 طی سخنانی به این اقدامات حکومت چنین اعتراض کرد: امروز که 26 شعبان [1341/11/3] است از اوائل روز عدهای رجاله مأمورین دولت در شهر مقدس قم به راه افتادند و به مردم بیپناه قم و طلاب و روحانیون حمله کرده و اهانت نمودند و بسیاری را کتک زدند و به زندان بردند. جمعی از مأمورین و رجاله به مدرسه فیضیه مجاور حرم مطهر ریخته و تیراندازی کردند و با چوب و چماق طلاب مظلوم را کتک زدند و به بازار و خیابان قم ریخته و بعضی دکانها را غارت کردند. هیچ کس پیدا نشد که به داد مردم متدین و روحانیت برسد. این است حال ما در این ساعت که ظهر است و عاقبت امر معلوم نیست چه خواهد شد. این است معنای طرفداری دولت از دیانت و امنیت این است معنای آزادی رأی و رأیدهندگان... روحالله الموسوی الخمینی.21
در تهران نیز تدابیری به مراتب شدیدتر از دیگر مناطق به معرض اجرا گذاشته شد. روزهای نخست بهمن ماه 1341 مأموران و نیروهای انتظامی و غیره در مناطق حساس شهر مستقر و اعمال و رفتار افراد مختلف را زیرنظر گرفتند تا فضای سیاسی و اجتماعی شهر را برای برگزاری رفراندوم در روز ششم بهمن همان سال آماده سازند. بیشترین دلیل این سختگیریها نیز جلوگیری از مخالفت و تعارض روحانیون برجسته شهر و برانگیختن اقشار مختلف بر ضد اقدامات دولت بود. این سختگیریها تا حدی بود که حضرت امام خمینی دراین باره اظهار داشتند: ... اراذل و اوباش را تحریک میکنند که به علماء و روحانیون اهانت کنند. آقایان طلاب و مبلغین را مانع میشوند که برای تبلیغ اسلام در نواحی ایران بروند و تبلیغ احکام کنند. با ما معامله بردگان قرون وسطی میکنند. به خدای متعال من این زندگی را نمیخواهم... کاش مأمورین بیایند و مرا بگیرند تا تکلیف نداشته باشم. فقط جرم علمای اسلام و سایر مسلمین آنست که دفاع از قرآن و ناموس اسلام و استقلال مملکت مینمایند و با استعمار مخالفت دارند. اینست حال ما تا آقای علم و ارسنجانی چه بگویند. روحالله الموسوی الخمینی22
با این احوال در 6 بهمن 1341 اصلاحات موسوم به انقلاب سفید به آراء عمومی گذاشته شد23 و به دنبال آن دولت آمریکا و سفارت بریتانیا در تهران رضایت خاطر خود را از برگزاری رفراندوم اعلام کردند.24
امام خمینی طی بیاناتی تند و شدیداللحن برگزاری رفراندوم را در حکم تجاوز به «احکام مقدسه اسلام» ارزیابی کرد و آن را «خلاف شرع و قانون اساسی» دانست و تهدید کرد که در برابر این اقدامات خلاف قاعده حکومت خواهد ایستاد25 و از مردم و علمای اسلام نیز تقاضا کرد در برابر این اقدامات حکومت مقاومت کنند و مانع از اجرای آن شوند.26 در همان حال اسدالله علم نخستوزیر ضمن تجدید ساختار دولت خود27 تهدید کرد که مخالفتها و اعتراضات احتمالی را به شدت سرکوب خواهد کرد28 و در مواردی به مقابله با مخالفان پرداخت.29 اما امام خمینی طی بیاناتی (در 1/12/1341) ضمن هشدار به دولت و حکومت از اقشار مختلف مردم خواست در برابر خواستهها و اقدامات زورگویانه حکومت بایستند و از این سرنیزههای زنگزده نترسند و تصریح نمود که حکومت قادر نخواهد بود روحانیت را به سکوت وادارد.30 حضرت آیتالله امام خمینی از این هم فراتر رفت و در 23 اسفند 1341، در حالی که فقط 7 روز تا سال جدید باقی بود، طی پیامی خطاب به علمای روحانی از عید نوروز سال جدید به عنوان عزای عمومی تعبیر کرد و از آنان خواست تا در این باره از وی پیروی کرده و مردم را به مخالفت با دولت فراخوانند: «... خدمت ذی شرافت حضرات علماء اعلام حجج اسلام دامت برکاتهم... چنانچه اطلاع دارید دستگاه حاکمه میخواهد با تمام کوشش به هدم احکام ضروریه اسلام قیام و به دنبال آن مطالبی است که اسلام را به خطر میاندازد. لذا اینجانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر عجلالله تعالی فرجه، جلوس میکنم و به مردم اعلام خطر مینمایم. مقتضی است حضرات آقایان نیز همین رویه را اتخاذ فرمایند تا ملت مسلمان از مصیبتهای وارده بر اسلام و مسلمین اطلاع حاصل نمایند...»31
در واکنش به موضعگیری اخیر روحانیون32 اسدالله علم نخستوزیر بر سختگیریهای خود بر ضد روحانیون و مراکز تجمع آنان نظیر حوزه علمیه قم و سایر مناطق افزود و نیروهای نظامی و غیره در مراکز حساس کشور مستقر شدند. تدابیر امنیتی بالاخص در شهر قم که کانون اعتراض و مرکز حضور رهبران روحانی بود بیشتر نمود داشت.
*دوم فروردین ماه 1342 نیروهای انتظامی مجالس سوگورای را برهم زدند
تا اینکه بالأخره زمان موعود فرا رسید و با حلول سال جدید روحانیون و طلاب در شهر قم بر ضد اقدامات دولت علم دست به تظاهرات زدند. نیروهای انتظامی که از قبل در این شهر مستقر بودند روز دوم فروردین ماه 1342 تظاهرات و مجالس سوگواری را در این شهر بر هم زدند. حضرت آیتالله امام خمینی بلافاصله پس از حمله کماندوها به مدرسه فیضیه اعلامیه شدیداللحنی بر ضد دولت علم صادر کرد و مردم را به پایداری بیشتر در مقابل دولت فراخواند. در بخشی از بیانات ایشان آمده است: «... ناراحت و نگران نشوید مضطرب نگردید. ترس و هراس را از خود دور کنید... دستگاه حاکمه با ارتکاب این جنایت خود را رسوا و مفتضح ساخت و ماهیت چنگیزی خود را به خوبی نشان داد. دستگاه جبار با دست زدن به این فاجعه شکست و نابودی خود را حتمی ساخت. ما پیروز میشویم. ما از خدا خواستیم که این دستگاه ماهیت خود را بروز دهد و خود را رسوا کند...».33
*امام خمینی حمله نیروهای امنیتی رژیم به فیضیه را تجدید «خاطرات مغول» ارزیابی کرد
امام خمینی در پاسخ تسلیت علما و روحانیون تهران حمله نیروهای امنیتی رژیم به فیضیه را تجدید «خاطرات مغول» ارزیابی کرد.34 و طی نامهای شدیداللحن اسدالله علم نخستوزیر را به شدت مورد سرزنش و انتقاد قرار داده کشور را فاقد «مرجع صلاحیت داری برای شکایت» دانست که حکومت جز ستمکاری و سرکوب مردم وظیفه دیگری بر عهده نمیشناسد و اقدام دولت در برگزاری رفراندم، حمله به فیضیه و بازار قم را فاجعه خواند.35
ایشان طی نامهای خطاب به علمای یزد تصریح کرد تا عقبنشینی «دستگاه فاسد» حکومت از اقدامات خلاف انسانیاش از پای نخواهد نشست.36 در همان حال علم برای تحت فشار قرار دادن علما و روحانیون در صدد برآمد طلاب و روحانیون را به خدمت سربازی بفرستد. به دنبال آن امام خمینی طی بیاناتی خطاب به طلاب آنان را به صبر و پایداری دعوت کرد و از آنان خواست در دوران خدمت سربازی «هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی خود را قوی» سازند.37 امام خمینی در 12 اردیبهشت 1342 به مناسبت چهلم شهدای مدرسه فیضیه چنین اظهار داشتند:... چهل روز از مرگ و ضرب و جرح عزیزان ما گذشت، چهل روز است بازماندگان کشتگان فیضیه بر عزیزان خود سوگواری میکنند... کراراً تذکر دادهایم که این دولت سوء نیت داشته و با احکام اسلام مخالف است، نمونههای آن یکی پس از دیگری ظاهر میشود... از این به بعد باید در اعراض و نفوس مسلمین، یهود و نصاری و دشمنان اسلام و مسلمین دخالت کنند. منطق این دولت و بعضی اعضای آن محو احکام اسلام است، تا این دولت غاصب یاغی سرکار است، مسلمین روز خوش نخواهند دید... مناسب است ملت مسلمان در ایران و غیر ایران روز چهلم فاجعه بزرگ اسلام یادی از مصیبتهای وارده بر اسلام و حوزههای اسلامی بکنند و در صورتی که عمال دولت مانع نشوند مجالس سوگواری داشته باشند و بر مسببین این فجایع نفرین کنند. روحالله الموسوی الخمینی.31
ایشان طی نامهای خطاب به اقشار مختلف مردم از آنان خواست علناً با دولت علم وارد مبارزه شوند و صدای اعتراض و مخالفت خود را به تمام جهان اسلام و غیره برسانند: «... دستگاه جبار برای احدی از افراد ملت آزادی قائل نیست... من به شما ای ملت مسلمان کراراً اعلام خطر کردم و میکنم روحانیت و اسلام در معرض خطر است. سکوت در مقابل دستگاه فاسد جبار برای ملت اسلام ننگ است. با منطق قوی اسلامی مفاسد را بیان کنید. قانونشکنیها را برملا کنید. اعتراض کنید. اعلامیه منتشر کنید. صدای خود را به ملل اسلامی برسانید و عالم را از اعمال غیرانسانی اینان آگاه کنید».39
ایشان در پیامی دیگر نیز اظهار داشتند: «... برای من جای شبهه نیست که سکوت در مقابل دستگاه جبار علاوه بر هدم اسلام و مذهب تشیع نابودی با ننگ است».40 به دنبال پیام امام خمینی به مناسبت چهلم حادثه مدرسه فیضیه روحانیون دیگر مناطق کشور نیز با صدور اعلامیههایی اقدام دولت علم را محکوم کردند.41
در همان حال دولت و حکومت که سخت از مخالفتهای علما و روحانیون نگران شده بود بر تدابیر امنیتی خود در تهران و قم و برخی شهرهای دیگر افزودند و در حالی که ماه محرم نزدیک میشد به وعاظ و روحانیون هشدار میداد در منابر و تکایا از اظهار مسائل سیاسی و ضد حکومتی احتراز کنند.
*امام خمینی(ره) به سخنان شاه پاسخ داد
امام خمینی در آستانه محرم 1283 ق / خرداد 1342 طی بیاناتی صریح به علما و روحانیون وعاظ و اهل منبر تذکر داد در طول محرم بیش از پیش در افشای جنایات، سرکوبگریها و اقدامات خلاف قاعده و قانون و ضد اسلامی حکومت جابر پهلوی بکوشند42 و در حالی که اعتراضات و مخالفتهای علما و مردم کشور با حکومت وارد مرحله حساستری شده بود شاه در 6 خرداد 1342 طی سخنانی حملات شدیدی به روحانیت کرد و با عباراتی موهن آنان را به باد انتقاد گرفت. در واکنش به این سخنان شاه امام خمینی در 13 خرداد 1342 (عصر عاشورا) خطاب به او چنین گفت:
آقا من به شما نصیحت میکنم. ای آقای شاه، ای جناب شاه، من به تو نصیحت میکنم. دست بردار از این کارها، آقا اغفال دارند میکنند تو را، من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی همه شکر بکنند... آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، اینها حیوان نجس هستند؟ در نظر ملت اینها حیوان نجس هستند که تو میگویی؟ اگر اینها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آنها را میبوسد، دست حیوان نجس را میبوسند...؟ آقا ما حیوان نجس هستیم...؟ خدا کند که مرادت این نباشد، خدا کند که مرادت از مرتجعین سیاه مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آنها احتراز کند، مرادت علما نباشند و الا تکلیف ما مشکل میشود و تکلیف تو مشکل میشود، نمیتوانی زندگی کنی، ملت نمیگذارد زندگی کنی، نکن این کار را، نصیحت مرا بشنو... آقا نکن اینطور، بشنو از من، بشنو از روحانیون... اینها صلاح ملت را میخواهند اینها صلاح مملکت را میخواهند. ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام ارتجاع است؟ آن هم ارتجاع سیاه است؟ تو انقلاب سیاه، انقلاب سفید درست کردی؟ شما انقلاب سفید به پا کردید؟ کدام انقلاب را کردی آقا؟ چرا مردم را اغفال میکنید؟ چرا نشر اکاذیب میکنید. چرا اغفال میکنی ملت را؟ والله اسرائیل به درد تو نمیخورد، قرآن به درد تو میخورد.
*علی دوانی تعداد روحانیون دستگیر شده را 53 نفر اعلام میکند
بدین ترتیب در شرایطی که راه هر گونه مذاکره و یا گفتگوی مسالمتآمیز بسته شده بود، اسدالله علم دستور داد مراسم مذهبی و سوگواری را در شهرهای قم و تهران مورد تهاجم قرار دهند. طی روزهای 13 و 14 خرداد 1342 تعداد زیادی از وعاظ و روحانیون را دستگیر کردند. علی دوانی تعداد روحانیون دستگیر شده را 53 نفر اعلام میکند. برخی از دستگیرشدگان عبارت بودند از: مرتضی مطهری، مکارم شیرازی، حسین غفاری، محمدتقی واحدی، مصطفی طباطبایی قمی، عباسعلی اسلامی، حسین خندقآبادی، عزالدین زنجانی، علیاصغر اعتمادزاده، عبدالکریم هاشمینژاد، فرجالله واعظی، احمد حسینی همدانی، علی موحد ساوجی، محمدحسن بکایی، عیسی اهری، اثنی عشری، سید محمد صدری،44 شیخ حسین لنکرانی و محمدتقی فلسفی.
به دنبال دستگیر شدن این افراد دامنه اعتراض و تظاهرات گسترش بیشتری یافت بالاخص در تهران، دانشجویان دانشگاه تهران به صف معارضان پیوسته و در مخالفت با دولت علم و رژیم پهلوی همصدا شدند.
*شب 15 خرداد امام را دستگیر کردند
بدین ترتیب طی روز چهاردهم خرداد، که مصادف با 11 محرم 1383 ق بود، در شهر تهران تظاهرات قابل توجهی از اقشار مختلف برپا شد و شعارهایی به طرفداری از آیت الله خمینی و موضع وی در قبال دولت علم از سوی راهپیمایان سرداده شد. اسدالله علم نخستوزیر احساس کرد که جهت جلوگیری از گسترش تظاهرات تنها یک راه حل وجود دارد و آن هم دستگیری رهبر مخالفان است. بدین ترتیب به دستور نخستوزیر در شب 15 خرداد 1342 کماندوها و دیگر نیروهای انتظامی، مناطق مختلف شهر قم را محاصره کردند و در صبحگاه همان روز حضرت آیتالله خمینی را دستگیر و به تهران بردند و در پادگان قصر زندانی ساختند.
خبر دستگیری امام خمینی در مدتی اندک در سراسر شهر قم پخش شد و به دنبال آن گروههای نسبتاً عظیمی از مردم به خیابانها ریخته به دستگیری ایشان اعتراض کردند. بدین ترتیب قیام معروف 15 خرداد 1342 در شهر قم شکل گرفت
در تهران نیز بلافاصله پس از پخش خبر دستگیری حضرت آیتالله امام خمینی اقشار مختلف مردم به خیابانها هجوم آورده شعارهایی له ایشان و بر ضد دولت سر دادهاند و برخی از مراکز دولتی نیز مورد تهاجم تظاهرکنندگان قرار گرفت. بدین ترتیب تهران نیز در قیام ضد رژیم با شهر قم همگام شد. در چنین شرایطی بود که علم تنها راه برخورد با بحران پیش آمده را در سرکوب قهرآمیز آن جستجو کرد. بالأخص اینکه شورش فوق به حدی گسترده شده بود که احساس میشد هرگاه در اسرع وقت با آن مقابله نشود، میتواند خطر سقوط رژیم را هم به دنبال داشته باشد.45 در واقع از همان آغاز نیز لبه تیز حملات روحانیت به رهبری حضرت آیتالله خمینی بیش از هر کس دیگری متوجه اسدالله علم نخستوزیر بود و او را مسئول اصلی اقدامات رژیم پهلوی قلمداد میکردند. چنانکه حضرت آیتالله امام خمینی سالها پس از واقعه 15 خرداد در یادآوری خاطراتش از آن دوره اظهار داشتند: «در زمان محمدرضا آن اوایل نهضت (1342) دست و پا میکردند که یک تفاهمی بشود یک دفعه که آمدند پیش ما که میخواهیم که مثلاً ملاقاتی چیزی مطرح شود. من به ایشان گفتم که [تا] علم هستش ما وارد مذاکره نمیشویم. شما اول علم را کنار بگذارید و بعد وارد مذاکره بشویم، ببینیم چه میگوییم».46
هر چند درباره تعداد تلفات قیام 15 خرداد اطلاع دقیقی در دست نیست، با این احوال شواهد موجود از شهادت صدها تن خبر میدهد.47 با تمام شدت عملی که اسدالله علم در فرونشاندن قیام 15 خرداد از خود نشان داد، عقبنشینی موقت روحانیون از صحنه مبارزه به مفهوم پایان ماجرا نبود. قیام 15 خرداد حکم آتش زیر خاکستری را داشت که در یک روند تدریجی حدود پانزده سال بعد شعلهور شد و اساس حاکمیت سلسله پهلوی را به طور اخص و رژیم شاهنشاهی را به طور اعم از ریشه بر کند.
حضرت آیتالله خمینی نیز که پس از دستگیری، در بامداد 15 خرداد تا اوایل زمامداری حسنعلی منصور در زندان به سر میبرد، پس از آزادی از حبس بر خستگیناپذیری خود در مبارزه با رژیم پهلوی تأکید کرد. از جمله طی بیاناتی در روز 21 فروردین 1343 در این باره اظهار داشتند: «... در روزنامه مورخ 12 مرداد 1342 که مرا از زندان قیطریه آوردند نوشتند که مفهومش این بود که روحانیت در سیاست مداخله نخواهد کرد... من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح در دست بگیرم. من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی انجام دهم و بقیه اوقات برای خودم سلطانی باشم و به امور دیگر کاری نداشته باشم، پایگاه استقلال اسلامی اینجاست، باید این مملکت را از این گرفتاری نجات داد...».48
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
:: موضوعات مرتبط:
تاریخ معاصر ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1366
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : چهار شنبه 11 تير 1393
|
|
نخستینهای تاریخ/1 نخستین روزنامه در کدام کشور منتشر شد
یوهان کارولوس فرانسوی حدود پانصد سال پیش نخستین روزنامهجهان را منتشر کرد هرگز گمان نمیکرد تا این حد روزنامه ابزار موثری در وقایع جهان باشد.
نخستین روزنامه در جهان سال 1605 منتشر شد این روزنامه را یوهان کارولوس به نام ریلیشن در فرانسه منتشر کرد. روزنامه ای که 70 سال عمر کرد.
در حال حاضر ژاپنی ها روزنامه خوان ترین مردم در جهان هستند. همچنین پر تیتراژترین روزنامههای جهان در ژاپن منتشر می شوند. تاریخ اولین روزنامه ها در سراسر جهان: 1 - اولین روزنامه در فرانسه بعد از (ریلیشن) در سال 1631 با نام (گزت) منتشر شد. 2 - اولین روزنامه در انگلیس (آکسفورد گزت) نام داشت که در سال 1665 انتشار یافت. 3 - اولین روزنامه در آمریکا (پابلیک اکرنسز) بود که در سال 1690 منتشر شد. 4 - اولین روزنامه در کانادا (هالیفکس گزت) نام داشت که در سال 1752 منتشر می شد. 5 - اولین روزنامه در خاورمیانه در مصر منتشر شد که نام آن (الوقایع المصریه) که که در سال 1828 منتشر شد.
*اولین روزنامه در ایران توسط میرزا محمد صالح مهندس شیرازی به چاپ رسیده است
اولین روزنامه چاپی که به زبان فارسی در ایران منتشر شده در سال 1253 یعنی سال چهارم سلطنت محمدشاه قاجار بوده است که آن را در طهران میرزا محمد صالح مهندس شیرازی به چاپ سنگی انتشار داده است.
این مرد بسیار زیرک قابل پسر حاجی باقر خان کازرونی شیرازی است، و یکی از پنج نفری است که در سال 1230 میرزا بزرگ قائممقام اول به دستور عباس میرزا نایبالسلطنه ایشان را برای تحصیل علوم و فنون جدیده به لندن فرستاده و میرزا صالح که در اوایل سال 1235 به ایران برگشته سه سال و نه ماه و بیست روز در انگلستان بوده و در این مدت زبانهای انگلیسی و فرانسه و لاتینی را فرا گرفته و در تاریخ و طبیعیات و بعضی فنون مثل شیشهسازی و ساختن مرکب چاپ و تهیه حروف مقطعه و حکاکی و غیرها کار کرده و با سرمایة وافری از این معلومات به تبریز برگشته و شرح رفتن و برگشتن و دوره اقامت خود را در انگلیس در طی کتاب بسیار مفید شیرینی به عنوان سفرنامه خود نوشته است. -
:: موضوعات مرتبط:
تاریخ معاصر ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1521
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : موعظه
ت : چهار شنبه 11 تير 1393
|
|
خرمشهر چگونه آزاد شد؟
ساعت ۲ بعد از ظهر روز ۳ خرداد ۱۳۶۱ پس از ۳۴ روز نبرد بیامان، خرمشهر به طور کامل از اشغال نظامیان عراق خارج شد.
در ساعت 2 بعد از ظهر روز 3 خرداد 1361 پس از 34 روز نبرد بیامان، خرمشهر به طور کامل از اشغال نظامیان عراق خارج شد و عملیات بیتالمقدس که در دهم اردیبهشت این سال آغاز شده بود، به پیروزی رسید.
در حالی که اشغال خرمشهر توسط عراق به عنوان آخرین و مهمترین برگ برنده این کشور برای وادار ساختن ایران به شرکت در هر گونه مذاکرات صلح تلقی میشد، آزادسازی این شهر میتوانست سمبل تحمیل اراده سیاسی جمهوری اسلامی ایران بر نیروهای متجاوز و اثبات برتری نظامیاش باشد.
بر همین اساس، با توجه به اینکه منطقه عمومی غرب کارون آخرین منطقه مهمی بود که همچنان در اشغال عراق قرار داشت، از یک سو فرماندهان نظامی ایران برای انجام عملیات در این منطقه اشتراک نظر داشتند، و از سوی دیگر عراق نیز که طراحی عملیات آزادسازی خرمشهر را پس از عملیات فتحالمبین قطعی و مسجل میپنداشت، با در نظر گرفتن اهمیت این شهر و جایگاه آن در دفاع از بصره، به ضرورت حفظ این منطقه معتقد بود. از این رو، بلافاصله پس از اتمام عملیات فتحالمبین، در حالی که قوای ارتش عراق در منطقه عمومی خرمشهر تقویت میشد، به تمام یگانهای تحت امر قرارگاه مرکزی کربلا دستور داده شد تا ضمن بازسازی و تجدید قوا، به شناسایی و طراحی عملیات بپردازند.
در چنین شرایطی بود که عملیات بیتالمقدس با هدف آزادسازی جاده اهواز - خرمشهر و خارج شدن جاده اهواز و آبادان از برد توپخانه دشمن در 30 دقیقه بامداد روز 10 اردیبهشت 1361 با قرائت رمز عملیات «بسمالله الرحمن الرحیم. بسمالله القاسم الجبارین، یا علی ابن ابیطالب» از سوی فرماندهی مشترک آغاز شد.
شهید آیتالله صدوقی و آیتالله مشکینی نیز که در کنار فرماندهان سپاه و ارتش در قرارگاه کربلا حضور داشتند، هر یک به طور جداگانه، پیامهایی را به وسیله بیسیم خطاب به رزمندگان اسلام قرائت کردند.
عملیات بیتالمقدس را به چهار دوره زمانی به شرح زیر میتوان تقسیم کرد:
مرحله اول: در محور قرارگاه قدس (شمال کرخه کور) به دلیل هوشیاری دشمن و وجود استحکامات متعدد، پیشروی نیروها به سختی امکانپذیر بود و در این میان تنها تیپهای 43 بیتالمقدس و 41 ثارالله موفق شدند از مواضع دشمن عبور کرده و منطقهای در جنوب رودخانه کرخه کور را به عنوان «سرپل» تصرف کنند. عدم پوشش جناحین این یگانها باعث شده بود که فشار شدید دشمن بر آنها وارد شود.
در محور قرارگاه فتح، یگانهای خودی ضمن عبور از رودخانه به سرعت خود را به جاده اهواز – خرمشهر رسانده و به ایجاد استحکامات و جلوگیری از نقل و انتقالات و تحرکات دشمن در جاده مذکور پرداختند. در محور قرارگاه نصر، به دلیل تاخیر در حرکت و وجود باتلاق در کنار جاده اهواز – خرمشهر و همچنین تمرکز دشمن در شمال خرمشهر، نیروهای این قرارگاه نتوانستند به اهداف مورد نظر دست یافته و با قرارگاه فتح الحاق کنند.
الحاق کامل قرارگاه نصر با قرارگاه فتح و همچنین تصرف اهداف مرحله اول قرارگاه قدس در دستور کار عملیات شب دوم قرار گرفت که با انجام آن تا حدودی اهداف مورد نظر محقق شد، لیکن برخی رخنهها همچنان باقی بود تا اینکه سرانجام پس از پنج روز، جاده اهواز – خرمشهر از کیلومتر 68 تا کیلومتر 103 تثبیت و کلیه رخنهها ترمیم شد.
مرحله دوم: در این مرحله آزادسازی خرمشهر از دستور کار عملیات خارج و تصمیم گرفته شد که قرارگاههای فتح و نصر از جاده اهواز - خرمشهر به سمت مرز پیشروی کنند و قرارگاه قدس نیز ماموریت یافت تا به صورت محدود برای تصرف «سرپل» در جنوب کرخه کور اقدام نماید و سپس آن را گسترش دهد.
عملیات در این مرحله در ساعت 22:30 روز 1361/2/16 آغاز شد. نیروهای قرارگاه فتح در همان ساعات اولیه به جاده مرزی رسیدند. یگانهای قرارگاه نصر نیز با اندکی تاخیر و تحمل فشارهای دشمن، به مرز رسیده و با قرارگاه فتح الحاق کردند. دشمن با مشاهده جهت پیشروی نیروهای ایران به طرف مرز، لشکرهای پنج و شش خود را به عقب کشاند. به نظر میرسید این عقبنشینی با دو هدف انجام شده باشد: یکی جلوگیری از محاصره و انهدام این لشکرها، و دیگری تقویت هر چه بیشتر خطوط پدافندی بصره و خرمشهر.
در پی این عقبنشینی که از ساعات اولیه روز 1361/2/18 آغاز شده بود، نیروهای قرارگاه قدس ضمن تعقیب نیروهای دشمن، تعدادی از آنها را که از قافله عقب مانده بودند، به اسارت خود درآوردند و در نتیجه جاده اهواز – خرمشهر (تا انتهای جنوب منطقهای که توسط قرارگاه نصر به عنوان «سرپل» تصرف شده بود) و نیز مناطقی همچون جفیر، پادگان حمید و هویزه آزاد شدند.
مرحله سوم: در این مرحله، قرارگاه نصر ماموریت یافت تا حرکت خود را به سمت خرمشهر آغاز نماید. نیروهای عملکننده که متشکل از چهار تیپ مستقل سپاه پاسداران و دو تیپ ارتش بودند، در آخرین ساعات روز 1361/2/19 عملیات خود را آغاز کردند؛ اما به دلیل هوشیاری دشمن و تمرکز نیرو در خطوط پدافندیاش، نیروهای خودی در انجام ماموریت خود توفیق نیافتند. تکرار این عملیات در روز بعد نیز به شکست انجامید. به همین خاطر تصمیم گرفته شد تا برای انجام عملیات نهایی فرصت بیشتری به یگانها داده شود. همچنین مقرر شد دو تیپ المهدی (عج) و امام سجاد (ع) از قرارگاه فجر نیز در حرکت بعدی استفاده شود
مرحله چهارم: سرانجام در ساعت 22:30 اول خرداد 1361 تلاش برای آزادسازی خرمشهر با رمز «بسم الله القاسم الجبارین یا محمد بن عبدالله (ع)» آغاز شد، در برابر تک سریع و غافلگیرانه، نیروهای عراقی دچار وحشت و سرگردانی شدید شدند و نتوانستند واکنش مهمی از خود نشان دهند و ارتباط یگانهای دشمن با یکدیگر قطع شد. فرار افسران و درجهداران و سربازان عراقی از منطقه خرمشهر گویای از هم پاشیدگی سازمان یگانهای دشمن بود.
در روز دوم خرداد نتیجه پیکار بسیار درخشان بود و قرارگاه کربلا به هدف خود که احاطه کامل خرمشهر بود، رسید. تعداد اسرای عراقی در این روز از 2830 نفر تجاوز کرد و یگانهایی از دشمن که در منطقه بین نهر عرایض و شلمچه مستقر بودند، به میزان زیاد منهدم شدند. با وجود حضور گسترده هواپیماهای عراقی در آسمان منطقه، عقابان تیزپرواز نیروی هوایی ارتش در پشتیبانی از یگانهای رزمنده، در صحنه عملیات بیتالمقدس حضوری فعال داشتند و با بمباران پل شناور عراقیها بر روی شط العرب و مناطق تجمع آنان در آن سوی رودخانه، نقش ارزندهای در آزادسازی خرمشهر ایفا کردند.
در اواخر روز دوم خرداد، قرارگاه کربلا پس از بررسی آخرین وضعیت، تصمیم گرفت تا نیروها با ورود به شهر، آن را از وجود نیروهای عراقی پاک گردانند. و در سه بامداد روز سوم خرداد واحدهایی از رزمندگان ایران به آن سوی رودخانه وارد شدند. از طرف دیگر جمعی از نیروهای عراقی با استفاده از تاریکی شب و قایق اقدام به فرار کردند که تعدادی از این قایقها توسط تکاوران نیروی دریایی هدف قرار گرفت و سرنشینان آنها غرق شدند.
نیروهای عراقی از ساعت سه و پنجاه دقیقه بامداد تا نیم بعدازظهر روز سوم خرداد از سمت شلمچه سه بار اقدام به پاتک کردند و تلاش نمودند تا از طریق جاده شلمچه – خرمشهر حلقه محاصره خرمشهر را بشکنند، اما هر بار با پایداری و مقاومت دلاورانه رزمندگان ایرانی مواجه شدند و با دادن خساراتی عقبنشینی کردند.
در ساعت 11 صبح روز سوم خرداد در حالی که درگیری شدیدی بین قوای ایرانی و نیروهای عراقی در شمال نهر «خین» جریان داشت و دشمن در فکر شکستن حلقه محاصره خرمشهر بود، رزمندگان ایرانی از جناح غرب و خیابان کشتارگاه وارد شهر شدند. ناحیه گمرک خرمشهر در کنار اروند اندکی مقاومت کرد که آن هم به سرعت در هم شکسته شد. در ساعت 12 قوای ایران از سمت شمال و شرق وارد شهر شدند و نیروهای متجاوز بعثی که 24 ساعت در محاصره کامل قرار داشتند، راهی جز اسارت یا فرار و یا کشته شدن نداشتند. بدین جهت واحدهای عراقی گروه گروه به اسارت نیروهای ایرانی در آمدند.
در ساعت دو بعدازظهر، خرمشهر به طور کامل آزاد شد و پرچم جمهوری اسلامی ایران بر فراز «مسجد جامع» و پل تخریب شده خرمشهر به اهتزاز درآمد. بدین ترتیب این شهر مقاوم که پس از 35 روز پایداری و مقاومت در چهار آبان 1359 به اشغال دشمن درآمده بود، پس از 578 روز (19 ماه) اسارت.
:: موضوعات مرتبط:
تاریخ معاصر ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1326
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : چهار شنبه 11 تير 1393
|
|
چگونه نفت کشف شد؟
در روز ۵ خرداد سال ۱۲۸۷ هجری شمسی برای نخستین بار یک گروه اکتشاف نفت، در شهرستان مسجد سلیمان استان خوزستان در پی ماهها حفر چاه به نفت رسید. خبرگزاری فارس: چگونه نفت کشف شد؟
ویلیام ناکسی دارسی یک میلیونر استرالیایی، نخستین فردی بود که با روشهای جدید روز و دستگاههای حفاری مکانیکی در ایران به اکتشاف نفت و حفر چاه پرداخت.
او ابتدا گروهی فنی را به سرپرستی زمینشناسی به نام برلز استخدام و به ایران اعزام کرد.
این گروه، پس از بررسیهای زمینشناسی، گزارش رضایتبخشی داد. احتمال وجود نفت در حوالی قصر شیرین و شوشتر را زیاد و در دیگر نقاط امیدوارکننده دانست.
پس از دریافت این گزارش، دارسی نمایندهای به نام ماریوت را در سال ۱۹۰۱ به دربار ایران فرستاد. ماریوت امتیاز اکتشاف و استخراج نفت در تمام ایران، به جز ایالات شمالی یعنی خراسان، مازندران، استرآباد (گرگان کنونی) و آذربایجان را از مظفرالدین شاه گرفت.
مدت این امتیاز که بعدها به «امتیاز دارسی» مشهور شد، ۶۰ سال و ابتدای آن از هشتم صفر ۱۳۱۹ قمری بود. به موجب امتیازنامه دارسی، وی تعهد کرده بود که ظرف مدت دو سال پس از عقد امتیاز شرکتی برای بهرهبرداری از امتیاز مزبور تشکیل دهد و پس از آن مبلغ بیست هزار لیره نقد و معادل بیست هزار لیره سهام شرکت مزبور را به دولت ایران تسلیم کند.
چند ماه پس از عقد این قرارداد، که از طرف ایران به امضای مظفرالدین شاه، امینالسلطان، میرزا نصرالله مشیرالدوله و مهندسالممالک (نظامالدین غفاری) رسید، حفاری اولین چاه در محلی به نام چیاسرخ یا چاه سرخ، در شمال غرب قصر شیرین آغاز شد.
کار حفاری به علت نبود راه و ناامنی به کندی پیش میرفت تا آنکه در تابستان ۱۹۰۳ در عمق ۵۰۷ متری به گاز و کمی نفت رسید. چاه دوم هم در همین ناحیه در عمقی مشابه به نفت رسید. بهرهدهی این چاه در حدود ۱۷۵ بشکه در روز بود. دارسی با ارزیابی نتایج دریافت اگر در ناحیه چیاسرخ نفتی بیش از این مقدار هم بیابد به علت دوری از دریا و نبود امکان حمل به بازار مصرف، سودی عاید او نخواهد شد. ناحیه را ترک کرد و به خوزستان روی آورد. منطقه چیاسرخ بعدها در مرزبندیهای کشوری به دولت عثمانی واگذار شد و اکنون یک میدان نفتی کوچک در عراق است.
در نیمه اول سال ۱۹۰۸ سرمایه شرکت رو به پایان بود و هنوز نفتی در منطقه خوزستان کشف نشده بود. روسای شرکت به مسئول عملیات که مهندسی به نام دینولدز بود، دستور توقف عملیات را میدهند، ولی او که با توجه به اطلاعاتی که در محل به دست آورده بود، وضع را بهتر ارزیابی میکرد، چند روزی از اجرای دستور توقف خودداری کرد و به حفاری ادامه داد.
در روز پنجم خرداد ۱۲۸۷ شمسی برابر با ۱۹۰۸ میلادی مته حفاری به لایه نفتدار برخورد و نفت با فشار از چاه فوران کرد. عمق چاه ۳۶۰ متر بود. دومین چاه که ۱۰ روز بعد به نفت رسید ۳۰۷ متر عمق داشت. با به نفت رسیدن این دو چاه وجود نفت به مقدار زیاد در ایران به اثبات رسید.
پس از کشف نفت در ایران در سال ۱۹۰۹ شرکت سابق نفت ایران و انگلیس تشکیل شد. از سال ۱۹۰۸ تا سال ۱۹۲۸ تمام نفت تولیدی ایران از میدان نفتی مسجد سلیمان استخراج شد. در این سال میدان نفتی هفتکل، در سال ۱۹۳۰ میدان نفتی گچساران، در سال ۱۹۳۶ میدان نفتی آغاجاری و در سال ۱۹۳۸ میدانهای نفتی لالی و نفت سفید کشف شدند.
در سال ۱۹۲۷ شرکت نفت انگلیس و عراق یک میدان نفتی با نام «میدان نفتخانه» را در عراق کشف کرد. نیمی از این میدان در خاک ایران قرار دارد که در حال حاضر نفتشهر نامیده میشود. با کشف این هفت میدان نفتی حوزه مورد قرارداد شرکت نفت سابق ایران و انگلیس به صورت یکی از مناطق مهم نفتی جهان درآمد.
البته در سال ۱۳۰۵ سه مهندس روسی در خارج از حوزه قرارداد شرکت سابق نفت ایران و انگلیس در خوریان سمنان اقدام به حفر چاه کره بودند. چاه حفر شده در خوریان شایع شد که به نفت رسیده است ولی واقعیت این بود که در عمق صد متری چاه به آبی مخلوط با مقدار کمی نفت برخورده بود.
در سال ۱۳۰۸ چند زمینشناس خارجی توسط شرکت تحقیقات ایران و فرانسه به نواحی مازندران و سمنان اعزام شدند و مطالعاتی انجام دادند. آنها پس از حفر دو حلقه چاه کمعمق در مشرق بابلسر که نتیجهای به بار نیاورد، شرکت را منحل کردند. در پی این واقعه کارشناسان فرانسوی در سال ۱۳۱۰ ایران را ترک کردند.
در سال ۱۳۱۴ هنگام حفر قنات در جنوب قم آثاری از مواد نفتی در روی آب قنات دیده شد. دولت وقت پس از اطلاع، واحدی به نام «اداره مهندسی اکتشافی» در وزارت دارایی تاسیس کرد که وظیفه آن اکتشاف نفت در نواحی مرکزی و شمالی کشور بود. این واحد با استخدام چند کارشناس آلمانی و خرید دو دستگاه حفاری ضربهای و دورانی، عملیات را در نواحی قم و مازندران آغاز کرد و در جریان کار دو حلقه چاه در خشت سرو، دو حلقه چاه نزدیک به کوه نمک حفر شد. حفاریها نتیجهای به بار نیاورد و در سال ۱۳۱۸ متوقف شد.
در سال ۱۳۲۹ با ملی شدن صنعت نفت، از شرکت نفت ایران و انگلیس خلع ید شد. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و عقد قرارداد با کنسرسیومی که از چندین شرکت بزرگ نفتی تشکیل شده بود عملیات اکتشافی گستردهای در دو دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در حوزه رسوبی زاگرس انجام شد و تعداد میدانهای نفتی بزرگ و کوچک که در این حوزه و در خشکی کشف شده بود به پنجاه میدان رسید. اکتشاف نفت در خلیج فارس در اواخر دهه ۱۹۵۰ آغاز شد و در جریان آن اولین میدان نفتی به نام بهرگانسر در سال ۱۹۶۰ و متعاقب آن میدانهای دورود، سروش، سلمان، اسفندیار، فروزان، نوروز، رشادت، پارس شمالی، هندیجان، و رسالت کشف شدند.
در سال ۱۳۲۷ دولت ایران برای انجام اکتشاف در خارج از حوزه قرارداد شرکت نفت سابق ایران و انگلیس، شرکت سهامی نفت ایران را تشکیل داد. این شرکت از سال ۱۳۲۸ عملیات اکتشافی را با استخدام زمینشناسان سوئیسی و مهندسین معدن ایرانی آغاز و در سال ۱۳۳۵ در تاقدیسی البرز در ناحیه قم نفت قابل ملاحظهای کشف کرد. در سال ۱۳۳۷ میدان گازی سراچه در شرق قم کشف شد. پس از ملی شدن صنعت نفت و تشکیل شرکت ملی نفت ایران، شرکت ایران نفت در سال ۱۳۳۹ به آن پیوست و به فعالیت اکتشافی در خارج از حوزه قرارداد با کنسرسیوم سابق با نام امور اکتشاف و استخراج ادامه داد. در سال ۱۳۴۵ این شرکت در دشت مغان آذربایجان و در سال ۱۳۴۶ در گرگان به ترتیب نفت و گاز کشف کرد.
امور اکتشاف و استخراج شرکت ملی نفت ایران در سال ۱۳۴۷ میدان عظیم گازی خانگیران و در سال ۱۳۶۰ میدان گازی گنبدلی را به ترتیب در غرب و جنوب شهر سرخس کشف کرد. در دهه ۶۰ به دلیلی همزمانی با جنگ ایران و عراق، اکتشاف نفت با رکورد نسبی همراه بود. در این دوره امکانات اکتشاف صرف امور تولید شد و اکثر میدانهای کشف شده مرتبط با فعالیتهایی است که قبل از انقلاب آغاز شده بود.
در دهه دوم بعد از انقلاب آهنگ فعالیتهای اکتشافی به تدریج سرعت گرفت و امکانات بیشتری تخصیص داده میشد. با افزایش فعالیتها در دهه سوم، مقدار نفت کشف شده در این دوره تقریباً دو برابر دوره قبل بود. از جمله مهمترین اکتشافات در این دهه، کشف میدان گازی پارس جنوبی است که جزو بزرگترین میادین گازی کشف شده در جهان است. - See more at: file:///C:/Users/user/Desktop/%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87%20%D9%86%D9%81%D8%AA%20%DA%A9%D8%B4%D9%81%20%D8%B4%D8%AF%D8%9F.htm#sthash.fhX0w4hG.dpuf
:: موضوعات مرتبط:
تاریخ معاصر ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1391
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : چهار شنبه 11 تير 1393
|
|
ماجرای اسلام آوردن ناپلئون بناپارت
در آن وقت بیشتر مردم مصر معتقد بودند که ناپلئون مسلمان شده است؛ او هم از این شایعه بدش نمیآمد و آن را تکذیب نمینمود زیرا از آن اغراض سیاسی خود را تامین مینمود.
متن زیر مقالهای است تحت عنوان «عقیده ناپلئون درباره اسلام» که درباره نگاه ناپلئون بناپارت، پادشاه فرانسه نسبت به آیینهای آسمانی و بالاخص دین اسلام، در یکم آذر 1327 در شماره 219 مجله آیین اسلام به چاپ رسیده است. متن زیر افزون بر اطلاعات تاریخی چند نکته مهم را دربر دارد که میتواند وضعیت سالهای دهه 20 ایران را نشان دهد.
در این مقاله، نویسنده تلاش دارد که کارآمدی و مقبولیت اسلام را در پرتو تایید یکی از شخصیتهای مطرح تاریخی اثبات کند که در آن روزگار، امر رایجی بود. در رقابت با اندیشهها و نظرات ضددینی جریان روشنفکری که میکوشید با علم کردن دانشمندان و مشاهیر غربی به تخطئه اسلام بپردازند، طرفداران مذهب هم از همین طریق به مقابله میپرداختند و با ذکر مزایای اسلام در زبان مشاهیر دیگر ممالک از اهمیت و فواید آیین خود مینوشتند. نکته قابل ذکر دیگر، صراحت نویسنده در رد سکولاریسم و تاکید بر مزایای «حکومت اسلامی» است که نشان میدهد روحیه بازگشت به خویشتن، حتی در ابعاد سیاسی و اجتماعی آن از همان اوان دهه 20 و شاید قبلتر توجه اندیشمندان و مصلحان جامعه را به خود جلب کرده بود. متن مقاله را به نقل از هفتهنامه آیین اسلام میخوانید: ناپلئون بناپارت
« ناپلئون بناپارت راجع به ادیان آسمانی میگوید: «تمام ادیان خوب است ولی دین اسلام به عقل و مذاق بشر از همه نزدیکتر و قابلقبولتر است.» این شخص که یکی از رجال تاریخی عالم است تا وقتی به امپراتوری نرسیده بود نسبت به اسلام تمایل زیادی اظهار میداشت. ناپلئون یکی از فاتحین مصر است و پس از آنکه آن کشور را از امراء «ممالیک» گرفت، در حدود سه سال در آنجا بود و اساس بیداری مصر از او است. ناپلئون میخواست امپراتوری عظیم اسلامی را زنده کند و دوباره مسلمین را زیر پرچم واحدی درآورد. تاریخ گذشته و عظمت اسلام او را خیره کرده بود و به قراری که تواریخ نقل میکنند، قبل از آنکه حمله خود را به مصر شروع کند راجع به اسلام مطالعات و تحقیقاتی کرده و به قوانین آن آشنا شده و فریفته آن احکام گردیده و اثر این علاقه در موقع قانونگذاری او ظاهر شده است؛ زیرا در آن قوانین از احکام شریعت اسلام زیاد استفاده کرده است.
این افکار را بارها با علماء مصر در میان نهاده بود و از آنها خواسته بود که به مسلمین امر کنند با او در این اقدام همراهی نمایند ولی روحانیون مصر این امر را به شرط اسلام آوردن ناپلئون و سربازان فرانسه قبول کردند و او نیز برای قبول این پیشنهاد یک سال مهلت خواست اما در این مدت اوضاع تغییر کرد و ناپلئون مجبور به مراجعت به فرانسه گردید و در آنجا بخت با او یاری کرد و تاج و تخت فرانسه را به دست آورد و افکارش تغییر نمود
در مصر با علماء مسلمین فوقالعاده خوشرفتاری میکرد و مخصوصا با رئیس جامع ازهر مراوده داشت. در خطابهای خود همیشه میگفت: «ما مسلمانها» [یعنی خودش را با مسلمانها به شمار میآورد و] در مراسلات و احکامی که صادر میکرد اغلب شهادتین را در صدر آنها قرار میداد. در مجالس در هنگام مباحثه و گفتگو گاهی میگفت: «به پیغمبر صلوات بفرستید.» با روحانیون راجع به دین اسلام صحبت میکرد و خود را طرفدار آن قرار میداد تا جایی که این رفتارها موجب شد که شایعه اسلام آوردن این فرمانده در میان مصریان رواج یابد. آری در آن وقت بیشتر مردم مصر معتقد بودند که ناپلئون مسلمان شده است؛ او هم از این شایعه بدش نمیآمد و آن را تکذیب نمینمود زیرا از آن اغراض سیاسی خود را تامین مینمود.
مورخین آن عصر و عصور تالیه نیز تا حدی به این شایعات متاثر شدهاند و از اقوال و شواهد زیادی ذکر کردهاند که دلالت بر اسلام آوردن ناپلئون بوده است اما حقیقت این است که ناپلئون هیچگاه مسلمان نشده و در آن وقت که در مصر بود و هنوز خوابهای شیرین امپراتوری فرانسه و تسلط بر اروپا را ندیده و آن خیالات در مغزش رخنه نکرده بود جنبه جاهطلبی او این خیال را برایش ایجاد کرد که شرق بیصاحب را تصاحب کند و امپراتوری پیر و فرتوت عثمانی را منقرض نماید و به جای آن یک امپراتوری عظیمی که تا سواحل خلیج فارس امتداد داشته باشد به وجود آورد و پایتخت آن را در قاهره قرار دهد و خودش به نام امپراتوری اسلام بر اریکه حکم تکیه زند و به فتوحات خود امتداد دهد و هندوستان را از انگلیسیها انتزاع نماید. ناپلئون بناپارت
این افکار را بارها با علماء مصر در میان نهاده بود و از آنها خواسته بود که به مسلمین امر کنند با او در این اقدام همراهی نمایند ولی روحانیون مصر این امر را به شرط اسلام آوردن ناپلئون و سربازان فرانسه قبول کردند و او نیز برای قبول این پیشنهاد یک سال مهلت خواست اما در این مدت اوضاع تغییر کرد و ناپلئون مجبور به مراجعت به فرانسه گردید و در آنجا بخت با او یاری کرد و تاج و تخت فرانسه را به دست آورد و افکارش تغییر نمود و در عوض تشکیل امپراتوری اسلام نقشه تشکیل امپراتوری اروپا از دماغش سر زد و از آن وقت به بعد حتی در دورهای که در تبعید به سر برده دیگر کسی افکاری شبیه افکاری که در مصر داشت از او ندیده است و با وجود این نمیشود انکار نمود که این فاتح عظیم توجه خاصی به اسلام داشته و به این دین احترام میگذارده و احکامش را برای بشر مفید میدانسته است.
مورخین آن عصر و عصور تالیه نیز تا حدی به این شایعات متاثر شدهاند و از اقوال و شواهد زیادی ذکر کردهاند که دلالت بر اسلام آوردن ناپلئون بوده است اما حقیقت این است که ناپلئون هیچگاه مسلمان نشده و در آن وقت که در مصر بود و هنوز خوابهای شیرین امپراتوری فرانسه و تسلط بر اروپا را ندیده و آن خیالات در مغزش رخنه نکرده بود
توجه بزرگان عالم به این دین مقدس علیالخصوص توجه شخصی مانند ناپلئون که همه جهانیان حتی دشمنانش به نبوغش اعتراف دارند، بزرگترین دلیل عظمت این دین است. همه اینها اسلام را دینی دانستهاند که با عقل بشری سازگار است و دین و دنیا را تامین میکند و برای هدایت بشر و برقراری نظم و آرامش بهترین قوانینی را حاوی است. دینی است که مایه عمران و آبادی و سیاست عالم است و همانقدر که ناظر به امور معنوی و اخروی است از امور دنیوی بهره و نصیب دارد. حکومت اسلامی بهترین حکومات و تمدن آن عالیترین و مقدسترین تمدنها است. علوم اسلامی برای پرورش روح و تهذیب اخلاق مفیدترین علوم است و تمام این مزایا در دوران حکومت اسلامی ثابت شده است. تخلق به اخلاق اسلام سرچشمه سعادت و کامیابی است ولی مایه بسی تاسف است که امروز از تمام این مزایا خود را محروم کردهاند و در دره هولناکی از فساد و انحطاط افتادهاند.»
:: موضوعات مرتبط:
تاریخ معاصر ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1418
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : چهار شنبه 11 تير 1393
|
|
روایت یک مستشرق از حمله وهابیها به کربلا
12 هزار وهابى غافلگیرانه به ضریح امام حسین(ع) هجومآوردند، بعد از آن که به غنائم عظیمى دستیافتند، پیرمردها و زنها و کودکان به شمشیر عربهاى وحشى قتلعام شدند، قساوتشان هرگز اشباع نمىشد و آنقدر کشتند که خونمثل نهر آب جارى شد. روایت یک مستشرق از حمله وهابیها به کربلا
از اوایل تشکیل حکومت آل سعود گاهى وهابیها به شهر و نواحىمختلف عراق حمله مىکردند بنابه نوشته مورخان حملات وهابیها بهکربلا و نجف از سال1216، زمان حکومت عبدالعزیز آغاز شد و تابعد از سال 1225 دوران حکومتسعود بن عبدالعزیز ادامه داشت ودر طول مدت دوازده سال چندین بار کربلا و نجف و مناطق مرزىعراق مورد تاخت و تاز وهابیها قرار گرفت.
ظاهرا نخستین بار در سال1216 بود که سعود بن عبدالعزیز بالشگر عظیمى به کربلا حمله کرد. صلاح الدین مختار، از نویسندگان وهابى در این باره چنینمىنویسد: «در سال1216، امیر سعود(پسر عبدالعزیز) در راس سپاهى ازمردم نجد و عشایر جنوب و حجاز و تهامه و نواحى دیگر به قصدعراق حرکت نمود و در ماه ذیقعده به شهر کربلا رسید و آن رامحاصره کرد، سپاه مذکور باروى شهر را خراب کردند و به زور وارد شهر شدند، بیشتر مردم را در کوچه و بازار و منازل به قتلرسانیدند و نزدیک ظهر با اموال و غنائم فراوان از شهر خارجشدند و در آبى به نام ابیض گرد آمدند، خمس اموال را خود سعود برداشت و بقیه را به هر پیاده یک سهم و به هر سواره دو سهمقسمت کرد» .
مورخ نجدى، شرح واقعه مزبور را اینطور نوشته است که: «در سال1216 در ماه ذیقعده سعود، با سپاهى مرکب از جمیع شهرنشینان و بادیهنشینان نجد و جنوب و حجاز و تهامه و نقاط دیگر به قصد حمله به سرزمین کربلاى حسینى(ع) حرکت کرد و دربیرون شهر فرود آمد.
سپاه مزبور دیوار شهر را خراب کردند و بهزور وارد شهر شدند، بیشتر مردم را در بازارها و خانهها به قتلرسانیدند و گنبد روى قبر را ویران ساختند و صندوق روى قبر راکه زمرد و یاقوت و جواهرات دیگر در آن نشانده شده بود، برگرفتند و آنچه در شهر از مال و سلاح و لباس و فرش و طلا ونقره و قرآنهاى نفیس و غیر آنها هرچه یافتند، غارت کردند،نزدیک ظهر از شهر بیرون رفتند در حالى که قریب به دو هزار تناز اهل کربلا را کشته بودند.
مورخ نجدى، شرح واقعه مزبور را اینطور نوشته است که:
«در سال1216 در ماه ذیقعده سعود، با سپاهى مرکب از جمیعشهرنشینان و بادیهنشینان نجد و جنوب و حجاز و تهامه و نقاطدیگر به قصد حمله به سرزمین کربلاى حسینى(ع) حرکت کرد و دربیرون شهر فرود آمد. سپاه مزبور دیوار شهر را خراب کردند و بهزور وارد شهر شدند، بیشتر مردم را در بازارها و خانهها به قتلرسانیدند و گنبد روى قبر را ویران ساختند و صندوق روى قبر راکه زمرد و یاقوت و جواهرات دیگر در آن نشانده شده بود،برگرفتند و آنچه در شهر از مال و سلاح و لباس و فرش و طلا ونقره و قرآنهاى نفیس و غیر آنها هرچه یافتند، غارت کردند،نزدیک ظهر از شهر بیرون رفتند در حالى که قریب به دو هزار تناز اهل کربلا را کشته بودند .
صلاح الدین مختار، پس از نقل سخن ابن بشر، مىگوید که: «امیر سعود به شهرى حمله برد و قتل و غارت کرد که در نظرشیعه، شهرى است که رعایت احترام آن لازم است».
و یکى از مستشرقین درباره جنایات هولناک وهابیها در کربلا،مىنویسد: «12 هزار وهابى غافلگیرانه به ضریح امام حسین(ع) هجومآوردند، بعد از آن که به غنائم عظیمى دستیافتند، هرچهمىتوانستند با خود حمل کردند و هرچه باقى ماند، طعمه حریقساختند، پیر مردها و زنها و کودکان به شمشیر عربهاى وحشى قتلعام شدند، قساوتشان هرگز اشباع نمىشد و آنقدر کشتند که خونمثل نهر آب جارى شد و در نتیجه در این حمله سبعانه بیش ازچهار هزار نفر به قتل رسیدند و آنچه غارت کردند و با خودبردند بیش از چهار هزار بار شتر بود و بعد از غارت و کشت وکشتار ضریح امام و هرچه در اطراف آن بود، کوبیدند و به صورتتل خاکى درآوردند و همه چیز را ویران ساختند و به خصوصمنارهها و قبهها را به اعتقاد این که از طلا ساخته شدهاند».
مرحوم علامه سید محمد جواد عاملى مولف «مفتاح الکرامه» کهحمله سبعانه وهابیان به کربلا و نجف در حال حیات او اتفاق افتاده و خود شاهد حمله آنها به نجف بوده در خاتمه جلد پنجم«مفتاحالکرامه» مىنویسد: «سعود وهابى که در سرزمین نجد سر به شورش برداشته و در منطقهآشوب به پا کرده بود، بدعتهاى زیادى در دین گذاشت و خونهاىزیادى از مسلمانان بریخت و قبور ائمه شیعه را با خاک یکسانکرد و در سال1216 به مشهد حسین(ع) هجوم بردند، مردان وکودکان را کشتند، اموال مردم را گرفتند و در بىاحترامى نسبتبه آستان مقدس زیادهروى کردند و آن را ویران ساختند و از ریشهدرآوردند و آنچنان در حرم شریف فساد و ویرانى بار آوردند که خدا مىداند»
:: موضوعات مرتبط:
تاریخ معاصر ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1403
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : چهار شنبه 11 تير 1393
|
|
سالروز تولد شیخ محمدتقی بهلول گنابادی
روحانی ایرانی که 30 سال در افعانستان زندانی بود
شیخ محمد تقی بهلول سخنرانی کوبنده ای را علیه ماجرای کشف حجاب انجام داد بعد از آن به افغانستان گریخت دولت افغانستان به دلیل نداشتن گذرنامه وی را زندانی کرد. شیخ بیش از 30 سال در زندانهای افغانستان به بدترین شکل ممکن زندانی بود
، شیخ محمدتقی بهلول گنابادی، فرزند شیخ نظام الدین و نوه شیخ زین الدین
شیخ محمدتقی بهلول گنابادی، فرزند شیخ نظام الدین و نوه شیخ زین الدین بود که در سال 1279 قمری در بیلند بدنیا آمد.
اجداد بهلول در عربستان سکونت داشتند و از مذهب اهل سنت پیروی می کردند تا اینکه یکی از نیاکان او بنام محمّد طاهر خزائی به خاطر جدیتی که در امر مطالعه و تحقیق داشت به تشیع گروید و از آنجایی که بعد از تغییر مذهب ادامه زندگی در زادگاه به خاطر اعلام عقاید دشوار بود به ایران مسافرت کرد و در منطقه گناباد سکنی گزید. بهلول در 8 سالگی به تشویق خواهرش حافظ کل قرآن شد و از 14 سالگی منبر رفت.
بیشتر از هر چیز واقعه مسجد گوهرشاد اسم این عارف وارسته که در آن زمان 28 سال بیشتر نداشت را بر سر زبانها انداخت. واقعه ای که در آن شیخ محمد تقی بهلول سخنرانی کوبنده ای را بر علیه رضاشاه در پی ماجرای کشف حجاب انجام داد و بعد از سخنرانی پلیس به مسجد ریخت و عده زیادی را به قتل رساند اما شیخ جان سالم به در برد.
بعد از آن شیخ به افغانستان گریخت و تقاضای پناهندگی کرد اما دولت افغانستان به دلیل نداشتن گذرنامه وی را زندانی کرد. شیخ بیش از 30 سال در زندانهای افغانستان به بدترین شکل ممکن زندانی بود.
شیخ محمد تقی بهلول در مورد ماجرای آزاد شدنش مدعی بود که بعد از آنکه یک روز دلش گرفته و به خدا گلایه کرده بود مادرش را در خواب می بیند و مادرش درخواب به او می گوید که حضرت زهرا(س) ضامن شده است که آزاد بشوی و شیخ بعد از بیدار شدن از خواب شعری را در وصف حضرت زهرا (س) می سراید و البته چند روز بعد هم آزاد می شود.
شیخ پیش از آنکه به افغانستان بگریزد به دلیل خطراتی که وی را تهدید می کرد همسرش را طلاق داد و به عقد یکی از دوستانش درآورد و به این ترتیب هیچ اولادی از وی به یادگار نماند.
وی پس از آزادی از زندان افغانستان به مصر می رود و در مدت یک سال ونیم اقامت در آن کشور از طرف جمال عبدالناصر به سمت رئیس بخش فارسی صدا و سیمای مصر منسوب می شود. مدتی نیز به خاطر تسلط به منابع اهل سنت در دانشگاه الازهر به تدریس می پردازد و بعد از گذشت مدت زیادی از دوران تبعید به وطن بازمی گردد.
بهلول زمانی که در زندان بود به دلیل نداشتن حداقل امکانات اشعاری را که می سرود تماما حفظ میکرد. وی 120 هزار بیت شعر سروده است که 30 هزار بیت آن متعلق به حضرت زهرا(س) و قسمت قابل توجهی از آن بر وزن شاهنامه فردوسی و در وصف حضرت امام(ره) بود. که به «خمینی نامه» مشهور است.
*بهلول 200 هزار شعرحفظ بود
بهلول ویژگی های منحصر به فردی داشت، اولا حافظه به شدت قوی ای داشت بطوریکه خودش در این باره می گوید:"حافظه ای داشتم که نمونه اش در دنیا نبود" غیر از قرآن و اشعاری که سروده بود بسیاری از اشعار دیگر شاعران را نیز از بر داشت(200 هزار بیت شعر)به علاوه بسیاری از خطبه های نهج البلاغه، صحیفه سجادیه،دعای جوشن کبیر، دعای عدلیه، دعای مشلول، دعای کمیل ، زیارت عاشورا و... شیخ تا چند سال پیش از مرگش هر روز غیر از روزهای حرام روزه بود و غیر از نان و ماست و یا شیر و از این قبیل غذاها و چند میوه خاص چیز دیگری نمی خورد و معتقد بود که ماست تمام نیازهای بدن را تامین می کند و خودش علت سلامتیش را در کم خوراکی می دانست.
شیخ محمد تقی بهلول چای را ترک کرده بود و علت را هم شنیدن حکایتی از ناپلئون عنوان می کرد که در این حکایت ناپلئون گفته بود:" هر وقت دیدید بچه های آنها صبح که از خواب بیدار می شوند پیش از هر چیز چای طلب می کنند یعنی ما به مقصود خود رسیده ایم!"
روزی شیخ وقتی از منبر پایین می آید و قصد خروج از مجلس را دارد جوانی بلند می شود دست شیخ را می گیرد و می گوید اجازه دهید در این تاریکی راهنمائیتان کنم آقا، که شیخ جواب میدهد من زیر نور ماه خط می نویسم جوان! و این جوان کسی نبود جز سیدعلی خامنه ای که این خاطره را سالها بعد در دیداری که با شیخ بهلول داشت برای ایشان تعریف کرد!
*علاقه رهبر انقلاب به شیخ بهلول
رهبر انقلاب علاقه زیادی به شیخ بهلول داشت جملاتی را در وصف ایشان گفته بود اما این علاقه یک علاقه متقابل بود شیخ بهلول چه در زمان ریاست جمهوری و چه در زمان رهبری، با ایشان ملاقات میکرد و میفرمود: «وظیفه ماست که به رهبر شیعیان سر بزنیم و اورا حمایت کنیم». در یکی از ملاقاتها مقام معظم رهبری پیشانی ایشان را میبوسد. شیخ بهلول گنابادی در وصف رهبر انقلاب اینگونه می گوید:کسی را بی رغبت تر از ایشان به مال دنیا نمی شناسم، شاید من به زهد مشهور باشم اما ایشان از من زاهدترند چون من هیچ ندارم و زهد دارم اما ایشان میتوانند همه چیز داشته باشند و در عین حال زهد میورزند(نقل به مضمون)
و شیخ محمد تقی بهلول در ۷ مرداد سال ۱۳۸۴ و در سن 105 سالگی در حالی که نه زن و فرزند و نه مال و منالی جز ردای تنش داشت از دنیا رفت، تا همه از ایشان به عنوان شگفتی روزگار یاد کنند.
شیخ بهلول با اینکه بیش از یک قرن سن داشت پیاده روی میکرد و غذای ساده میخورد یکی از دوستان در کربلا رفته بود خدمت ایشون می گفت وقت غذا نون تو شیر تیلیت کردند و با دست خوردند و اینکه وقتی به ایشون موز تعارف کردیم گریه می کردند که ما چرا باید موز بخوریم؟! ببینید تا چه حد زهد داشت این آدم.
و اینکه ایشون دائم السفر بود حتی در سالهای پایانی عمر
:: موضوعات مرتبط:
تاریخ معاصر ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1637
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : چهار شنبه 11 تير 1393
|
|
فرقه های وحشتناک در ایران:
تاریخ ایران آبستن فرقه های خطرناکی بوده است که از جهت فردی و ملی اسیب های فراوانی را داشته اند این فرقه ها را بیشتر بشناسید
کتاب «بهائیت پاد جنبشِ تجدید حیات ملت ایران» پژوهشی تاریخی ، سیاسی ، در باره سه فرقه برآمده در تاریخ معاصر ایران یعنی شیخیه ، بابیه و بهائیه است.
دراین اثر مخاطبان فارسی زبان به صورت جامع با اتکاء به اسناد تاریخی با چگونگی زندگی و سرنوشت رهبران این فرقه ها و عقاید و آثار آنها آشنا می شوند . این موضوع به ویژه از آن جهت اهمیت دارد که نقش استعمار انگلیس در ایجاد این فرقه ها و کمک به ترویج آنها، بیش از پیش برای مخاطبان آشکار می گردد.
میکائیل جواهری نویسنده کتاب در اثر خود با دیدی تحلیلی به منشاء یابی فکری سه جریان انحرافی شیخیه ، بابیه و بهائیه که از لحاظ تاریخی دردوره فتحعلیشاه قاجار به بعد در پی هم آمده اند، پرداخته است.
در این پژوهش تاریخی به عنوان پیش زمینه ظهور فرقه های انحرافی ، جریان خطرناک اخباریگری در فاصله حکومت صفوی تا پایان حکومت زندیه واستفاده مستقیم قدرتهای استعمارگر از این جریان فکری برای ایجاد فرقه های جدید در ایران کالبد شکافی شده است .
همچنین کشف تحرک بی سابقه استعمار در قرن هجدهم و نوزدهم میلادی در خاورمیانه و بالاخص ایران با ساختن فرقه های جدید بمنظور ایجاد انحراف در عقاید شیعه و نابود کردن ساختار نیابت عامه مراجع تقلید و مجتهدان اصولی از مباحث مهم دیگری است که در این کتاب به خوانندگان ارائه شده است.
آشنایی با چگونگی تاثیرپذیری شیخ احمد احسائی رهبر فرقه شیخیه از افکار خرافی و آمیخته به اوهام و مغالطه و غلوگرایی ، از دیگر مزایای مطالعه این کتاب است. در این رابطه خوانندگان فرهیخته با روش شاگردان احمد احسائی از جمله سید کاظم رشتی در دوری گزیدن از عقلگرایی و بسنده نمودن به برداشت های شخصی از آموزه های دینی بیشتر آشنا می شوند و در می یابند که چگونه فردی به نام علی محمد شیرازی خود را در ابتدا باب حضرت حجت (ع) معرفی کرد اما بعدها پرچمدار ادعای بزرگ شد و عده ای از ساده اندیشان را به انحراف کشاند و با حمایت استعمار انگلیس در صفوف شیعیان تفرقه ایجاد کرد.
دراین اثر مخاطبان فارسی زبان به صورت جامع با اتکاء به اسناد تاریخی با چگونگی زندگی و سرنوشت رهبران این فرقه ها و عقاید و آثار آنها آشنا می شوند . این موضوع به ویژه از آن جهت اهمیت دارد که نقش استعمار انگلیس در ایجاد این فرقه ها و کمک به ترویج آنها، بیش از پیش برای مخاطبان آشکار می گردد
علاوه براین درکتاب «بهائیت پاد جنبشِ تجدید حیات ملت ایران» با جوانی کم وسن وسال به نام یحیی نوری آشنا می شویم که به همراه برادرش بابیان را اداره میکنند و سپس حسینعلی نوری با کنار گذاشتن یحیی ادعای جدیدی سر داده و کیش بهائیت را پدید می آورد.
ویژگی مهم دیگر این کتاب ارائه شرحی از رویدادهای تاریخی به صورت یک مجموعه یکپارچه در مقطع مهمی از تاریخ معاصر است که بستر ساز حرکت های انحرافی در دوره قاجار و پهلوی بوده است. همچنین در این کتاب نشان داده می شود که چگونه بهائی ها توانسته بودند در دوران پهلوی اول و دوم در تمام ارکان حکومت نفوذ کنند .
از مزایای دیگر کتاب توجه خاص به مبارزات حضرت امام خمینی (ره) علیه بهائیان در فاصله سالهای 1323 تا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی است .
نویسنده در بخشی از آغاز هدف از تالیف کتاب را چنین می نگارد:
بی گمان باور به مهدویت و انتظار موعود، رکن رکین اندیشه ایرانی و شیعی است و نهضت های اسلامی و شیعی ایرانیان هم از همین چشمه جوشان نشات می گیرد... ایرانیان در 14 قرن گذشته جنبش های گوناگونی برای تحقق آرمان های خویش سامان داده اند، اما گهگاه ضد جنبش هایی هم به مثابه رقیب یا حرکت بدلی در مقابل روند کمال جویانه هویت خواهی ملت ایران، زمینه بروز و ظهور یافته اند. پادجنبش های مزبور، طیف وسیعی را در برمی گیرند. اما نکته شگفت اینکه این جنبش های بدلی در زمانی شکل می گیرند که نهضت های اصیل می بالند. و ویژگی آنها ترویج آموزه های غیرتوحیدی، غیرعقلانی، ستیز با جریانی مردم گرا و مترقی که حامل گفتمان نیابت عامه به شمار می رود.
آشنایی با چگونگی تاثیرپذیری شیخ احمد احسائی رهبر فرقه شیخیه از افکار خرافی و آمیخته به اوهام و مغالطه و غلوگرایی ، از دیگر مزایای مطالعه این کتاب است. در این رابطه خوانندگان فرهیخته با روش شاگردان احمد احسائی از جمله سید کاظم رشتی در دوری گزیدن از عقلگرایی و بسنده نمودن به برداشت های شخصی از آموزه های دینی بیشتر آشنا می شوند
به عنوان نمونه اخبارگری افراطی در دوران صفویه در برابر اندیشه ای قد علم کرد که ایدئولوژی دولت صفوی را تامین می کرد. تفکری که با شکوفایی خود تکوین تمدنی بزرگ را رقم زد و کشور ایران را مجددا به یک قدرت منسجم، یکپارچه و جهانی بدل ساخت.
اخباری گری حدود دو قرن بر جهان اسلام فرمان راند. از این رو سهم اخباری گری در انحطاط ایران معاصر قابل توجه است و ضرورت دارد ابعاد مختلف برآمدن این گونه پادجنبش ها که فرآیند افول فکری و فرهنگی، علمی و سیاسی جهان مسلمین را تشدید نمودند مورد واکاوی قرار گیرد...
نظریه پردازی های شیخ احمد احسائی در اوایل قرن سیزهم قمری و ارائه نظرات متفاوت از اصول عقاید شیعه اثنی عشری، آغاز کجروی و فرقه سازی بود. حاصل نگاه متفاوت احسایی به مسائل ماورایی و پندارهای غیرعقلی و غیرنقلی او درباره امامت و به ویژه امامت حضرت مهدی موعود (عج)، پایه گذاشتن اصل «رکن رابع» است؛ که به پندار او رابطه ویژه امام زمان (ع) با جهان مادی و انسان هاست. احسایی بهره بردن از امام عصر را منوط به شناخت و اطاعت از رکن رابع قلمداد نمود و ... فتنه ای در اجتماع شیعیان به ویژه در ایران و عراق و فرقه ای نوظهور با عنوان شیخیه یا رکنیه پدید آورد.
تکیه دامنه دار جانشین شیخ احمد احسائی، سید کاظم رشتی بر بدعت رکن رابع، فتنه را گسترش داد که به گمراهی عده ای از پیروان تشیع اثنی عشری انجامید.
این بدعت آشکار که با آموزه های اهل بیت (ع) درباره حضرت مهدی (عج) در تضاد بود، دستاویز تازه ای برای هواخواهان و خودپرستان شد. در پی آن هر کس سری برآورد و چند تن خود را رکن رابع نامیدند و مردم را به پیروی خویش فراخواندند. در این وانفسا، دون پایگان هوای سروری یافتند...
زاویه آغاز این انحراف با گذشت دوران، فزونی یافت و فردی که حتی از آموزه های شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی نیز چندان بهره ای نداشت، به هوای رکنیت و بابیت افتاد و او همان میرزاعلی محمد شیرازی بود که با آواز بابیت در شیراز سر داد و خود را باب یا واسطه میان مردم و امام زمان خواند.
عده ای از خیال پردازان و بی مایگان شیخیه گرد او آمدند و گروهی از مردم را با دستاویز نزدیک بودن ظهور حضرت حجت (ع) و سر برآوردن نایب و باب او به گمراهی و تباهی کشاندند. علی محمد شیرازی سخنان و نوشته هایی بافت و آنها را آیات الهی نامید و آیات راستین الهی را ناسپاسی و تکذیب نمود و خود را آینه جلوه یار خواند. علما و متدینین مسلمان به نصیحت و اندرز پرداختند ولی در دل مهر شده او اثر نکرد و با وجود توبه و بازگشت و اعتراف به لغزش ها و خطاها، باز هم به ادعاهای بی پایه خود ادامه داد تا آن که شورش ها بپا شد و دسته ای دین و جان و گروهی جان در راه دین باختند.
سرانجام کار به اعدام او و جمعی از اطرافیانش و همچنین کوچ عده ای از فریب خوردگان از کشور انجامید...
در این کتاب مقوله ای از مقولات فوق، گاه به اجمال و گاه به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته است.
:: موضوعات مرتبط:
تاریخ معاصر ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1482
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : چهار شنبه 11 تير 1393
|
|
داستان آشنایی حضرت امام با همسرشان
ازمطرح شدن ازدواج آقا در منزل قم آقاى ثقفى تا خواستگارى رسمى در منزل تهران ایشان، ده ماه آقاروح الله در انتظار بله گفتن قدس ایران بود. پس از بله گویان همه چیز به سرعت پیش رفت. بقیه ماجرا را از زبان یارآفتاب شنیدن خوشتر است:
من متولد 1333 قمری هستم. پدرم 29 یا 30 ساله بود که به فکر افتاد برای ادامه تحصیل به قم برود. در آن زمان من تقریباً 9 ساله بودم. پدر و مادرم به قم رفتند و پنج سال در آنجا ماندگار شدند، اما من نزد مادر بزرگم ماندم. در واقع من از اول نزد مادر بزرگم مانده بودم و با اوزندگی می کردم. من فرزند اول پدر و مادرم بودم.خلاصه تا کلاس هشتم درس خوانده بودم که صحبت ازدواج مطرح شد.
آغاز آشنایی
پدرم در قم دوستانی پیدا کرده بود که یکی از آنها آقا روح الله بودند. هنوز حاجی نشده و مرد نجیب، متدین ، با سواد و زرنگی بودند. پدرم ایشان را که، با من دوازده سال تفاوت سنی داشت و با آقا جانم هفت سال، پسندیده بود. یکی دیگر از دوستان پدرم آقای سید محمد صادق لواسانی بود که با آقا روح الله دوستی داشت. زمانی که پدرم می خواست به تهران بیاید، آقای لواسانی به آقا روح الله گفته بود: چرا ازدواج نمی کنی؟ ایشان هم که 26 - 27 سال داشتند، گفته بودند: من تاکنون کسی را برای ازدواج نپسنیده ام و از خمین هم نمی خواهم زن بگیرم. به نظرم کسی نیامده است. آقای لواسانی گفته بود: آقای ثقفی دو دختر دارد و خانم داداشم می گویند خوبند. بعدها آقا برایم تعریف کردند که: وقتی آقای لواسانی گفت آقای ثقفی دو دختر دارد و از آنها تعریف می کنند، مثل اینکه قلب من کوبیده شد. این طور شد که آقای لواسانی از طرف امام آمد خواستگاری. قبول خواستگاری حدود 10 روز طول کشید، چون من حاضر نبودم به قم بروم. آن زمان هم که به خانه پدرم می رفتم، بعد از 10 - 15 روز از مادر بزرگم می خواستم که برگردیم. چون قم مثل امروز نبود. زمین خیابان تا لب دیوار صحن قبرستان بود و کوچه ها خیلی باریک بودند. به همین خاطر زود از قم می آمدم و آن دو ماهی هم که پدرم مرا به زور نگه داشت، خیلی ناراحت بودم. مراحل خواستگاری شروع شد. پدرم می گفت: از طرف من ایرادی نیست و قبول دارم. اگر تو را به غربت می برد، اما آدمی است که نمی گذارد به تو بد بگذرد. پدرم به دلیل رفاقت چند ساله اش از آقا شناخت داشت، اما من می گفتم: اصلاً به قم نمی روم.
من کاری به کار تو ندارم. به هر صورت که میل داری لباس بخر و بپوش. اما آنچه از تو می خواهم این است که واجبات را انجام بدهی و محرمات را ترک بکنی، یعنی گناه نکنی. به مستحبات خیلی کاری نداشتند. به کارهای من هم کاری نداشتند. هر طوری که دوست داشتم زندگی می کردم. به رفت و آمدم با دوستانم کاری نداشتند
آن خواب مقدس
بالاخره چند خواب دیدم، خواب هایی متبرک و فهمیدم که این ازدواج مقدر است. آخرین بار خواب دیدم که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)، امیرالمۆمنین و امام حسن (علیهم السلام) در حیاط کوچکی هستند که همان حیاطی بود که برای عروسی اجاره کردند. یعنی من در خواب خانه ای را دیدم که درست شبیه خانه ای بود که برای عروسی اجاره کردند. حتی اتاق ها همان هایی بودند که در خواب دیده بودم و پرده هایی را هم که بعداً برایم خریدند دیده بودم. به هرحال در خواب دیدم که آن طرف حیاط که اتاق مردها بود، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام حسن (علیه السلام) و امیرالمۆمنین(علیه السلام) نشسته بودند. در این طرف حیاط که اتاق عروس بود، من بودم و پیرزنی با چادری شبیه چادر شب که نقطه های ریزی داشت و به آن چادر لکی می گفتند. پیرزن ریز نقشی بود که من او را نمی شناختم و با من پشت در اتاق نشسته بود. در اتاق شیشه داشت و من آن طرف را نگاه می کردم. از او پرسیدم: اینها چه کسانی هستند؟
پیرزن که کنار من نشسته بود، گفت: آن رو به رویی که عمامه مشکی دارد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. آن مرد هم که مولوی سبز دارد و یک کلاه قرمز که شال بند به آن بسته شده -آن زمان مرسوم بود در نجف هم خدام به سر می گذاشتند- امیرالمۆمنین(علیه السلام) است.
این طرف هم جوانی بود که عمامه مشکی داشت و پیر زن گفت: این هم امام حسن (علیه السلام) است.
من گفتم: ای وای، این پیامبر است و این امیرالمۆمنین است! خیلی خوشحال شدم.
پیرزن گفت: تو که از اینها بدت می آید!
من گفتم: نه، من که از اینها بدم نمی آید. من اینها را دوست دارم.
و اضافه کردم: من همه اینها را دوست دارم. اینها پیامبر من هستند. امام من هستند. آن آقا امام دوم من است. آن آقا امام اول من است.
پیر زن گفت: تو که از اینها بدت می آید!
اینها را گفتم و شنیدم و از خواب بیدار شدم. ناراحت شدم که چرا زود از خواب بیدار شده ام. صبح برای مادر بزرگ تعریف کردم که من دیشب چنین خوابی دیده ام. مادر بزرگم گفت: مادر، معلوم می شود که این سید حقیقی است و پیامبر و ائمه از تو رنجشی پیدا کرده اند. چاره ای نیست، این تقدیر توست.
ازدواج در ماه رمضان
از مطرح شدن ازدواج آقا در منزل قم آقاى ثقفى تا خواستگارى رسمى در منزل تهران ایشان، ده ماه آقاروح الله در انتظار بله گفتن قدس ایران بود. پس از بله گویان همه چیز به سرعت پیش رفت. بقیه ماجرا را از زبان یارآفتاب شنیدن خوشتر است: عقد مفصل نبود. آقا جانم در اتاق بزرگ اندرون به نام تالار نشسته بود و گفت قدسى جان بیا! من از مدرسه آمده بودم و چون بىچادر پیش ایشان نمىرفتم چادر خواهر کوچکم را انداختم سرم و رفتم پیش آقاجانم. گفت آن طرف کرسى بنشین. خانواده داماد روز اول ماه رمضان آمده بودند و حالا روز هشتم ماه است. این چند روز در منزل آقا جانم بودند و خانم جانم هم خوب و مفصل پذیرایى کرده بود. در این هشت روزى که آقا [داماد] در منزل آقاجانم اقامت کردند، آقاى کاشانى [روحانى مبارز مشهور] هم آمده بود و همدیگر را دیده بودند. براى اینکه خانه آقاى کاشانى و آقا جانم در یک کوچه بود و با هم رفیق بودند. در همانجا آقاى کاشانى به آقاجانم گفته بود: «این اعجوبه را از کجا پیدا کردى؟» در پى خانه مىگشتند تا اجاره کنند و عروس را ببرند. بنا بود در تهران عروسى کنند و بعد به قم بروند و بعد از8 روز خانه پیدا شد. همان خانهاى بود که در خواب دیده بودم، همان اتاقها با همان شکل و شمایل. حتى پردههایى که بعداً برایم خریدند، همان بود که در خواب دیده بودم. آقاجانم گفت: «من را وکیل کن که من آسیداحمد را وکیل کنم بروند حضرت عبدالعظیم صیغه عقد را بخوانند. آقا [داماد ]هم برادرش آقاى پسندیده را وکیل مىکند» من یک مکثى کردم [به رسم دوران] و بعد گفتم قبول دارم و رفتند عقد کردند. بعد از اینکه گفتند خانه مهیا شد، آقام گفت که به اینها اثاث [جهیزیه ]بدهید که مىخواهند بروند آن خانه. اثات اولیه مثل فرش و لحاف کرسى و اسباب آشپزخانه و دیگر چیزها مثل چراغ نفتى را فرستادند و یک ننه خانم داشتیم که دایه خانمم بود، او را با عذرا خانم دخترش فرستادند آنجا براى پذیرایى و آشپزى. شب 16 یا 15 ماه رمضان دوستان و فامیل را دعوت کردند و یک لباس سفید و شیکى که دختر عمهام با سلیقه روى آن را با گل نقاشى کرده بود دوختند و من پوشیدم.
در همانجا آقاى کاشانى به آقاجانم گفته بود: «این اعجوبه را از کجا پیدا کردى؟» در پى خانه مىگشتند تا اجاره کنند و عروس را ببرند. بنا بود در تهران عروسى کنند و بعد به قم بروند و بعد از8 روز خانه پیدا شد. همان خانهاى بود که در خواب دیده بودم
زندگی با امام
حضرت امام به من خیلی احترام می گذاشتند و خیلی اهمیت می دادند. امام حتی درازدواج عصبانیت هرگز بی احترامی و اسائه ادب نمی کردند. همیشه در اتاق، جای بهتر را به من تعارف می کردند. تا من نمی آمدم سر سفره، خوردن غذا را شروع نمی کردند. به بچه ها هم می گفتند: صبر کنید تا خانم بیاید. ولی اینکه بگویم زندگی مرا به رفاه اداره می کردند، نه. طلبه بودند و نمی خواستند دست پیش این و آن دراز کنند، همچنان که پدرم نمی خواست. دلشان می خواست با همان بودجه کمی که داشتند، زندگی کنند. ولی احترام مرانگه می داشتند و حتی حاضر نبودند که من در خانه کار بکنم. امام در مسایل خصوصی زندگی من دخالت نمی کردند. اوایل زندگی مان، یادم نیست هفته اول یا ماه اول، به من گفتند: من کاری به کار تو ندارم. به هر صورت که میل داری لباس بخر و بپوش. اما آنچه از تو می خواهم این است که واجبات را انجام بدهی و محرمات را ترک بکنی، یعنی گناه نکنی. به مستحبات خیلی کاری نداشتند. به کارهای من هم کاری نداشتند. هر طوری که دوست داشتم زندگی می کردم. به رفت و آمدم با دوستانم کاری نداشتند، که چه وقت بروم و چه وقت بیایم. ایشان به تحصیل مشغول بودند و من هم سرم به کارخودم بود. امام واقعاً شوهری اسلام شناس بودند و می دانستند که اسلام به مرد چه مقدار حق دخالت در زندگی همسرش را داده است.
منابع : 1- وبلاگ ترویج فرهنگ ازدواج / 2- جماران
:: موضوعات مرتبط:
تاریخ معاصر ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1385
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : چهار شنبه 11 تير 1393
|
|
افشای اسناد سری و خیلی محرمانه ساواک؛
قمار بر سر ناموس و روابط با محارم
فساد در سطح بالای مملکت به قدری شیوع دارد که حتی از حریم شرم و حیا هم فراتر رفته است و در این مورد مثال میآورد که هم اکنون در کنار دریای خزر سه کازینو به مقیاس وسیعی مشغول به کار است که یکی به خواهر شاه و دیگری به برادرش و سومی به بنیاد پهلوی تعلق دارد.
اشرف پهلوی؛ خواهر شاه مخلوع ایران، در قمار نیز رکوردار خاندان پهلوی بود حتی به هنگامی که او نمایندگی رژیم ننگین شاه در کمیسیون حقوق بشر در سازمان ملل متحدد را دارا بود، هر بار که برای شرکت در این کمیسیون عازم نیویورک میشد، سر راه خود در جنوب فرانسه هم توقف میکرد تا ابتدا همراه معشوق جدیدش در کازینوها به قمارهای چند میلیون پوندی بپردازد که البته بیش اوقات نیز میباخت؛ تا حدی که یک بار اسدالله علم مجبور شده بود شخصاً سی هزار دلار بابت قروض قماربازی او بپردازد.
توجه محمدرضا شاه (لعنت الله علیه) و وابستگان نزدیک او به قمار، سران و صاحب منصبان عالی رتبه کشوری، دولتی و نظامی را نیز به این بیماری مبتلا کرده بود و گزارشها و اسناد بسیاری در این خصوص موجود است
در موردی نیز اشرف مبلغ یک و نیم میلیون تومان معادل پول ایران به بازرگانی مکزیکی در کازینوی «کان» باخته بود.
در یک نمونه دیگر، او به دنبال باخت در قمار در مهمانخانه «مونت کارلو» مجبور شده بود تمام جواهراتش را گرو بگذارد.
محمدرضا ضحاک پهلوی نیز علاقه شدید به قمار و همچنین آمیزش جنسی با اشرف پهلوی داشت، «شاهِ زن باز» بیشتر در جلسات قمار داخل خانواده شرکت میجست و زنان معرفی شده را به بهانه قمار به شب نشینی دعوت میکرد و در آن هنگام روابط نامشروع جنسی را انجام میداد.
حتی ملکه مادر با آن پیری به قمار و شب نشینی با افسران جوانان، بیش از همه علاقه داشت!
سند خیلی محرمانه ساواک؛ سازمان امنیت و اطلاعات کشور از روابط نامشروع اشرف پهلوی با یک جوان فرانسوی
یکی از مطبوعات پاریس با اشاره به باخت مبالغ گزاف در قمارخانه «مونت کارلو» توسط ملکه سابق ایران، «ثریا اسفندیاری»، که اکثر اوقات خود را آنجا میگذارند، نوشته است:"توجه محمدرضا شاه (لعنت الله علیه) و وابستگان نزدیک او به قمار، سران و صاحب منصبان عالی رتبه کشوری، دولتی و نظامی را نیز به این بیماری مبتلا کرده بود و گزارشها و اسناد بسیاری در این خصوص موجود است."
سند سری ساواک در خصوص قمار در منزل تیمسار خسروانی
اسدالله علم در خاطرات خود به نقل از هویدا مینویسد:"فساد در سطح بالای مملکت به قدری شیوع دارد که حتی از حریم شرم و حیا هم فراتر رفته است و در این مورد مثال میآورد که هم اکنون در کنار دریای خزر سه کازینو به مقیاس وسیعی مشغول به کار است که یکی به خواهر شاه و دیگری به برادرش و سومی به بنیاد پهلوی تعلق دارد."
:: موضوعات مرتبط:
تاریخ معاصر ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1555
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : چهار شنبه 11 تير 1393
|
|
|