enheraf

شناخت جریان انحراف مدتی است که به فراموشی سپرده شده است وهمین امر باعث گردید که انحرافیون به بازسازی درونی خود بپردازند.مشایی که به عنوان لیدر جریان انحراف نام گرفت ،پس از حکم ولایتی رهبر معظم انقلاب در رابطه با عزل نامبرده واجرا نکردن حکم ولایتی مقام معظم رهبری ،پیش از پیش باعث شناسایی چهره انحرافی  نامبرده گردید.

روز گذشته با دستگیری حمید بقایی دوباره صندوقچه جریان انحراف باز گردیدوامیدها برای برخورد با این گروه در دل ها تازه شد .

قبل از نقد جریان انحراف بهتر دیدیم که اول این گروه را معرفی کنیم:

جریان انحرافی قطعه‌ای از پازل براندازی:

به گزارش پایگاه حامیان ولایت : س از آغاز به کار دولت دهم و کلید خوردن پروژه‌ی «حذف مخالفان مشایی» از دولت و جایگزینی مهره های وفادار به وی و هم‌چنین تداوم طرح مسایل جنجال برانگیز و متعارض با شاخص ها و ارزش‌های انقلاب اسلامی، موجبات ظهور جریان منحصر به فردی در درون دولت را فراهم آورد که اکنون تحت عنوان «جریان انحرافی» از آن یاد می‌شود. پیش از ورود به بحث، یادآوری این نکته ضروری می نماید که تحلیل پیش رو جریان انحرافی را موضوعی فرعی و در اقلیت می داند با این حال تجربه‌ی تاریخی مخاطره‌های نحله‏های التقاطی و منحرفی را گوش‌زد می کند که آثار شوم و بزرگی را در برهه ای از تاریخ در مسیر اعتلای فرهنگ اسلامی بر جای نهاده اند؛ از این رو شرح و بسط و عمق یابی ریشه های فکری جریان انحرافی ضرورتی غیرقابل  انکار است.

دیگر آن که علی رغم برخی تحلیل های غرض آلود یا ناآگاهانه ـ انتشار یافته ـ که این جریان را معادل کلیت دولت و هضم شده در آن معرفی می نمایند نگارنده به تباین آشکاری در روش و منش میان کلیت دولت و جریان انحرافی قایل است. همان‌طور که در این نوشتار خواهد آمد، اصلی ترین کار ویژه ی جریان انحراف تلاش برای تغییر گفتمان حاکم بر دولت در طول سال های گذشته است.
 

*ماهیت جریان انحرافی
 
آشکار شدن نفوذ جریان انحرافی در دولت دهم و حرکت شتاب‌دار آن در جهت فاصله‌گیری با اصول انقلاب اسلامی‌‌، گمانه های قبلی مبنی بر قرابت در هدف‌گذاری و حرکت روش مند در این مسیر با جریان اصلاحات را تقویت کرد. وجود قراین بسیاری در هم‌پوشانی راهبردهای این دو جریان باعث می‌گردد تا بتوان اذعان داشت جریان انحراف نیز همانند جریان اصلاحات، نسبت مستقیمی با پروژه‌ی مهار داخلی جمهوری اسلامی ایران دارد و در خوش بینانه‌ترین حالت، پیام های مخابره شده توسط عناصر جریان انحرافی به ضد انقلاب، موجب شده است تا برای پیاده سازی برنامه ها و راهبردهای بر زمین مانده و یا به ظاهر شکست خورده در ایران، انتخاب شوند.
 
واکاوی ابتدایی عملکرد جریان انحراف، شکافی عمیق را با رویکردهای اعلامی دولت در حوزه های گوناگون به نمایش می گذارد. مواردی هم‌چون: «ولایت مداری، مبارزه با استکبار، مبارزه با رانت خواری، مفاسد اقتصادی و...» که دال های گفتمانی دولت را تشکیل داده اند به وضوح با عملکرد حلقه‌ی انحرافی نفوذ کرده در دولت، در تعارض هستند. عمق شکاف گفتمانی دولت نهم و دهم با آن‌چه در ویترین جریان انحراف به نمایش گذارده شده است، نوعی «این همانی» را با جریان اصلاحات تداعی می‌کند. برخی از ویژگی های این جریان را که با گفتمان اصلاحات هم پوشانی دارد، می توان چنین بر شمرد:
 
1. طرح حاکمیت دوگانه؛
 
2. مولوی و ارشادی دانستن فرمان‌های رهبری و احکام حکومتی؛
 
3. ارایه‌ی تقسیم‌بندی حکومتی و غیرحکومتی، از فرامین مقام معظم رهبری؛
 
4. تلاش برای نوعی اجتهاد و تفسیر به رأی از نظرات صریح مقام معظم رهبری در موارد مختلف (مانند این‌که شرکت‌کنندگان در انتخابات، منتقدین نظام بودند)؛
 
5. تلاش برای تضعیف و تخریب چهره‌ی ستون های حمایتی نظام (هم‌چون روحانیت، بسیج، سپاه، نهادهای امنیتی و...)؛
 
6. تلاش برای امتیازگیری از نظام (اجرای تئوری چانه‌زنی از بالا و فشار از پایین)؛
 
7. اجرای سیاست‌های متفاوت در سیاست خارجی و تلاش برای کنترل این سطح از تصمیم‌گیری‌های نظام؛
 
8. رویکرد منفعلانه در قبال تحولات منطقه و مسأله‌ی بیداری اسلامی؛
 
9. تخریب چهره‌ی نهادهای مرتبط با رهبری؛
 
10. ترویج تئوری توطئه برضد دولت.
 
نکته‌ی حایز اهمیت در اثبات تئوری همسانی جریان انحراف و جریان اصلاحات، سکوت معنادار در برابر فتنه‌ی 88 و عدم محکومیت جدی آنان است. این جریان با گذشت دو سال از آشوب های پس از انتخابات در مورد سران فتنه موضع‏گیری شفافی نداشته و حتی پس از غائله‌ی 25 بهمن 89 و ترسیم جبهه‌ی انقلاب-ضدانقلاب که باعث شکسته شدن سکوت بسیاری از چهره‌های سیاسی شد نیز به سکوت خود ادامه داد. اتخاذ موضع سکوت جریان انحراف در قبال مسأله‌ی فتنه، وجوه مختلفی را در حوزه‌ی تحلیلی در بر می گیرد:
 
* فرض اول این‎که، جریان انحراف قصد دارد با جدا کردن حساب دولت از نظام، به جذب بدنه‎ی فتنه و تداوم راه اصلاحات بپردازد.
 
* فرض دوم این که، جریان انحراف اساساً با پیش فرض اجرای عملیاتی تئوری براندازی و با هدایت از خارج نظام، به بدنه‌ی دولت نفوذ کرده است و از این رو نمی تواند برضد جریان فتنه موضع‌گیری نماید.
 
* سومین مفروض آن است که جریان انحرافی میان حالت اول و دوم عمل می کند.
 
چرا که بر اساس اسناد و گزارش‏های منتشر شده از مؤسسه‌ها و لابی‌های طراح براندازی در ایران، هیچ یک از تحلیل‏گران به وجود گروه یا افرادی در ایران که در مقابله با نظام و به ویژه رهبری بر آنان تکیه کنند، امید نداشته اند و حتی این موضوع را آشکارا ابراز می کردند؛ اما جریان انحرافی با اتخاذ شیوه ی سکوت در برابر ضد انقلاب (تأیید تلویحی برای جذب) و نشان دادن خود به عنوان «دیگری» نظام، امیدها را افزایش داده و توانسته است به جلب نظر تئوریسین های معاند نظام –برای تکیه بر این جریان – مبادرت ورزد و‌‌‎‎‏‎‌‌‌‌از حمایت فزآینده و در عین حال پنهانی این مؤسسه‌ها و لابی‎های متبوعشان، بهره‎مند گردد اگرچه رخدادهای اخیر حوزه‎ی سیاسی و ناکامی جریان انحراف از پیش‎برد اهداف طراحی شده، یأس مفرطی را به حامیان خارجی منتقل کرده است؛ با این حال، در شرایط کنونی فرض سوم از اعتبار بیش‌تری برخوردار است.
 
1. گفتمان سیاسی جریان انحراف
 
با گذشت دو سال از فعالیت آشکار جریان انحراف و سرعت گرفتن این فعالیت (در جهت تخریب چهره‌ی نظام) و با نیم نگاهی بر تئوری‏های جنگ نرم و گزارش‎های مؤسسه‌های برانداز برون مرزی از چگونگی مقابله با ایران، به روشنی می‎توان دریافت برآیند حرکات جریان انحرافی هدفی جز «تغییر ساختار» در نظام جمهوری اسلامی را دنبال نمی کند. با پیش‌فرض قرار دادن چنین مسأله ای طبیعی خواهد بود که اهداف خردتری چون توسعه‌ی قدرت سیاسی، در دستور کار قرار گیرد. از نگاه این جریان، در اختیار داشتن کرسی ریاست جمهوری و هم‌چنین کرسی‌های مجلس شورای اسلامی، اصلی‌ترین ارکان برای تغییر ساختار نظام است؛ بر این اساس با اتخاذ «گفتمان دو چهره» (ژانومی) و سپس تقسیم نقش ها، هدف گذاری پیش‌گفته دنبال می‌گردد.
 
در گفتمان دو چهره، جریان انحراف تلاش می‏کند با تقسیم اقشار جامعه به دو طیف ضعیف و متوسط و نام گذاری آنان با عنوان بخش «توده ای» و «نخبگانی»، برای هریک از دو طیف، متناسب با صفات و رویکردهایشان گفتمان سازی کند.

در چهره‌ی اول، جریان انحرافی سعی دارد خود را از جنس مردم و آرمان های ایشان معرفی کند؛ از این رو به دنبال سرمایه گذاری بر اقشار گوناگون جامعه است و بدین منظور از تمامی ابزارهای جذب توده‌ای با روش های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی -با اتخاذ سیاست تساهل و تسامح فراتر از آن‌چه تا پیش از این در ایران به اجرا گذاشته شده است- استفاده می‎کند. در این وجه، تلاش می‎شود تا بر توده‌ی مردم سرمایه‎گذاری مستقیم صورت پذیرد. از نگاه این جریان، مهم‎ترین دغدغه‌ی بخش توده‎ای، معیشت است و آرمان‎گرایی و ارزش‎مداری در انتخاب‎های این طیف (در زمان انتخابات) تأثیر کم‌تری نسبت به معیشت دارد از این رو استراتژی کلی خود را بر اساس «توجه به نیازهای روزمره» قشر توده‏ای متمرکز کرده و خواسته‌های آنان را بر اساس «عدالت توزیعی» پی‌گیری می‏نماید. به عبارت دیگر، وانمود می‎شود که نقطه‌ی کانونی و تمرکز جریان بر مبارزه با فساد اقتصادی و اشرافی‎گری است و رفع مشکلات و دغدغه‎های معیشتی مردم اصلی‎ترین دغدغه‌ی آنان است و در مواردی هم که خلاف این خواسته عمل می‎شود، دیگران (نظام) اجازه‌ی فعالیت به نفع مردم را نداده‎اند. بر اساس این فرمول، افزون بر این‌که جریان انحرافی نفوذ کرده در دولت، خود را از اشتباهات احتمالی نظام جدا می‎کند، در عین حال سرمایه‌ی اعتماد عمومی را برای آینده هم‌چنان در دست دارد. چنانچه بخواهیم فهرستی از رویکرد ابزاری جریان انحراف نسبت به توده‌ها را مطرح نماییم، می‌توانیم موارد زیر را برشماریم:
 
بعد اقتصادی:
 
- بزرگ‌نمایی نیازهای روزمره‌ی توده‎های مردم؛
 
- عدالت محوری با رویکرد مساوات (اتخاذ روش «عدالت توزیعی»)؛
 
- در اختیار گرفتن آستانه‌ی تحمل مردم با پاداش‎دهی به آنان (در راستای عدالت توزیعی)؛
 
- تأکید بر مقابله با مفاسد اقتصادی و اتهام‎زنی به دیگر ارکان نظام به منظور مقصر نشان دادن آنان و تطهیر چهره‌ی خود؛
 
- معرفی خود به عنوان منجی اقتصادی و ایجاد هراس در توده‌ی مردم با این عنوان که در صورت عدم استمرار حیات جریان کنونی در انتخابات آینده، دچار خسران قابل توجه اقتصادی خواهند شد.
 
بعد فرهنگی:
 
- حرکت در چارچوب عرفان‎های کاذب، جهت قدسی‎سازی از روند حرکت جریان (این مهم، به منظور پذیرش هر چه بیش‌تر و مطلوب‎تر دیدگاه‎های جریان انحراف صورت می‎پذیرد.)؛
 
- اتخاذ سیاست‎ تساهل و تسامح به صورت افراطی در زمینه‌ی فرهنگ عمومی و تلاش برای نهادینه کردن باورهای التقاطی جهت خدشه‎دار کردن و در نهایت حذف باورهای اصیل اسلامی در میان توده‌ی مردم؛
 
- سرمایه‎گذاری در پروژه‎های فرهنگی عامه پسند، از جمله انتشار نشریات، حمایت از برخی چهره‎های شاخص هنری و ورزشی که در انظار مردم مورد پذیرش هستند و به دنبال آن، در اختیارگذاشتن امکانات و منابع مالی برای جلب توجه توده‌ی مردم؛
 
بعد سیاسی:
 
- تأکید ظاهری بر تداوم روحیه‌ی استکبار ستیزی؛  
 
- اسطوره‎سازی از رهبران جریان انحراف با هدف ایجاد پایگاه اجتماعی در انتخابات آینده؛
 
- تلاش برای به دست گیری قدرت مستقیم، از راه برقراری ارتباط بدون واسطه و مستقل با توده‌ی مردم؛ برای یکی کردن هویت توده با خود؛
 
- مظلوم‎نمایی مبنی بر مانع‎تراشی دیگر قوا (به ویژه اصول‌گرایان)؛ در راستای شکل دهی به یک فضای دو قطبی کاذب، برای گنجاندن رقبای انتخاباتی در داخل آن و در نهایت، تخریب چهره‌ی رقبا.
 
در وجه‌ی دوم (چهره‌ی دوم)، جریان انحرافی می‏کوشد خود را به گفتمان اصلاحات، نزدیک کند. این شیوه حتی در بسیاری از موارد، مشابه عملکرد جریان فتنه (و دقیقاً در راستای براندازی) است؛ چرا که جریان انحرافی بر این باور است که برای دست‌یابی به موفقیت در جهت «تغییر ساختار» حاکمیت در جمهوری اسلامی، نیازمند ایفای نقش به عنوان یک «چتر فراگیر و گسترده» است که بتواند تمامی نیروهای سیاسی- ‌‎‌‌‌حتی با کم‌ترین وجه اشتراک با نظام- را گرد‎هم ‎آورد. این چتر، طیف‎هایی هم‌چون تمامی اصلاح طلبان، اپوزسیون داخلی و خارجی، روشنفکران سیاسی و حتی اصول‌گرایان میانه‎روتر که بتوان آن‎ها را در ابعادی با جریان هم‌سو کرد را در برمی‎گیرد.
 
فرمول قدم نهادن جریان انحراف در مسیر شیب دار تعارض رسمی با نظام، هدف گذاری چندلایه ای را در جذب دنبال می کند که خاکستری ها، سبزها و ضدانقلاب، به ترتیب لایه های آن را شکل می دهند. این فرمول، نوعی ائتلاف استراتژیک در میان گروه های مختلف را ذیل اختلافاتشان دنبال می کند. با این حال در چهره‌ی دوم جریان انحرافی طبقات نخبه، اعم است از نخبگان سیاسی دگراندیش، اساتید دانشگاه و سرشبکه های دانش‌جویی، سرمایه داران، هنرمندان، ورزشکاران و به طور کلی گروه های مرجعی که در میان توده‌ی مردم شاخص بوده و در رأی آنان تأثیرگذار باشد. گفتمان جریان انحرافی در چهره‌ی دوم خود نیز راهبردهایی را برای جذب نخبگان دنبال می کند که از آن ‌جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
 
- اصرار بر مخالفت با ولی فقیه و سیاست‌های مورد تأیید وی و به دنبال آن فرستادن پیغام برای خارج از کشور مبنی بر مؤثر بودن جریان در این عرصه؛
 
- شکستن تابوی استکبار ستیزی با طرح مواردی هم‌چون امکان برقراری ارتباط و مذاکره با آمریکا؛
 
- تأکید بر شونیسم (ناسیونالیسم ایرانی افراطی) برای دگرسازی؛
 
- تأکید بر شبه مدرنیسم کاذب؛
 
-  به تصویر کشیدن گرایش های سکولاریستی؛
 
- بحران‏سازی با تأکید بر سیاست هایی که موجب ناکارآمدنمایی ساختار حاکمیت شود؛
 
-  تأکید بر حذف روحانیت از اسلام و بی نیازی به این قشر؛
 
- القای «یکه‏تازی» و «سلطه»ی جریان بر عرصه‌ی سیاسی کشور و هراس‎آفرینی در میان نخبگان مبنی بر این‌که در صورت حمایت از این جریان، امکان حضور و تأثیرگذاری در عرصه‌ی سیاسی را ندارند؛
 
-  اتخاذ سیاست‌های لیبرالیستی در حوزه‌ های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی.
 
جریان انحرافی در چهره‌ی دوم خود در تکاپو برای شکل‎دهی به یک جبهه‌ی گسترده از گرایش‎ها و مشرب‎های گوناگون است. این جریان می‎کوشد تا با گردآوری مفسدین اقتصادی از تمامی گرایش‎ها، در شرکت‎ها و مؤسسه‌های اقتصادی وابسته به خود متعارضین نظام را حول فعالیت‏های اقتصادی کنار هم نشانده و به این ترتیب از سویی درصد آسیب‎پذیری خود را در حوزه‌ی مفاسد اقتصادی کاهش دهد و از سوی دیگر با بهره‏گیری اهرم‎های اقتصادی، ساختار خود را بیش از پیش تقویت نماید.
 
جریان انحرافی، نگاه ویژه‏ای به ترکیب جمعیتی داشته و برنامه‎های خود را براساس آن نیز تنظیم و مدیریت می‎کند. این جریان با توجه به تغییر نسلی و شکل‎گیری نسل جدیدی که به لحاظ زمانی و ایدئولوژیکی با آرمان‏های انقلاب فاصله دارد، معتقد است که به دلایل مختلف یک نوع شکاف در بدنه‌ی اجتماعی موجود است. شکافی که به دلیل وجود خلاء در انتقال مفاهیم، ارزش‎ها و آموزه‎های انقلاب به نسل جدید حادث شده و در برخی جهات نیز به «تضاد نسلی» منجر شده است. دراین راستا جریان انحراف، با استناد به فتنه‌ی 88 و نیز ترکیب جمعیتی آینده، تلاش دارد تا پرکردن خلاءهای نسلی به‏وجود آمده را با توجه به در اختیار داشتن منابع اصلی و اساسی دولت، بر عهده گرفته و به عبارت دیگر به تهی‏کردن مفاهیم انقلابی که بر اساس اندیشه‏های حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری و مقوّم‏های اندیشه‏های دینی هم‌چون روحانیت شکل گرفته است، مبادرت ورزد. در این زمینه می‎توان به تلاش‎های این جریان برای باز تعریف برخی مفاهیم اساسی در انقلاب اسلامی اشاره کرد.