امام حسین (ع)انسان ضدغرور12
آدرس وبلاگ تحلیلی-تحقیقی اسjاد علی اکبر داراب کلائی vareson-asia98-ir


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 226
بازدید دیروز : 110
بازدید هفته : 226
بازدید ماه : 2834
بازدید کل : 236484
تعداد مطالب : 1056
تعداد نظرات : 314
تعداد آنلاین : 1

 ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ گالری تصاویر سوسا وب تولز





در اين وبلاگ
در كل اينترنت


تعبیر خواب آنلاین


استخاره آنلاین با قرآن کریم


بسم الله الرّحمن الرّحیم     اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.     اللهم صلّ علی محمّد وآل محمّد و عجّل فرجهم     جهت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) صلوات    التماس دعا    دریافت کد از: ابزار وب ارایه دهنده انواع ابزار وبمستر و...

بسم الله الرحمن الرحیم
امام حسین(ع)؛ انسان ضدّ غرور:

http://bayanbox.ir/id/4617927993243099906

اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ‏ِ الْعَلَمِين
وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعين.


«الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا»[1]


مروری بر مباحث گذشته

بحث ما راجع به قیام امام حسین(علیه‌السلام) بود و گفته شد که این حرکت صحیفه‏ای از درس‏ها در ابعاد گوناگون معرفتیِ معنوی، فضیلتی انسانی، دنیوی، اخروی، فردی، اجتماعی، برای ابناء بشر است. عرض کردیم امام حسین(علیه‌السلام) مصلحی غیور بود و انسانی ضد غرور. یعنی نه خود مغرور بود و نه ـ نعوذ بالله ـ کسی را مغرور کرد؛ بلکه بر عکس، در این حرکت می‌خواست از مغرورین دستگیری کند. من امشب یک مرور اجمالی روی مباحث گذشته خواهم داشت و دوباره کلماتی را از امام حسین(علیه‌السلام) مطرح می‌کنم. امام حسین در همان اوّلین خطبه و سخنرانی‏اش در روز عاشورا، مطالبی را بیان فرمودند که ما می‌خواهیم آنها را بررسی کنیم.

میزان تشخیص نوع حکومت‌ها

ما از اوّل که وارد بحث شدیم، گفتیم که بحثمان درباره نوع حرکت‏ها و قیام‏ها برای اقامه حکومت‏ها است. چه حکومت شیطانی باشد و چه رحمانی. گفتیم اگر حکومتی غیر الهی باشد، هم برای حدوث و هم برای بقای خود، ابزاری را که به کار خواهد گرفت، معمولاً سه چیز است: تطمیع، تهدید و تحمیق. لذا اگر کسی بخواهد نوع یک حکومت را تشخیص دهد که الهی است یا غیر الهی، می‏تواند ابزارهایی را که آن حکومت به کار می‌گیرد، بررسی کرده تا نوع آن را تشخیص دهد. آن وقت اگر حکومت الهی بود، حفظ آن حکومت، از اوجب واجبات می‏شود. چرا که حکومت وسیله است برای ابقای حکومت الهی و برپا داشتن شریعات اسلام. این نوع از حکومت بهترین وسیله است و از وسیله بودن خارج نمی‏شود. آن‌چه که اصلی و اساسی است اسلام و شریعت اسلامی است.[2]

فهم و تعقّل تحمیلی نیست

بالاخره در بحث به اینجا رسیدیم که امام حسین(علیه‌السلام) می‏خواست این معنا را به ابناء بشر برساند که انسان باید بر طبق «عقل» عمل کند و عقل هم چیزی نیست که تزریقی باشد و انسان بتواند آن را به دیگری تحمیل کند؛ بلکه هر انسانی این‌طور است که این موهبت خداوندی را دارد. این‌که می‌گویم: «هر انسانی دارد» استثنا و کم و زیاد ندارد؛ همة انسان‌ها این‌طور هستند و در این مسأله با یکدیگر تفاوت نمی‏کنند. خداوند به همه انسان‏ها نعمت عقل را داده است و این جزء فطریّات انسان است. عقل نظری و عقل عملی، از مواهب الهی است که خدا به انسان عنایت کرده است. جلسة گذسته هم به هر دو مورد آن اشاره کردم.

پرورش متناسب استعدادها

حرف در این است که این موهبت عقل، به صورت قوّه و استعداد است که باید به فعلیّت برسد تا کارآیی داشته باشد. از طرفی هم نیروهای حیوانی بالفعلی در وجود انسان هست که مانع عقل او است و از وقتی که او به دنیا می‏آید درون او وجود داشته و مدام در حال رشد کردن است. استعدادهای انسانی هم در وجود او هست که باید به مرور زمان رشد کند. مثلاً قوة شهوت جنسی یکی از این قوایی است که به صورت استعداد درون انسان هست و رشد می‌کند. بچه که به دنیا می‏آید شهوت جنسی ندارد؛ آن‌چه که دارد مربوط به «خوردن» است. امّا همین‌طور که رشد می‌کند و بزرگ می‌شود، این استعداد در وجود او به فعلیت رسیده و شکوفا می‌شود. قوه عقل هم همین‌طور است که باید پرورش یافته و موانع آن برطرف گردد.

قوای حیوانی، مانع کارآیی عقل

حال آن‌چیزی که موجب می‏شود انسان در تمییز حق از باطل اشتباه ‏کند دخالت این قوای حیوانی در ادراک عقل است. یعنی هرجا نیروی شهوت، غضب و وهم در درون انسان حاکم شوند، عقل کنار می‌رود و آن وقت است که اشتباه می‏کند. اینها مسائلی است که ما قبلاً گفته‌ایم و الآن تنها داریم مرور می‏کنیم.

لذا «بینش» که در آیه از آن این‌طور تعبیر شده بود که: « أُدعُ إِلی لسَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ» هم به معنای ادراکات و حقایق نظری و حکمت است و هم در ادامه داشت: «وَ المَوعِظة الحَسَنَة»[3]‌افتد. آن چیزی که موجب می‏شود نیروی حیوانی شهوت، غضب و وهم در انسان چیره شوند و عقل را به اسارت برند به‌طور اجمال گناهان و پیروی از هواهای نفسانی است. امام حسین(علیه‌السلام) هم به این نکته اشاره می‏کنند که موانعی بر سر راه فهم و عقلانیّت دشمنانشان قرار گرفته است. که این اشاره به عقل عملی است. این در جایی است که نیروی حیوانی در انسان غلبه پیدا کرده باشد و اگر این‌طور شود دیگر عقل از کار می

حکمت در دل سالم است

در جلسة گذشته دیدیم که این معنا در روایات متعدّد به خصوص نهج‏البلاغه مطرح شده است. مثلاً علی(علیه‌السلام) می‏فرمایند: «حَرَامٌ عَلَی کُلِّ قَلبٍ مَغلُولٍ بِالشَّهوَةِ أن یُنتَفَعَ بِالحِکمَةِ»[4]‌گیری از حکمت،[5] بر هر قلبِ گرفتار شهوتی حرام است. هر دلی که به سبب قوة حیوانی شهوت بیمار شده است، حقیقت حمکت را که علم به حقایق اشیاء است، نخواهد یافت. تمام شد! دیگر فایده ندارد، نمی‏توانی با این دل از عقل و حکمت استفاده کنی. بهره

قتلگاه عقل‌ها

«أَكْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ»[6] بیشترین جاهایی که عقل‏ها به خاک افتاده و زمین می‏خورند، در جایی است که طمع‏ها درخشش یافته و مورد توجّه قرار می‌گیرند. «طمع» هم از شاخه‏های شهوت است. در نهج‏البلاغه آمده است: «وَ كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍ تَحْتَ هَوَى أَمِيرٍ»[7] چه بسا عقلی که گرفتار هوای نفس می‏شود. یعنی هوای نفس فرمانده انسان می‏شود؛ نه عقل. من هم که تعبیر کردم در وجود آدمی راکب و مرکوب هست و باید راکب «عقل» بوده و مرکوب «نفس» باشد، که اصطلاحاً به آن قوای حیوانی شهوت، غضب و وهم می‏گوییم، اشاره به همین روایت داشت. ابتدا جای راکب و مرکوب عوض شده و بعد هم کلّاً زیر و رو می‏شود؛ یعنی یک حیوان می‌شود که در قالب انسان است.

ما این تعبیرات را زیاد داریم. به خصوص در کلمات علی(علیه‌السلام. حضرت در جایی فرمودند: «مَنْ غَلَبَ شَهْوَتَهُ ظَهَرَ عَقْلُهُ»[8]اگر کسی بر شهوتش غلبه پیدا کند، تازه عقلش ظاهر می‏شود و به اصطلاح سرِ عقل می‏آید. آن وقت ما اگر سراغ آیات برویم می‌بینیم که به چنین انسانی که سرِ عقل آمده و نفسش را مغلوب کرده، وعده بهشت داده شده است. «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوی فَإِنَّ الجَْنَّةَ هِىَ الْمَأْوَی» [9]این برای آن است که سر عقل آمده و نفسش را مهار کرده است.

حیات طیّبه در گرو بندگی است

در جلسات گذشته این معنا را هم عرض کردیم که انسان اگر بخواهد حیات طیّبه پیدا کند، یعنی اصلاً «انسان» شود و از نظر درونی واقعاً «زنده» شود راهی جز غلبه بر هوای نفس ندارد. و إلا کسی که محکوم شهوت و غضب است، مرده‌ای است در میان اجتماع. این تعبیرات در روایات بود‌ و من آنها را خواندم و دیگر تکرار نمی‏کنم. اگر انسان می‏خواهد حیات طیّبه پیدا کند، راه منحصر در این است که انسان از نظر عملی مطیع شرع شود. حیات طیّبه و پاکیزه و زندگی انسانی، نه زندگی حیوانی، با متابعت از ظاهر شریعت حاصل می‌شود. که همین دستورات شرع موجب می‏شود که شهوت، غضب و وهم[10]‌اش می‏شود حیات طیّبه. مهار ‏شود. وقتی این حیوان مهار شد، نتیجه‏اش این می‏شود که انسان سر عقل آمده و واقعاً «انسان» می‏شود. انسان که شد، زندگی

بی‌دینی، مُردگی است

در آیة شریفه این‌طور دارد که: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَة»[11]‌کنیم؛ «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»[12] هدایت الهی و رسیدن به حیات طیّبه التزام به شرع می‌خواهد که همه اینها سراغ مهار قوای حیوانی می‌رود. اصلاً برای این است که انبیاء و رُسُل آمدند، کتب نازل شد. همه برای این بوده که ابناء بشر را از حیوانیّت به انسانیّت برسانند و او بتواند حیات طیبه پیدا کند، انسان شود و تازه «زنده» ‏شود. هر زن و مرد مؤمنی که کار نیک انجام داده و شرع را پیاده سازد، در حالی که ایمان داشته باشد، ما او را به یک زندگی پاک زنده می‌سازیم. در جایی دیگر دارد که وقتی انسان سر عقل بیاید و راه را از چاه تشخیص دهد، او را هدایت می

عمل مقبول اثر دارد

این معنا را هم عرض کردم که در مسأله عمل به ظاهر شریعت آن‌چه دارای اثر است، عمل مقبول است نه هر عملی.[13]‌باره داریم که من از باب نمونه یکی از آنها را می‌خوانم، امام صادق(علیه‌السلام) فرمود: «لَا وَ اللَّهِ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ شَيْئاً مِنْ طَاعَتِهِ عَلَى الْإِصْرَارِ عَلَى شَيْ‏ءٍ مِنْ مَعَاصِيهِ»[14] به خدا سوگند؛ خداوند ذره‌ای از اعمال کسی را که اصرار بر گناه داشته باشد، نمی‌پذیرد. آن عمل صالحی کارساز است که در کنارش معاصی نباشد که مثل «پاک‏کن» آنها را پاک کند. همان‌طور که: « إِنَّ الحَسَنات یُذهِبنَ السَیِّئات»[15]إِنَّ السَیِّئات یُذهِبنَ الحَسَنات» این را هم داریم که: « ما روایت زیادی در این

لقمه حرام دشمن را به میدان کربلا کشاند!

آنهایی که در مقابل امام حسین(علیه‌السلام) بودند، بی دلیل در مقابل حضرت نبودند. خود حضرت هم سرّش را همان جا در سخنانش به آن‏ها گفت. امام حسین فرمود: شما عطایای حرام گرفته‌اید، شکم‏هایتان هم پر از حرام است؛ مقتضای این کار و اثر وضعی‏اش این است که در مقابل امام خود بایستید. از کوزه همان تراود که در او است! خونی که رگ و پی شما جریان دارد، از مال حرام درست شده است و در راه حرام هم مصرف می‌شود. از آن مال حرام که نماز شب مقبول بیرون نمی‏آید‍!

من می‏خواستم ایت را بگویم که امام حسین دنبال این بود که مغرورین را تا آنجایی که می‏شود نجات دهد. مطلب مهم بحث این است که حضرت نه خود مغرور بود و نه کسی را مغرور کرد، بلکه بر عکس به دنبال این بود که فریب‏خوردگان را نجات دهد. «إنَّ الحُسَینَ مِصبَاحُ الهُدَی وَ سَفِینَةُ النَّجَاةِ» حضرت به دنبال نجات آنها بود.

معنای غرور

حال مروری روی مفهوم غرور داشته باشیم. غرور چیست؟ این خودش یک بحث مستقلی است که من فقط به آن اشاره می‏کنم. اگر اصطلاحات علمای اخلاق مراجعه کنیم، آنها در مورد غرور می‏گویند: «سکون النفس إلی ما یوافق الهوی» غرور حالت آرامشی است که به خاطر همسو شدن با خواسته‏های نفسانی‏ به روح انسان دست می‏دهد. اگر یک امری موافق با شهوتم باشد، من لذت می‏برم و راحت می‏شوم؛ اگر وقتی عصبانی هستم موافق با غضبم باشد، دلم خنک می شود؛ این سکون و آرامش را «غرور» می‏گویند.

چرا انسان فریب می‌خورد؟!

حالا چرا انسان از این موافقت با هوای نفس لذت برده و آرام می گیرد؟ جهت چیست؟ جهت این است که آدمی خیر و نفعش را در این می‏بیند که هر کاری همسو با شهوت و غضبش باشد. عمده اینجا است. غافل از اینکه اگر این شهوت و غضب در این عالم ماده، افسار گسیخته عمل کند، هیچ گاه سیر نمی شود و هر روز هم طلبش بیشتر می شود. چون خواسته و هواهای نفسانی که تمام شدنی نیست.

این خواسته ها اصلاً مربوط به عقل و انسانیت نمی‏شود، بلکه مربوط به بعد حیوانیت است. تو از این بعد حیوانی اگر غافل شوی، دیگر انسان نخواهی شد. این طور نیست که این چیزها برای انسان باقی بماند. اشتباه کرده ای! این مظاهر طبیعت و مادیت، چه مال و چه ریاست، هر چه که باشد با فرا رسیدن اجل می رود؛ تو می مانی و آنها می‏روند. اما تو به نشئة دیگر منتقل می‏شوی.

از دنیا بترسید!

امام حسین(علیه‌السلام) در همان سخنرانی اوّل، بعد از آنکه خودشان را معرفی فرمودند، این جملات را گفتند: « عِبَادَاللهِ! إتَّقُوا اللهَ وَ کُونُوا مِنَ الدُّنیَا عَلَی حَذَرٍ» بندگان خدا! تقوا پیشه کنید و از دنیا برحذر باشید! خودتان را در برابر آن بپایید! حضرت اشاره به همین مطلبی دارند که در آیه آمده است.

ما در این رابطه دو سنخ آیات قرآنی داریم و من نمی‏توانم اینجا مطلب را خیلی باز کنم، چون بحث عوض می‌شود. دسته‌ای از آیات می‌گوید: فریب «زندگی دنیا» را نخور! یک دسته می‌گویند: فریب «دنیا» را نخور! ولی هر دو مورد یک چیز را می‏خواهد بگوید. امام حسین فرمود مواظب این مظاهر مادیّت باش! «فَإنَّ الدُّنیَا لَو بَقِیَت عَلَی أحَدٍ أو بَقِیَ عَلَیهَا أحَدٌ لَکَانَتِ الأنبِیَاءُ أحَقُّ بِالبَقَاءِ وَ أولَی بِالرِّضَا وَ أرضَی بِالقَضَاءِ» چرا که اگر بنا بود برای کسی باقی بماند، یا کسی در این دنیا جاودان بماند، انبیاء الهی سزاوارتر بودند که باقی بمانند و از دنیا خشنود شوند. بعد می‏فرماید: «غَیرَ أنَّ اللهَ خَلَقَ الدُّنیَا لِلفَنَاءِ»ولی خداوند دنیا را برای پایان یافتن و فنا خلق کرده است.

ویژگی‌های دنیا

می‏دانید چرا حضرت این حرف‌ها را به آنها می‏گوید؟ می‏خواهد بگوید: ای بدبخت‏ها، ای بی‌چاره‏ها، اگر پول شما را فریب داده، روزی تو آن را می‏گذاری و می‏روی! اگر ریاست موافق با خواسته‌های حیوانی تو است و تو را فریب داده، بدان که این هم می‌ماند و تو می‌روی.[16]‌کنید؟! «فَجَدِیدُهَا بَالٍ» نوهای دنیا کهنه می‏شود، «وَ نِعمَتُهَا مُضمَحِلٌ» و نعمت‏هایش از بین می‏رود. « وَ سُرُورُهَا مُکفَهِلٌ» خوشی‏هایش هم از بین می‏رود. «وَ المَنزِلُ طَلِعَةٌ وَ الدَّارُ طَلِعَةٌ وَ تَزَوَّدُوا فَإنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقوَی وَ اتَّقُوا اللهَ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ»[17] منزل مرگ، نمایان شده و سرای آخرت پیدا است. پس توشه برگیرید که بهترین توشه تقوا است و تقوا پیشه کنید شاید که رستگار شوید. پس چرا با حق دشمنی می

ما در گذشته چه گفتیم؟ گفتیم اگر انسان روش رفتاری‏اش را مطابق شریعت کند، تقوای الهی برایش پیدا می‏شود. تقوی که پیدا شد، رستگار می‌شوی. امام حسین می‏گوید اگر تقوا داشته باشید چون سر عقل می‏آیید و از خلاف‌کاری‏ دست برمی‏دارید، دیگر نمی‏آیید با پسر پیغمبر بجنگید. امام با مسأله به صورت ریشه‏ای برخورد می‏کند. بی‌تقوایی و فریب‌خوردگی نسبت به مظاهر دنیا ریشة دشمنی آنها بود. حضرت فرمودند: شما مظاهر دنیا را دیده‌اید و حواستان پرت شده است.

علم امام به عاقبت کار

من نرسیدم که همه چیز را بخوانم؛ حسین(علیه‌السلام) خیلی غوغا کرده و هیچ چیزی را جا نگذاشته است. او هم سرانجام کار خود را می‏دانست و هم سرانجام کار آن‏ها را. حتّی حضرت در خطبة دومش می‏گوید آن ثقفی می‏آید و همه شما را از دم تیغ می‌گذراند. امام از مختار هم خبر داد و اسمش را برد؛ گفت: یک شخص ثقفی می‏آید. من این را هم برای شما بخوانم که بدانید امام همه چیز را می‌دانست. حضرت در روز عاشورا قضیه مختار را گفت. وقتی که حضرت در آخر کار آنها را نفرین کرد که «اللَّهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قَطْرَ السَّمَاءِ وَ ابْعَثْ عَلَيْهِمْ سِنِينَ كَسِنِي يُوسُفَ وَ سَلِّطْ عَلَيْهِمْ غُلَامَ ثَقِيفٍ» خدایا باران آسمان را بر اینها قطع کن! و به تعداد سال‌های یوسف چنین کن، و آن جوان ثقفی را بر آنها مسلّط کن! حضرت همه چیز را گفت و کار را تمام کرد. «يَسْقِيهِمْ كَأْساً»[18]شروع کرد، دانه‏دانه گفت که او می‌آید و سران شما را هم می‌کشد. حضرت هم سرانجام خود را گفت، هم عاقبت کار آنها را گفت؛ به صراحت هم گفت. ریشه مفاسد آنها را هم گفت.

درس حسین: فریب نخور!

لذا حسین(علیه‌السلام) بالاترین را درس را به ابناء بشر داد. او گفت: ای انسان! فریب مادیت را نخور! که اینها عقلت را می‏رباید و دیگر نمی‏توانی حق را از باطل تشخیص دهی. شما را از انسانیت دور می‏کند. امام حسین این درس را به ابناء بشر دارد. هر انسانی اینگونه است که اگر مجذوب مظاهر دنیا شود، خیال می‌کند که این چیزها تمام نمی‏شود. ولی بدان که شهوت‏ها افول می‏کند و غضب‏ها تمام می‏شود و از بین می‏رود.

ذکر توسّل

و امّا امروز؛[19]‌طور است که در مقاتل نوشته‌اند حدود بیست نفر از این بی‏بی‏ها باید سوار مرکب می‌شدند. حدود بیست نفر، غیر از کودکان بودند و زین‏العابدین(سلام‌الله‌علیه) هم که خودش بیمار بود. مرکب‏ها هم همه بی‏جهاز بود. می‏دانید و شنیده‌اید که سوار مرکب بی‌جهاز شدن، کار خیلی مشکلی است که آدم بخواهد خودش را روی آن نگاه دارد. من نمی‏دانم زینب(سلام‌الله‌علیها) چگونه اینها را سوار کرد. چون خودش تنها بود و مگر می‏گذاشتند که نامحرم به آنها دست بزند! خیلی التماس دعا دارم! در مقاتل می‏نویسند عمرسعد تا ظهر روز یازدهم در کربلا بود و لشکریانش تا ظهر مشغول دفن آن اجساد کثیفه یاران خودشان بودند. امّا ابدان مطهره شهدا را روی خاک گذاشتند. بعد عمرسعد دستور داد که امروز بعدازظهر خاندان حسین(علیه‌السلام) را که به سمت کوفه حرکت دهند. به ذهنم این

من تعبیرات عجیبی دیدم! ـ لا إله إلا الله ـ نوشته‌اند این بی‏بی‏ها، خودشان هم پوشش نداشتند. من هر چه نگاه می‏کنم، اصلاً نمی‏توانم فکرش را هم بکنم که خانومی بی‏پوشش چگونه می‌تواند سوار مرکبی بی‏پوشش شود. دست‏هایش را جلوی صورتش بگیرد یا به مرکب؟ این مرکب یک مرکبی است که اگر بخواهد خودش را حفظ کند، باید دستش را روی مرکب بگذارد، از این طرف خوب سر و رویش را چه‌کار کند؟ نمی‏دانید این لشکر چه خبیث‏هایی بودند؟! خدا شاهد است که اینها چه شقی‏هایی بودند!

باز هم از شقاوتشان است که اسرا را آوردند و از از سمت قتلگاه عبور دادند تا پیکر حسین(علیه‌السلام) را ببینند! ـ لاإله إلا الله ـ آنجا چه صحنه‏ای شد؟ من روایت را از زین‏العابدین (سلام الله علیه) نقل می‏کنم. راوی می‏گوید زین‏العابدین به من فرمود: تا چشم من افتاد به بدن مقدس پدرم، داشت روح از بدنم مفارقت می‏کرد. اینجا عمه‏ام زینب بود که به من نگاه کرد و گفت: «مَا لِي أَرَاكَ تَجُودُ بِنَفْسِكَ يَا بَقِيَّةَ جَدِّي وَ أَبِي وَ إِخْوَتِي»[20] چرا با جانت داری بازی می‏کنی؟! ما دیگر کسی را جز تو نداریم. به عمه‏ام گفتم: عمه نگاه کن! آخر، این اجساد مطهره که هستند؟!

راوی می‏گوید: فراموش نمی‏کنم، «لاأنسَی قَولَ زَینَبَ» گفتار زینب را فراموش نمی‏کنم، وقتی که «مَرَّت» تعبیر می‏کند از مصرع حسین(علیه‌السلام) گذشت و این پیکر برادر را دید، « فَنَادَت» با صدای بلند گفت: «وَامُحَمَّدَاهُ!»[21] پیغمبر را صدا زد؛ من اینجا می‏خواهم یک توسل پیدا کنم به کسی که می‌خواهیم اجرمان را هم از او بگیریم. اگر بخواهند اجر بدهند، اگر بخواهد تفضل کنند او به ما تفضل می‌کند.

زینب دختر کسی است که او هم وقتی تحت فشار در و دیوار قرار گرفت، آن هم همین‌طور پیغمبر را صدا زد. می‏نویسد وقتی آن درب نیم‏سوخته را ... « فَنَادَتْ: يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِکَ»[22] ای پیغمبر! ای بابا! آیا با دخترت باید این‌طور رفتار کنند؟ ... همه بگویید: یا زهرا ...!

 

[1]. سوره مبارکه اعراف، آیه 51

[2]. چون بحث من اجمالی است، دیگر روی این مطلب بحث نمی‌کنم.

[3]. سوره مبارکة نحل، آیه 125

[4]. غرر الحکم، ص 65

[5]. مقصود از حکمت، همان چیزهایی است که در حوزه‌ها بحث می‌کنند.

[6]. وسائل‏الشيعة، ج 16، ص 25

[7]. نهج‏البلاغة، کلمات قصار 211

[8]. مستدرك‏الوسائل، ج 11، ص 212

[9]. سورة مبارکة نازعات، آیة 44

[10]. وهم آخرین پایگاه شیطان است و اگر دست شیطان از وهم کوتاه شود، انسان وارد وادی انسانیّت می‌شود.

[11]. سوره مبارة نحل، آیة 97

[12]. سورة مبارکة عنکبوت، آیة69

[13]. جلسه گذشته اشکالش را هم مطرح کردم و جوابش را هم دادم.

[14]. اصول كافي، ج 2، ص 288

[15]. سورة مبارکة هود، آیة 114

[16]. البته اگر انسان فریب ریاست را بخورد، دیوانه است، چون ریاست همه‌اش وهم است. مثل این‌که یک نفر با خودش بنشیند و بگوید من فرماندة همة عالم وجودم. این تخیّل است. من می‏گویم کسانی که دنبال ریاستند، مجانین هستند! کار مجانین را هم می‏کنند! یک کارهایی از آن‏ها صادر می‏شود که وقتی عاقل‏ها به آنها نگاه می‏کنند، می‏گویند: مثل این‌که دیوانه است!

[17]. سورة مبارکة بقره، آیة 197

[18]. بحارالأنوار ، ج 45، ص 9

[19]. من امشب که آمدم گفتم که دیگر شب آخر جلسه‌مان است و کاری هم نکردیم؛ فقط فضل الهی و کرامت حسین(علیه‌السلام) و خاندان او را می‏خواهیم. امیدواریم که از این جلسه دست خالی برنگردیم. امشب من خیلی دعا کردم که خدایا! همه کسانی که اینجا می‏آیند را حاجت روا کن! ما خودمان هم یکی از شما هستیم.

[20]. بحارالأنوار، ج 45، ص 179

[21]. بحارالأنوار، ج 45، ص 57

[22]. بحارالأنوار، ج 30، ص 293

آیه الله اقامجتبی تهرانی

بسم الله الرحمن الرحیم
امام حسین(ع)؛ انسان ضدّ غرور(۱۱)

http://bayanbox.ir/id/4617927993243099906

أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ‏ِ الْعَالَمِين
وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعين.


«الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا»[1]


مروری بر مباحث گذشته

بحث ما راجع به قیام و حرکت امام حسین(علیه­السلام) بود. قیام حضرت صحیفه‏ای از درس‏هایی در ابعاد گوناگون معرفتیِ معنوی، فضیلتی انسانی، دنیوی، اخروی، فردی و اجتماعی برای ابنای بشر بود. من عرض کردم امام حسین(علیه­السلام) مُصلحی غیور و انسانی ضد غرور بود. بحث ما به اینجا رسید که امام حسین(علیه­السلام) همان طور که در وصیتنامه‏شان نوشته بودند، برای اصلاح امت، یعنی هم اصلاح ظاهری و هم اصلاح باطنی، قیام کردند؛ هم برای روش رفتاری دادن به امت و هم از نظر باطنی برای اصلاح بینش، تا امّت بتوانند بین حق و باطل تمیز بدهد.

امشب در این جلسه می‏خواهم دو مطلب را عرض کنم؛ اوّل این‌که بینش، ادراکات درونی است و به معنای تمییز دادن و تعقّلی است که انسان بتواند حق را از باطل تشخیص دهد. عرض کردم این امر وارداتی از بیرون نیست، بلکه هر بشری دارای این بینش است. اما حُجُب و موانع بر سر راه است که باید برطرف شود تا انسان بتواند حق و باطل را تمیز دهد. در اینجا من یک سؤال مطرح می‏کنم.

هدف از بعثت انبیا؛ اصلاح روش‌ها و بینش‌ها

بعثت انبیا، ارسال رُسُل، انزال کُتُب آسمانی، شریعت‏ها و مأموریتی که انبیا داشتند، هم در ارتباط با مسائل رفتاری و روش دادن که احکام الهیه در شرایع است بود و هم از آن طرف در ارتباط با متذکّر شدن مسائل درونی به ابنای بشر بود. یعنی هم بُعد بیرونی دارد و هم بُعد درونی دارد. در آیه شریفه خطاب به خود پیغمبر اکرم است که می­فرماید: «اُدْعُ إِلى‏ سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَة»،[2] امت را با دو موردِ حکمت و موعظه حسنه به راه پروردگارات دعوت کن. در قالب اصطلاح ما طلبه‏ها و در اصطلاح کلامی، حکمت مربوط به عقل نظری است و موعظة حسنه، مربوط به عقل عملی است.

یک سؤال: چرا ارسال رُسُل؟

حکمت نظری ادراک کلیّات است و در ارتباط با مسائل خداشناسی است و حکمت عملی در ارتباط با حسن و قبح است که به وسیله این انسان تشخیص می‏دهد که چه چیزی حَسَن و چه چیزی قبیح است. بنابر این که حکمت نظری قادر به درک کلیات است و حکمت عملی هم خودش می­تواند حُسن و قُبح را تشخیص دهد، دیگر چرا ارسال رُسل و انزال کُتب مطرح می­شود؟

پاسخ: کار انبیا، تذکّر دادن است

حالا می‌خواهم جواب را عرض ‏کنم. در ارتباط با مسأله خداشناسی، این امر یک امر فطری است که اصلاً ما در روایت داریم که فرمودند: «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَة الْفِطْرَة هِیَ التَوحید»،[3]‌طور است که این هم جزء فطریات است، یعنی عقل عملی، خودش حسن و قبح را تشخیص می‏دهد و لازم نیست کسی به او بگوید. برای مثال اگر به کسی بگویی می‏خواهم آدم بکشم، عقل عملی می‏گوید آدم‏کشی بد است، لازم نیست به او بگوییم آدم‏کشی بد است، خودش می­داند. این‏ها جزء چیزهایی نیست که وارداتی و از بیرون باشد. آن چیزی که مربوط به عقل نظری است و آنچه که مربوط به عقل عملی است، وارداتی نیست. انبیا هم که می‏آیند، جدای روش رفتاری دادن یعنی احکام شرعیه، در رابطه با عقل نظری و عقل عملی، مطالبی را که می‏گویند همه تذکر و یادآوری است. یعنی هر مولودی بر فطرت توحیدی متولد می­شود. در ارتباط با عقل عملی‏ هم، همین

کار انبیا، برطرف کردن موانع است

کاری که ایشان انجام می‌دهند این است که آن چیزی را که در درون انسان هست ولی به واسطة موانعی که ایجاد شده، از آن غفلت شده است، آن را یادآوری می‏کنند. «وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنين».[4]«یُولَدُ عَلَی الفِطرَةِ»‏، یعنی خدا می‌گوید من عقل عملی و عقل نظری را با وجود انسان، آمیخته کردم. انبیا فقط می‏آیند و به انسان تنبه می‏دهند. انبیا به آنچه که درون خود من است، یادآوری می­کنند و تنبه می­دهند. به آنچه که در دل من هست، آگاهی می‏دهند. هیچ پیغمبری در دلِ من و در عقلِ من چیزی وارد نمی‏کند و نهالی نمی‏کارد؛ هیچ پیغمبری نمی‏تواند این کار را بکند و نکرده است. «نشاکار» خدا است که انسان را بر فطرت توحیدی آفریده است.

ضرورتِ داشتن واعظ درونی

حالا می‏روم سراغ چند روایت که چون بحث مفصل است، به این مقدار بسنده می­کنم.[5]‌بینید که حضرت در آنجا می­فرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ لَمْ يُعَنْ عَلَى نَفْسِهِ حَتَّى يَكُونَ لَهُ مِنْهَا وَاعِظٌ وَ زَاجِرٌ لَمْ يَكُنْ لَهُ مِنْ غَيْرِهَا لَا زَاجِرٌ وَ لَا وَاعِظٌ»[6] بدانید کسی که از خویشتن کمک و یاری نشود به این صورت که از طرف خودش پند دهنده و جلوگیرنده‌ای برای خودش نداشته باشد، منع کننده و پند دهنده‏ای غیر خودش برای او نمی‏باشد. بدون پند دهنده درونی، هرچه هم که انسان موعظه و پند بشنود اثر نمی‌کند. گویی آهن سرد کوبیدن است. تا خودیاری نباشد، یاری دیگران هیچ فایده­ای ندارد. شما اگر به نهج‏البلاغه مراجعه کنید، می

امام باقر(علیه­السلام): «مَنْ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظاً فَإِنَّ مَوَاعِظَ النَّاسِ لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُ شَيْئاً»[7]کسی که از درون‏ پنددهنده نداشته باشد، اگر تمام مردم هم جمع شوند و بارها به او تذکّر دهند، باز هم فایده ندارد. روایت دیگری از امام زین‏العابدین(علیه­السلام) است که می­فرماید: «كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع يَقُولُ ابْنَ آدَمَ لَا تَزَالُ بِخَيْرٍ مَا كَانَ لَكَ وَاعِظٌ مِنْ نَفْسِك»[8] تا آنجایی که عقل درون تو دارد کار می‏کند، بر راه خیر هستی و عاقبت به خیری داری، اما اگر آن کار نکند به خاطر موانعی که خودت درست کرده‌ای، دیگر فایده ندارد و به سمت خیر در حرکت نیستی.

«غرور» حجاب عقل نظری و عملی

حسین(علیه­السلام) هم وظیفه‏اش این بود کسانی را که زمینه‏ای داشتند متنبه کند. علی(علیه­السلام) می‌فرماید: «بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الْمَوْعِظَةِ حِجَابٌ مِنَ الْغِرَّةِ»[9] غرور است که بین شما و موعظه پرده شده است. با وجود غرور، موعظه فایده ندارد. کسانی که فریب‏خورده امور دنیوی هستند، تا حجاب‌ها را برطرف نکنند، موعظه برایشان فایده‏ای ندارد.

منشأ غرور، جهل مرکّب است نه جهل مطلق؛ لذا برطرف کردنِ این خیلی مشکل است. در خطبه­ هشتاد و نُه نهج‌البلاغه و در نسخه‌ای خطبه صد و هشت و بعضی جاها خطبه صد و هفت است، امام علی(علیه‌السلام) فرمودند: « قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ وَ أَمَاتَتِ الدُّنْيَا قَلْبَهُ وَ وَلِهَتْ عَلَيْهَا نَفْسُهُ فَهُوَ عَبْدٌ لَهَا»، خواهش‏های نفسانی عقل او را دریده است و دلش را دنیا ربوده و میرانده است، دنیا او را شیفته خودش کرده و این آدم بنده دنیا شده است. «وَ لِمَنْ فِي يَدَيْهِ شَيْ‏ءٌ مِنْها»[10] و بنده دنیاداران است. چون عقلش دریده شده است، دلش مرده و شیفته دنیا شده و خودش بنده دنیا و دنیاداران شده است. مثل حیوان بی عقل، دنبال دنیا می‏دود.

وظیفه انبیا، روش دادن و اصلاح بینش است

وظیفه انبیا دو چیز بود، یکی روش رفتاری دادن و دیگری اصلاح بینش، اما نه اینکه بیاید بینش را در درون من بکارد، بلکه باید با همین روش رفتاری دادن، حجاب‏ها را برطرف کند تا این چاه خودش بجوشد و آب حیات از آن سرازیر شود. امام حسین(علیه­السلام) همین کار را می‏کرد. در فاعلیّت فاعل هیچ بحثی نبود.

کدام اعمال رافع حجاب است؟

مطلب دوم؛ آن­هایی که در مقابل امام حسین(علیه السلام) آمده بودند، نماز می‏خواندند، روزه می‏گرفتند، روش رفتاری داشتند، پس چطور شما این حرف‏ها را می‏زنید؟ آن‏هایی که مقابل امام حسین آمدند، کمونیست که نبودند. کسانی بودند چه بسا به ظاهر رفتارشان، رفتار اسلامی بود، پس چه طور شد این‏ها اینگونه شدند؟

معاصی مانع قبولی اعمال

در باب روش رفتاری این بحث هست که کدام یک از اعمال، حجاب را برطرف می‏کند و جلا می‏دهد به گونه‌ای که انسان بتواند حق را از باطل تمییز دهد و به سمت حق رود. در اینجا یک بحث راجع به واجبات و محرمات، به خصوص محرمات هست. این را بدانید در باب واجبات و محرمات، مثلاً هر نمازی جلا نمی‏دهد، بلکه نماز مقبول است که دل را جلا می­دهد. یعنی نمازی که مورد پذیرش خداوند باشد، اثرگذار است. در باب عبادات و طاعات این مسأله مطرح است که معاصی مانع از قبول عبادات می‏شود.

آن‏هایی که با علی(علیه­السلام) مقابله کردند، صرف این مقابله از معاصی کبیره بود. سؤال می‏کنند خوارج نهروان همه پیشانی­هاشان پینه بسته بود، شب تا صبح هم عبادت می‏کردند، همین مقابله با علی(علیه­السلام) از معاصی کبیره بود. این عبادت­ها دیگر به درد نمی‏خورد.

تأثیر لقمة حرام

یک لقمه حرام درون شکم رود، چهل روز نمازش قبول نمی‏شود. پیامبر می­فرماید: «روی عن رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم): مَنْ أَكَلَ لُقْمَةَ حَرَامٍ لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلَاةٌ أَرْبَعِينَ لَيْلَة»[11] اگر کسی یک لقمة حرام بخورد، نمازش تا چهل روز قبول نمی‌شود. حالا گسترده‏تر از این هم از پیغمبر نقل شده است که حضرت فرمودند: «روی عن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): الْعِبَادَةُ مَعَ أَكْلِ الْحَرَامِ كَالْبِنَاءِ عَلَى الرَّمْل»[12] عبادت همراه حرام‏خواری مانند بنا کردن بنا روی شن روان است.

یک روایت از امام باقر(علیه­السلام) است که فرمودند: «إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا أَصَابَ مَالًا مِنْ حَرَامٍ لَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ حَجٌّ وَ لَا عُمْرَةٌ وَ لَا صِلَةُ رَحِمٍ حَتَّى أَنَّهُ يَفْسُدُ فِيهِ الْفَرْجُ»[13] کسی که مال حرام به دستش آمده است، نه مکه‏اش، نه عمره‏اش، نه صلة رحم‌اش، هیچ کدام از آنها مقبول نیست و این لقمه، حتی روی نطفه‏اش اثر می‏گذارد.

تأثیر لقمة حرام در کربلا

دشمنان امام حسین نماز می‏خواندند، روزه می‏گرفتند، به هیچ دردی نمی‌خورد! امام حسین روز عاشورا دو مرتبه سخنرانی کرد که در تاریخ هست. خوارزمی می‏نویسد، مرتبه دوم که آمد صحبت کند، تا شروع کرد، لشکر شروع کردند به های‌وهوی و جنجال کردن. هلهله کردند که حرفش را گوش نکنند. حضرت به آن‏ها خطاب کرد« وَیلَکُم مَا عَلَیکُم أن تَنصِتُوا إلَیَّ فَتَسمَعُوا قَولِی» وای بر شما! چرا ساکت نمی‏شوید که حرف‏های مرا گوش کنید؟! سر وصدا، جار و جنجال راه انداختید که حرف‏های مرا گوش نکنید؟!

« وَ إِنَّمَا أَدْعُوكُمْ إِلَى سَبِيلِ الرَّشَادِ فَمَنْ أَطَاعَنِي كَانَ مِنَ الْمُرْشَدِينَ وَ مَنْ عَصَانِي كَانَ مِنَ الْمُهْلَكِينَ وَ كُلُّكُمْ عَاصٍ لِأَمْرِي غَيْرُ مُسْتَمِعٍ قَوْلِي» اگر حرف مرا گوش کنید شما را هدایت می‌کنم و اگر نشنوید، همه‌تان گناه‌کار خواهید بود. شماها یک دسته‏تان تطمیع شدید، به شما پول داده‌اند که به جنگ با من آمده‌اید. «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ»[14]شکم‏هایتان الآن پر از حرام است. چون لقمه حرام خورده‌اید، چیزی نمی‌فهمید و هیچ عبادتی از شما اثر نمی‌کند و باعث نمی‌شود که به حرفای من گوش دهید.

حرام خواری دشمنان امام حسین(علیه­السلام)

آیا امام علم غیب فرمودند؟ من از شماها سؤال می‏کنم، این عده‏ای که عمرسعد از کوفه آورده بود، غذاهایشان را همراه خودشان آورده بودند؟ تمام غذاهایشان از بیت‏المال مسلمین بود. چند روز که آنجا بودند، عمرسعد به آنها غذا می‏داد. از کجا این‏ها را آورده بود؟ همه‌اش از بیت‏المال مسلمین بود. مال مسلمین را به حرام آورده بود و در شکم این‏ها می‏ریخت. لذا شکم همه از حرام پر بود. نماز می‏خواندند، ولی مال حرام مانع اثرگذاری نماز بود. اصلاً گوش نمی‏کنند، جار و جنجال راه می‏اندازند، هوچی‏بازی در می‏آورند که صدای امام را نشنوند. خوارزمی نوشته است هلهله می‏کردند. حسین می‏گوید: وای بر شما، چرا ساکت نمی‏شوید؟! چرا حرف من را گوش نمی‏کنید؟!

روش رفتاری «صحیح» ولی «بی تأثیر»

این‏ها روش رفتاری داشتند، اما فایده‌ای نداشت، چون رفع حجاب باطنی نمی­کند. امام حسین امروز فریاد کشید و فرمود: «أَلَا إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيَّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ و هَیهاتَ مِنا الذِلَة» ـ‌حالا من مؤدب بگوییم‌ـ آن فرومایه، پسر فرومایه، من را تهدید کرده است! بعد گفت: «وَ جُدُودٌ طَابَتْ وَ حُجُورٌ طَهُرَتْ».[15]‌دامنان و نیکان هستیم. یعنی ریشة این مسأله این است که این‌طرفی‌ها حلال‌خور و حلال‌زاده‌اند، ولی سپاه مقابل حرام‌خور است. امام حسین همه این‏ها را می‏گفت، همه ریشه‏هایش را نیز بیان کرد. ما از خاندان پاک

ذکر مصیبت امام حسین(علیه‏السلام)

در مقاتل می‏نویسند حسین(علیه­السلام) امروز، وقتی خودش به میدان آمد، به بی‏بی‏ها سفارش کرد که از خیمه‏ها بیرون نیایید! لذا این‏ها همه در خیمه‏ها بودند. حضرت حمله می‏کرد و برمی‏گشت بر روی یک بلندی می‏ایستاد و با صدای بلند می‏گفت: «لَا حَولَ وَ لَا قُوَّةَ إلَا بِالله». گاهی می‏آمد تکبیر می‏گفت؛ «الله اکبر» صدای حضرت که به بی‏بی‏ها می‏رسید، دلشان آرام می‏گرفت.

سید می‌نویسد، حضرت لحظاتی ایستاد: «فَوَقَفَ يَستَرِيحَ سَاعَةً» ایستاد تا مقداری استراحت کند. آخر حسین(علیه­السلام) دیگر خسته شده بود. «إذ أتَاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلَى جبهَتِهِ» سنگی آمد و به پیشانی حسین(علیه‌السلام) خورد. خون سرازیر شد، جلوی دیدگان حسین(علیه­السلام) را گرفت. «فَأخَذَ الثَّوبَ لِيَمسَحَ الدَّمَ عَن جبهَتِهِ» حسین(علیه­السلام) دست برد دامن پیراهن را بالا آورد تا خون را از چهره پاک کند. «فَأتَاهُ سَهمٌ مَسمُومٌ لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ فِی صَدرِهِ»، در نسخه بدل دارد « فَوَقَعَ عَلَى قَلبِهِ فَانقَلَبَ مِن فَرَسِهِ»[16]

حسین(علیه­السلام) به زمین آمد، من عبارات را ترجمه نمی‏کنم. مرکب خودش را به خون حسین آغشته کرد، شیهه می‏کشید و به طرف خیمه‏ها می‏رفت. این زن و بچه در انتظار این بودند که دوباره صدای آقا را بشنوند و دلشان آرام بگیرد. صدای مرکب را شنیدند، اما از راکب خبری نیست. از خیمه‏ها بیرون ریختند، با مرکبی مواجه شدند که آلوده به خون است، دور او را گرفتند. هر کدام از او سؤالی می‏پرسد. در میان نازدانه دختر حسین سکینه آمد، به مرکب رو کرد و گفت: « یَا جَوَادُ! هَل سُقِیَ أبِی أم قَتَلُوهُ عَطشَاناً؟».

 

1.سورة الاعراف آیه 51

2.سورة النحل آیه 125

3. بحارالأنوار 3 279 باب11

4.سورة الذاریات آیه55

[5]. خیال نکنید که من به این نکات توجه ندارم، آن‏هایی که اهلش هستند دقت کنند.

5. نهج‏البلاغة 122 90

6. بحارالأنوار 75 173 باب 22

7. بحارالأنوار 67 64 باب 45

8. بحارالأنوار 70 157 باب 125

9. نهج‏البلاغة 159

10. بحارالأنوار 63 314 باب 2

11. بحارالأنوار 81 258 باب 16

12. بحارالأنوار 96 125 باب 21

13. بحارالأنوار 45 8

14. بحارالأنوار 45 8 بقية الباب 37

15. اللهوف 120

آیه الله آقامجتبی تهرانی




:: موضوعات مرتبط: حلقه اخلاقی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1145
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : سه شنبه 29 مهر 1393
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


(function(i,s,o,g,r,a,m){i['GoogleAnalyticsObject']=r;i[r]=i[r]||function(){ (i[r].q=i[r].q||[]).push(arguments)},i[r].l=1*new Date();a=s.createElement(o), m=s.getElementsByTagName(o)[0];a.async=1;a.src=g;m.parentNode.insertBefore(a,m) })(window,document,'script','//www.google-analytics.com/analytics.js','ga'); ga('create', 'UA-52170159-2', 'auto'); ga('send', 'pageview');