اين مسأله را مىتوان در دو بُعد انديشهاى و عملى مورد بررسى قرار دارد: 1- انديشه و تئورى: اولين پرسش درباره ولايت فقيه، اين است كه آيا ولايت فقيه جزء مسائل اعتقادى است و در حوزه علم كلام و عقايد اسلامى بايد مطرح شود؟ يا از مسائل فقهى و فرعى دينى است كه در حوزه فقه، بايد از آن سخن گفت؟ در اين زمينه دو ديدگاه وجود دارد: گروهى برآنند كه مسأله ولايت فقيه، جزء مسائل فقهى و فرعى است و بايد در فقه مطرح شود. گروه ديگرى (اكثريت) بر اين باورند كه مسأله ولايت فقيه، از سنخ مسأله امامت و ولايت ائمه معصومين(ع) است و در زمره مسائل كلامى - اعتقادى به شمار مىرود.
اگر مسأله ياد شده فقهى باشد، در اين صورت از وظيفه فقيه و اقدام براى تصدى ولايت و نيز وظيفه مردم در قبول ولايت و اطاعت و فرمانبردارى از ولىفقيه سخن مىرود. اما اگر آن را كلامى بدانيم، از نصب خداوند يا معصومين(ع) بحث خواهيم كرد. بدين بيان كه ائمه(ع) از سوى خداوند، در عصر غيبت، فقها را جانشين خود در امر ولايت و سرپرستى دين و دنياى مردم قرار دادهاند.
به بيان روشنتر امام وظيفه شرعى دارد كه رهبرى جامعه اسلامى را بر عهده بگيرد بر مردم نيز واجب است كه به رهبرى او گردن نهند و از وى پيروى كنند.
اين از منظر فقهى مسأله است. در اين نگاه امامت و ولايت، تكليف مردمى مىشود و خداوند امر تعيين و انتخاب حاكم را به خودشان واگذار كرده است و آنان اختيار دارند هر كس را بخواهند انتخاب كنند و يا هر كس كه خود بدين وظيفه قيام واقدام كرد، از او تمكين و اطاعت كنند ولى گاهى گفته مىشود كه «ولايت فقيه» - با حفظ جنبههاى فقهى آن - از جايگاه بلندى برخوردار است و از مسائل كلامى و اعتقادى محسوب مىشود. توضيح آن كه علم «كلام» در معناى خاص آن، علمى است كه به مباحث مربوط به اصول دين (توحيد، نبوت، معاد و امامت) ميپردازد. پس از اثبات نبوت در علم كلام، اين سؤال پيش مىآيد كه بعد از پيامبر اسلام، مسأله رهبرى و جامعه اسلامى چه مىشود؟ به دنبال اين سؤال، بحث امامت مطرح مىگردد و شيعه بر طبق ادلهاى كه دارد حق رهبرى جامعه را پس از پيامبر اسلام(ص) با امامان معصوم(ع) مىداند.
پس از اثبات امامت پيشواى معصوم، اين سؤال مطرح مىشود كه در زمانى مثل عصر ما - كه عملاً دسترسى به امام معصوم وجود ندارد - تكليف مردم و رهبرى جامعه اسلامى چيست؟ به دنبال اين سؤال، بحث ولايتفقيه مطرح مىشود؛ بدين معنا كه خداوند براساس ضرورت حفظ نظام اجتماعى بشر و وجوب هدايت جوامع بشرى در عصر غيبت، همان منصب امامت ولايت معصومين(ع) را براى فقهاى واجد شرايط قرار داده و آنان را به جانشينى امامان معصوم نصب عام كرده است و مردم علاوه بر التزام عملى بر فرمانهاى او، بايد اعتقاد قلبى هم به ولايت آنان داشته باشند. از آن جا كه مشهور است «تقليد در اصول دين جايز نيست» برخى تصور كردهاند كه چون مسأله ولايت فقيه از مباحث اصول دين و علم كلام است، بنابراين - مانند بحث اثبات وجود خدا و يا نبوت پيامبر(ص) - هر كس خودش بايد درباره آن تحقيق كند و تقليدى نيست. اما واقعيت اين است كه چنين تصورى درست نيست و در اين رابطه بايد بگوييم : اولاً، اين گونه نيست كه هر مسألهاى كه از مسائل علم كلام و از فرعهاى مربوط به اصول دين باشد، تقليد در آن جايز نيست و هر شخص خودش بايد با دليل و برهان معتبر آن را اثبات كند؛ بلكه بعضى از مسائل كلامى وجوددارد كه مردم بايد در آن تقليد كنند و ببينند كه افراد صاحبنظر در آن زمينه چه مىگويند؛ مثل سؤال شب اول قبر، درجات بهشت، دركات جهنم و... بسيارى از ما تاكنون در اين باره تحقيق نكردهايم و تخصص لازم هم براى تحقيق در مورد آنها نداريم، بلكه با خواندن كتابها و يا شنيدن سخنان بزرگان دين، مطالبى آموختهايم و به آنها اعتقاد داريم.
مسأله «ولايت فقيه» گرچه از جهتى يك مسأله كلامى و از فروع بحث نبوت و امامت است، اما به لحاظ ماهيتى، از آن دسته مسائلى است كه هر شخص خودش توانايى و تخصص لازم براى تحقيق در آن مورد را ندارد؛ ازاينرو بايد به گفته اشخاص متخصص و مورد اعتماد، تكيه كند. ثانياً، مسأله ولايت فقيه - هر چند يك مسأله كلامى و از فروع مربوط به مباحث اصول دين است - اما از اين نظر كه رعايت حكم ولى فقيه بر مردم واجب است و يا اين كه وظيفه ولىفقيه حدود اختيارات او و... يك بحث فقهى به شمار مىرود و به همين دليل، فقها در نوشتهها و مباحث فقهى خود، از آن بحث كردهاند. شكى نيست كه در مسائل مربوط به فقه (يا همان فروع دين) تقليد نه تنها جايز است؛ بلكه نسبت به بسيارى از افراد واجب مىباشد.
براى آگاهى بيشتر ر.ك: 1- آيتاللهجوادى آملى، ولايت فقيه، ص 351 تا 359 2- محمد مهدى نادرى قمى، نگاهى گذرا به نظريه ولايت فقيه (برگرفته از مباحث استاد مصباح يزدى)، ص 82 و 83). 2- بررسى بعد عملى مسأله: احكام و مسايل اسلامى را مىتوان به دو دسته احكام شرعى فردى و احكام اجتماعى و سياسى تقسيم نمود.
در احكام شرعى فردى هر شخصى براى تعيين وظيفه و تكليف خود به مجتهد اعلم كه در كشف و استنباط احكام از ديگران تواناتر است و او را به عنوان مرجع تقليد خود برگزيده، مراجعه مىكند. در چنين احكامى از آنجا كه به فرد تعلق دارد نه به جامعه، تعدد مراجع و فتاواى مختلف هيچگونه مشكلى به بار نمىآورد، هر شخص موظف به تقليد از مرجع تقليد خود مىباشد.
اما مسايل اجتماعى به دو دسته تقسيم مىشوند: اول - مسائل اجتماعى كه به سياست كل نظام اسلامى برمىگردد و در آن موضوع حكم حكومتى، قوانين و مقررات الزامى از طرف دولت اسلامى وجود دارد كه تكتك افراد را موظف به اطاعت و اجراى آن مىسازد. در اين قبيل موارد حال مىخواهد سياسى باشد مانند قطع رابطه با آمريكا يا اقتصادى باشد مانند پرداخت ماليات و يا اجتماعى باشد مثلاً قوانين و مقررات راهنمايى و رانندگى در اين قبيل مسائل تمامى افراد جامعه اعم از ولىفقيه، مراجع تقليد و مقلدان آنها هم موظف به اجراى فرامين و مقررات حكومت بوده، هر چند نظر مرجع تقليدشان مغاير با آن باشد، زيرا از آنجا كه چندگانگى ديدگاهها، خصوصاً در مسائل كلان، سرنوشتساز و مشكلآفرين خواهد بود و چه بسا باعث هرج و مرج و حتى اختلال نظام زندگى اجتماعى مىشود، ضرورت دارد در عرصه اجتماعى يك ديدگاه در كشور حاكم گردد كه اولاً از سوى فقيه آگاه به مسائل سياسى و اجتماعى ارائه شده باشد و ثانياً داراى رسميت باشد و ثالثاً صاحب آن ديدگاه از سوى تعداد قابل توجهى از مجتهدان خبره به عنوان اعلم در مسائل اجتماعى معرفى گرديده باشد كه همان ولىفقيه جامعالشرايط مىباشد، لذا مبناى تصميمگيرى در مسائل كشور و حل معضلات و اجراى احكام اسلامى همين ديدگاه رسمى قرار مىگيرد.
خلاصه در چنين مواردى اگر بين فتواى مراجع تقليد با نظر حكومت تعارض و اختلاف پيش بيايد، نظر حكومت و ولىفقيه هميشه مقدم است، چنان كه فقها در مورد قضاوت تصريح كردهاند و حتى در رسالههاى عمليه هم آمده است كه اگر يك قاضى شرع در موردى قضاوت كرد قضاوت او براى ديگران حجت است و نقض حكم او حتى از طرف قاضى ديگرى كه اعلم از او باشد حرام است، (كتاب نقد، شماره 7، ص 73). حضرت امام در اينباره مىفرمايند: «قيام براى تشكيل حكومت و اساس دولت اسلامى از قبيل واجب كفايى است. بر فقهاى عدول پس اگر يكى از آنان موفق به تشكيل حكومت شود ديگران بايد از او تبعيت كند»، (امام خمينى، كتابالبيع، ج 2، ص 465 و 466).
در اين مسأله هيچگونه اختلافى بين فقهاء نيست و آيتاللهفاضل نيز همين نظر را دارند، (استفتا از دفتر معظمله).
دوم - اما در مسائل اجتماعى كه در عين اجتماعى بودن كارى به امور حكومتى و قوانين و مقررات دولتى ندارد و از طرف حكومت دولت امر و نهى در آن زمينه وجود ندارد در اينجا اگر مرجع تقليد نظر خاصى داشته باشد بايد نظر مرجع تقليد اجرا گردد. مثلاً در برخى عملياتهاى بانكى مراجع تقليد نظرات خاصى دارند و از آنجا كه حكومت اسلامى مردم را موظف به انجام آنها نكرده و مردم مخيرند، لذا بايد نظر مرجع تقليد را اطاعت نمود.
براى آگاهى بيشتر ر.ك: 1- آيتاللهجوادى آملى، ولايتفقيه، ص 47 2- كاظم قاضىزاده، انديشههاى فقهى سياسى امام خمينى، ص 2 3- حسنعلى نوروزى، نظام سياسى اسلام، ص 93 (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبري