درس سي و سوم
برهان بقاء روح
بقاء و استقلال روح: و لاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون (هرگز گمان نبريد که آنهائيکه در راه خدا کشته شدند مردگانند بلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند). 1
و لاتقولوا بقتل في سبيل الله اموات بل احياء و لکن لاتشعرون (و به آنهائيکه در راه خدا کشته مي شوند مرده نگوييد بلکه آنها زنده هستند ولي شما نمي فهميد). 2
قل يتوفاکم ملک الموت الذي و کل بکم ثم الي ربکم ترجعون (بگو فرشته مرگ که بر شما مامور شده جان شما را مي گيرد سپس به سوي پروردگارتان باز مي گرديد). 3
اين تعبيرات در آيات مذکور بخوبي دليل بقاء روح مي باشد و اگر زندگي انسان با مرگ پايان مي يافت اين تعبيرات حتي درباره شهيدان هيچ مفهومي نداشت، دو آيه اول مربوط به شهداء راه خدا و بقاء روح آنهاست و آيه سوم عمومي است و بازگشت همه انسانها بسوي پروردگار که دليل بقاء همه انسانها مي باشد و به قول راغب در کتاب مفردات (وافي) در اصل به معناي چيزي است که به حد کمال برسد بنابراين (توفي) گرفتن کامل است اين تعبير به وضوح مي فهماند که مرگ به معناي فنا و نابودي نيست بلکه نوع کاملي از قبض و دريافت است (توفي = دريافت کامل).
و يسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربي و ما اوتيتم من العلم الا قليلا (اي پيغمبر از تو از روح مي پرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما داده نشده از علم مگر اندکي). 4
انسان حالت خواب و مرگ را مي بيند و متوجه مي شود بدون اينکه جسم تغييري پيدا کند دگرگوني عجيبي در هنگام خواب يا مرگ در وجود انسان پيدا مي شود و از همين جا ظاهر مي شود که گوهر ديگري غير از جسم در اختيار انسان است.
هيچ کس منکر وجود روح نشده و حتي ماديها وجود روح را پذيرفته اند و بر همين اساس روانشناسي و روانکاوي از علومي هستند که در دانشگاههاي بزرگ دنيا مورد تحقيق و بررسي هستند، تنها بحثي که بين الهيون (خدا پرستان) و ماديها هست استقلال و عدم استقلال روح است که دانشمندان اسلامي با الهام از فرهنگ غني اسلام روح را باقي و مستقل مي دانند.
دلائل فراواني براي استقلال روح هست که ابتدا دلائل عقلي و سپس دلائل نقلي آنرا بيان مي کنيم گرچه معتقدين به قرآن بهترين دليل را کلام خداوند مي دانند و اين اصل مسلم را پذيرفته اند.
دلائل عقلي استقلال روح
1 ـ ما بالوجدان احساس مي کنيم که (من) متفکر و مريد و مدرک غير از فکر و ادراک است به دليل اينکه مي گوييم فکر من ـ درک من ـ اراده من ـ پس من غير از فکر و اراده و درک هستم و اينها از (من) است و بالوجدان درک مي کنيم که من غير از مغز و قلب و اعصاب هستم اين (من) همان روح است.
2 ـ هرگاه انسان خود را از تمام بدن غافل کند و همه اعضايش را از خود منقطع فرض کند باز هم مي يابد که هست با آنکه اجزاء بدن نيست و اين وجود روح است که مستقلا مي تواند باشد.
3 ـ وحدت شخصيت در طول عمر: اين (من) از اول تا آخر عمر يکي است اين (من) همان من ده سال قبل است و پنجاه سال بعد هم اگر چه علم و قدرت و زندگي من تکامل بايد ولي همان من هستم، با اينکه علم ثابت کرده است که در طول عمر بارها سلولهاي بدن حتي سلولهاي مغز تعويض مي گردد، در هر شبانه روز ميليونها سلول در بدن ما مي ميرند و ميليونها سلول ديگر جانشين آن مي شود (مانند استخر بزرگي که از يک طرف آب وارد مي شود و از طرف ديگر خارج مي شوند بديهي است که آبهاي استخر مرتب عوض مي شود اگرچه افراد ظاهربين توجه نداشته و آنرا هميشه به يک حال مي بينند).
در نتيجه: اگر انسان فقط همان اجزاء بدن بود و تنها مغز و اعصاب بود (يعني روح نداشت) نمي بايست مسئول اعمال گذشته خود باشد يعني اگر مثلا کسي ده سال قبل مرتکب جرمي شده است الان نمي شود او را مواخذه و محاکمه کرد زيرا علم ثابت کرده است که تقريبا هفت سال يک مرتبه تمام سلولهاي بدن عوض مي شوند، پس اگر انسان هميهش مسئول است و حتي خود انسان به اين مساله اعتراف دارد به دليل اين است که اگر همه سلولهايش عوض شود خودش همان است که بوده و خواهد بود (اين همان روح است) اجزاء بدن براي انسان است و انسان فقط مغز و اعصاب و جسم نيست همه اينها تعويض مي شوند و خود انسان در طول عمر يکي است، گوهري غير از اجزاء بدن هميشه با اوست اين گوهر (روح) آدمي است.
دلائل نقلي استقلال و بقاء روح
در تاريخ اسلام موارد بسياري از ارتباط با ارواح بعد از مرگ آمده است، که به بعضي از آنها شاره مي کنيم.
بعد از جنگ بدر پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم دستور دادند کشتگان دشمن را در چاهي بريزند سپس حضرت سر درچاه کرده و فرمودند: هل وجدتم ما وعدکم ربکم حقا فاني قد وجدت ما وعدني ربي حقا (آيا شما به وعده خداوند رسيديد؟ ما که وعده خدا را به حق يافتيم) بعضي حاضران گفتند آيا با افراد بي جان که به صورت جيفه اي در آمده اند سخن مي گويي؟! پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: آنها بهتر از شما سخن مرا مي شنوند و به عبارت ديگر فرمودند: شما سخنان مرا بهتر از آنها نمي شنويد. 5
سلمان فارسي از طرف امير المومنين عليه السلام فرماندار مدائن بود اصبغ بن نباته مي گويد: روزي به ديدن سلمان رفتم مريض بود روز به روز مرضش شدت پيدا کرد تا يقين به مرگ نمود روزي به من فرمود اي اصبع رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به من فرموده اند موقعي که مرگت نزديک مي شود ميتي با تو سخن مي گويد مرا به قبرستان ببريد طبق دستورش او را به قبرستان بردند گفت مرا متوجه قبله نمائيد آنگاه با صداي بلند گفت: السلام عليکم يا اهل عرصه البلاء السلام عليکم يا محتجبين عن الدنيا (سلام بر شما اي اهل وادي بلاء سلام بر شما اي رو پوشيدگان از دنيا) آنگاه روح مرده اي جواب سلامش را داد و گفت هر چه مي خواهي بپرس، سلمان پرسيد آيا اهل بهشتي يا دوزخ؟ گفت خداوند مرا مشمول عفو قرار داده و اهل بهشتم سلمان از چگونگي مرگش و اوضاع و احوال بعد از مرگ پرسيد و او همه را جواب گفت و به دنبال آن سلمان از دنيا رفت. 6
وقتي حضرت امير المومنين عليه السلام از جنگ صفين بر مي گشتند در کنار قبرستاني که پشت شهر کوفه قرار داشت ايستاده و رو به قبرها نموده فرمودند: اي ساکنان قبرهاي وحشتناک و تاريک ... شما پيشرو اين قافله بوديد و ما به دنبال شما مي آئيم امام خانه هاي شما به دست ديگران افتاده و همسران شما ازدواج کردند و اموال شما تقسيم شد، اينها خبرهاي ما، نزد شما چه خبر؟ ثم التفت الي اصحابه فقال: اما لو اذن في الکلام لا خبروکم ان خير الزاد التقوي (سپس به سوي اصحابش نظر افکنده و فرمودند: بدانيد اگر ايشان اجازه سخن داشتند به شما خبر مي دادند که: بهترين توشه تقوي و پرهيزکاري است). 7
تمرين:
1 ـ قرآن درباره بقاء روح چه مي گويد آيه اي بيان کنيد؟
2 ـ دلائل عقلي استقلال روح را بيان کنيد؟
3 ـ يکي از دلائل نقلي بقاء روح را بيان فرمائيد؟
1 ـ سوره آل عمران، آيه 169.
2 ـ سوره بقره، آيه 154.
3 ـ سوره سجده، آيه 11.
4 ـ سوره اسراء، آيه 88.
5 ـ سيره ابن هشام، جلد 1، صفحه 639.
6 ـ بحار الانوار، جلد 1، معاد فلسفي، صفحه 315.
7 ـ نهج البلاغه فيض السلام، کلمات قصار، حکمت 125.
:: موضوعات مرتبط:
عقاید ,
چهل درس عقاید ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1547
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0